همه رفتند!
هوادارانی که نامش را فریاد میزدند و برایش اشک میریختند، خبرنگارانی که منتظر شنیدن آخرین جملاتش روی چمن نیوکمپ بودند و حتی همتیمیهایش تنهایش گذاشتند.
تنها در میدانی که گوشه و کنارش یادآور خاطرات تلخ و شیرین، گلزنیها و ناکامیها، دریبلها و پاسگلها، عقب افتادنها و بازگشتها و تک تک دم و بازدمهایی که با فریادها و اشکهای سکونشینان تیم محبوبش و در پیراهن فراموش نشدنی شماره ۸ آبی و اناری همراه شد، نشسته بود و به پایان میاندیشید.
خودش بعد از گل فینال جام جهانی گفته بود؛
“واقعا احساس موفقیت و خوشبختی میکنم. به هر چه در زندگی میخواستم، رسیدهام.”
و چه پایانی بهتر از موفقیت؟!
او، آندرس اینیستا، در چنین روزی در ورزشگاه خالی نیوکمپ، وقتی آخرین بار پیراهن #بارسلونا را به تن میکرد؛ در تنهاترین حال ممکن بیتوته کرده بود و به واژهی شیرین موفقیت میاندیشید. واژهای که خلاصه دوران حرفهای کسی شد که حداقل یک توپ طلا حق مسلمش از دنیای مستطیل سبز بود.
با این وجود آندرس، فوتبال را ترک نکرد. به ژاپن رفت تا در کنار محبوبش به زندگی ادامه دهد...