طرفداری- رایکارد در سوی دیگر زیاد با انتقال های جنجالی غریبه نبود. او به درخواست گولیت، در تابستان 1986 با آیندهوون قرارداد امضا و در ازای این قرارداد، یک ست بلندگو و سه هزار گیلدر دریافت می کند. آژاکس بالاخره با انجام بسیاری مذاکرات، با آیندهوون به توافق شفاهی دست می یابد تا اجازه داده شود با رایکارد به راهشان ادامه دهند. آیندهوون قبول می کند در ازای دریافت 1.5 میلیون یورو، رایکارد در آژاکس بماند اما با این شرط که اگر این ستاره از آژاکس جدا شود، 2.5 میلیون یورو به آیندهوون برسد. قراردادی معرکه که باعث شد پی اس وی از طریق بازیکنی که حتی یک بار هم برایشان به میدان نرفته، سود کند! البته این داستان ابعاد دیگری هم دارد. در فصل 1987/88، رایکارد با مربی و استاد خود کرایوف، به مشکل برمی خورد و با قهر و دلخوری از تمرینات جدا می شود. او به کرایوف می گوید که دیگر هرگز برای او بازی نخواهد کرد. داستان به قدری شدت می گیرد که آژاکس مجبور می شود با انتقال رایکارد به اسپورتینگ لیسبون به مبلغ 2.3 میلیون یورو موافقت کند.
1988
سال 1988، سال تغییر برای رایکارد و گولیت بود. جام ملت های آن سال، برای هردو حیاتی و مهم بود. البته برای کل ملت هلند مهم بود. هلند شانس اصلی قهرمانی نبود اما چندان هم دست کم گرفته نمی شدند. هرچه نباشد آیندهوون گاس هیدینک قهرمان اروپا شده و آژاکس به فینال جام برندگان دست یافته بود. گولیت هم به عنوان بزرگترین ستاره کشور، بازیکن سال جهان برگزیده شده بود و در مورد فان باستن، صحبت های زیادی می شد. مردی که با میلان، موفق به فتح اسکودتو در سال اولش شده بود.
با مربیگری رینوس میشل افسانهای، هلندی ها با کمی سختی جام را شروع کردند اما یک ترفند تاکتیکی و دادن وظایف بیشتر به فان باستن در تیم، باعث شد لاله های نارنجی شکوفا شوند. هلندی ها با پیراهن های نارنجی که طرح مثلثی شکل بر روی آن به چشم می خورد، قرار بود کابوس بسیاری تیم ها شوند. آن ها حلقه فشار را بر گردن رقبای خود تنگ و تنگ تر می کردند و این سرآغازی بود برای هردوی گولیت و رایکارد تا در سطح ملی، وارد بعد دیگری شوند.
برای گولیت، آن تابستان زمانی برای تغییر بود. او از قالب «یک بازیکن خوب» به «پدیده جهانی» تبدیل شد. مردی با موهای بافته که در زمین بازی غوغا می کرد و همان مواقع بود که در ورزشگاه های آلمان، شعار «Ein Reich, Ein Volk, Ein Gullit» یعنی «یک پادشاه، یک نفر، یک گولیت» سر می دادند. هلندی ها به فینال صعود کردند اما شادی شان در بازی نیمه نهایی مقابل آلمان، جو عجیبی در این کشور ایجاد کرده بود. تمایلی به انتقام فینال 1974 وجود داشت. اتحاد جماهیر شوروی قرار بود در فینال از لاله های نارنجی میزبانی کند. یک ضربه سر از گولیت و ضربه محشر مارکو فان باستن، بهترین و به یادماندنی ترین فینال می توانست باشد.
برای رایکارد، یورو 1988 پر بود از چالش. این مرد 25 ساله با سبیل های پرپشت و موهای مجعد، قصد داشت به جهانیان ثابت کند فردی ذاتا برنده است. رایکارد در زمین بازی به دقت همه را زیر نظر می گرفت که احتمالا همین ویژگیاش، در امر مربیگری هم به کمکش آمد. او در سال 2000 مصاحبهای با نشریه گاردین انجام داده بود که خواندن حرف هایش جالب به نظر می رسد. «کاری که انجام می دادم، تماشای مهاجمان بود. اگر توپ به گوشه زمین می رفت، به مهاجم می چسبیدم تا بفهمم به عقب برمی گردد یا حمله می کند. بعضا هم در میان خطوط زمین حرکت می کردم تا بفهمم کسی شوت می زند یا خیر. موقع زدن ضربات سر هم کمی حریف را هل می دادم. در واقع هدفم این بود دفاع کنم و این روزها می بینیم که به همین نحو دفاع می کنند.»
گولیت و رایکارد، دو بازیکن سیاه پوست که در آلمان مورد توهین های نژادپرستانه قرار می گرفتند و این توهین ها در دیدار نیمه نهایی برابر ژرمن ها بیشتر شد، بدون توجه به حواشی درخشیدند. گولیت که در این مورد بسیار حساس بود، در یکی از اقدامات تحسین برانگیزش، توپ طلای 1987 را به نلسون ماندلا تقدیم کرده بود. رایکارد هم دوستش را در این راه حمایت می کرد. در تابستان 1988، برای بار چهارم، گولیت از رایکارد خواست به تیم او ملحق شود.
سابقه رایکارد در امضای قرارداد خراب بود و با وجود درخشش در یورو، نمی شد به حرف این بازیکن اعتماد کرد. به هر ترتیب بود، فان باستن و رایکارد، آریگو ساکی را مجاب کردند تا جایی برای آن ها در میلان پیدا کند. سیلویو برلوسکونی یک لحظه هم در جذب این دو ستاره تردید نکرد. رایکارد از بسیاری جهات، آخرین رنگ در تابلوی بی نظیر و زیبای ساکی بود. او که کارش را در دفاع آغاز کرد، توسط استادی چون ساکی بالاخره به خط هافبک برده شد. در کنار کارلو آنچلوتی، رایکارد تمام چیزی را که میلان نیاز داشت، فراهم می کرد.
گولیت، فان باستن و پیترو پائولو ویردیس به خوبی با رایکارد کنار آمدند. یک نکته جالب در مورد رایکارد وجود داشت. برای بازیکنی با ویژگی های تدافعی، بسیار گلزن بود. او گلزنی از تمام جهات را بلد بود و این برای ساکی یک موهبت بزرگ محسوب می شد. میلان آن فصل قهرمان اروپا شد و استوا بخارست را با نتیجه 4-0 نابود کرد. استوا با داشتن گئورگی هاجی، واقعا قدرتمند بود و با این حال خط حمله عجیب رومانیایی ها، حتی از زدن یک گل به میلان عاجز بود. سال بعد، روسونری از عنوان قهرمانی خود دفاع کرد اما این بار سلطهشان بر اروپا، بی عیب و نقص نبود.
دهه 90
اوایل دهه نود، برای گولیت و رایکارد بهترین ایام نبودند. در تیم ملی میان میشل و بازیکنان مشکل به وجود آمده بود. همه کرایوف را می خواستند اما میشل مقاومت می کرد. بازیکنانی که یک روز عزیز او به حساب می آمدند، علیهش قیام کردند. بسیاری از بازیکنان باور داشتند گولیت از لحاظ فیزیکی آماده و مناسب فیکس بودن در تیم ملی نیست. جنجال و هیاهو در تیم ملی این کشور بیشتر و بیشتر شد. در آن دیدار مشهور و معروف بود که رایکارد کنترلش را از دست داد و بر روی رودی فولر آب دهان پرتاب کرد. آن جام جهانی برای هلندی ها عجیب و پر هرج و مرج دنبال شد. یک فاجعه ناخوشایند برای ملتی که این رفتارها را قابل قبول نمی دانستند.
رابطه گولیت و رایکارد در یک مقطع خراب شد اما آن ها در یک تیم به بازی کردن ادامه دادند. این دو به قهرمانی های بسیاری رسیدند. در سال 1993 بود که به فینال اروپا راه یافتند و آن روزها فان باستن و گولیت از لحاظ فرم، بسیار افت کرده بودند. گولیت با دیک ادووکات در تیم ملی به مشکل خورد و از انجام بازی برای هلند، سر باز زد. گولیت یک شب قبل از اعلام لیست، به ادووکات گفت به جام جهانی 1994 نخواهد رفت و بدین ترتیب رایکارد به جای گولیت رفت که پس از حذف در یک چهارم به دست برزیل، از فوتبال ملی خداحافظی کرد. به نظر می رسید جهانخط این دو، دیگر در موازات هم حرکت نمی کنند.
احیا
گولیت و رایکارد تصمیم گرفتند در تابستان 93، میلان را ترک کنند. بدین ترتیب مسیر این دو کاملا از هم جدا شد. گولیت در ایتالیا ماند و در سمپدوریا، آتشی را که با میلان روشن کرده بود، ادامه داد. رایکارد تصمیم گرفت به آمستردام برگردد. آن ها یک مربی جدید به نام لوئیس فن خال داشتند و تیمی جوان و پر از ایده به حساب می آمدند. امثال ادگار داویدز، دوقلوهای دی بوئر، ادوین فن در دسار و مارک اوورمارس کم کم به سطح اول فوتبال اروپا معرفی می شدند. با این حال فن خال به یک تجربه بزرگ نیاز داشت که رایکارد دقیقا همان شخصیت بود.
دنی بلیند در خط دفاع نیاز به یک شریک قدرتمند داشت و آمدن رایکارد، خیال او را راحت می کرد. آژاکس با سیستم 3-3-1-3 کرایوف بازی می کرد. فرانک پس از بازگشت به اردویزه، دو بار دیگر طعم قهرمانی را چشید و با قهرمانی در لیگ قهرمانان 1995، به بهترین شکل به دوران حرفهای فوتبالش پایان داد. آن ها در فینال مقابل میلان پیروز شدند و پاس گل پیروزی بخش را رایکارد ارسال کرد. دیداری پر از درام و تراژدی.
گولیت پس از ایتالیا تصمیم گرفت به تیمی در حال شکوفایی برود. بهترین، موثرترین و برترین بازیکن جهان در پریمیر لیگ بود و چلسی همان تیم خوش شانس نام داشت. گلن هادل به گولیت اطمینان خاطر داد می تواند در پست سوئیپر بازی کند. پستی که کرایوف بهترین بازی ها را از گولیت می کشید. رود گولیت، ساختار تاکتیکی لیگ برتر را تغییر داد. پستی که او بازی می کرد، با چیزی که انگلیسی ها قبلا به دیدنش عادت داشتند، فرق داشت. پس از جدایی گلن هادل، گولیت به عنوان جانشین او انتخاب شد و در عرض یک فصل، جام حذفی را فتح کرد تا مهم ترین جام چلسی در طی سه دهه گذشته، توسط نابغه هلندی به دست آید. گولیت به اولین مربی غیر بریتانیایی و اولین مربی سیاه پوست در انگلیس تبدیل شد که توانسته جام بزرگی فتح کند.
گولیت همچنین شخصی بود که پای روبرتو دی متئو، جانلوکا ویالی و زولا را به انگلیس و چلسی باز کرد. رایکارد در سوی دیگر، در سال 1998 به عنوان مربی کارش را آغاز کرد. با این حال دوران مربیگری او در بارسلونا بود که همه را با شخصیت «رایکاردِ سرمربی» آشنا کرد. در دوران خوان لاپورتا، بارسلونا به رایکارد اعتماد کرد. بیشتر توصیه کرایوف بود که باعث اعتماد سران بلوگرانا به رایکارد شده بود و کرایوف تا آخرین لحظه، دست از حمایت برنداشت. یک قمار بزرگ که نتیجه داد و بارسلونا تحت هدایت فرانک، به قدرتی بزرگ بدل شد.
خاتمه
گولیت و رایکارد، در پایان به چیزی که دوست داشتند، رسیدند. اگر نگوییم در طول تاریخ هلند، اما حداقل در نیم قرن گذشته فوتبال این کشور، ردپای رود گولیت و فرانک رایکارد به وضوح دیده می شود. هرگاه کسی بخواهد روایت، داستان و یا حماسهای از فوتبال باشکوه هلند تعریف کند، حداقل یک بار نام گولیت و رایکارد را تکرار خواهد کرد. با وجود تمام تشابهات، آن ها اصلا شبیه هم نبودند. جهانخط های آن ها یکی بود اما شخصیتشان نه. رایکارد آرام بود، گولیت کلهشق. گولیت «ین» بود، رایکارد «یانگ»-ین و یانگ مفهومی است در نگرش چینیان باستان به نظام جهان. ین و یانگ شکل سادهشدهای از مفهوم یگانگی متضادها است. گولیت هملت بود و رایکارد، هوراشیو. دیدن چنین رفاقتی در فوتبال، تقریبا غیرممکن خواهد بود. مردانی که اوج و قعر را با چشمان خود دیدند.
به قلم Priya Ramesh برای وبسایت TheseFootballTimes