آلمانیها، ناسیونالسوسیالیستها
زمانی که مرحوم رئیسجمهور هیندنبورگ ریاست دولت رایش را بهعنوان قویترین پست دولتی بمن سپرد، آلمان وضع پر آشوبی که امروز در صحنه سیاست خارجی خود دارد، در داخل کشور داشت. اوضاع طبق معاهده ورسای پیشمیرفت. روند اقتصاد کشور همسو با روند جمهوریدموکراتیک رو به انحلال و نابودی حرکت میکرد. روندی که آرام آرام به سمتی منتهی میشد که از مدتها قبل پیشبینی میشد. نزدیک به هفت میلیون بیکار مطلق، هفت میلیون کارگر پارهوقت، دهقانان نابود شده، و این شکست های متوالی به شکست تجارت کشور انجامید. بنادر آلمان، تنها گورستان کشتیها بودند. وضعیت اقتصادی رایش بسیار خطرناک بود که هر لحظه خطر فروپاشی کامل در انتظار کشور بود. آنچه مسلمست این بود که، پشت این تخریب سیستماتیک، شبح بلشوییسم آسیا قرار داشت. مثل امروزمان، البته امروز در مقیاس کوچکتر، چون امروز جهان کوچک بورژوازی در برابر جهانی پهناور دیگر بطور کامل ناتوان است. قبل از بقدرت رسیدنمان، این شبح، بشدت مخالف توسعه ما بود. حتی بعد از سقوط در سال 1918 هم متوجه نشدند که جهان قدیم گذشته و جهان جدیدی متولد شده است. سوال این نیست که چگونه آنچیزی که پوسیده را مصنوعا زنده نگه داریم. سوال اصلی ایناست که این جهانبینی پوسیده را با چه چیزی که مشخصا سالم است، تعویض کنیم؟
نظم اجتماعی شکسته شده و هر تلاشی برای حفظ آن شکست خورده بود. بنابراین چیزی که امروز بر ما اتفاق افتاده، جدید نیست و قبلا نیز بر ما تحمیل شده بود. بهمین علت، دولت بورژوازی در تاریخ محکوم میشود. تنها جوامعی که دارای جهتگیری روشن و ایدئولوژی غنی باشند، میتوانند از این بحران که بزرگترین بحران اروپا است، زنده بیرون آید.
پس از 30 ژانویه 1933، ما تنها شش سال در صلح بودیم. در این شش سال، ما موفقیت های زیاد و فوقالعادهای بدست آوردیم، حتی از برنامهای که ما در نظر داشتیم جلوتر رفتیم که موجب حسادت جهان دموکراتیک بیمصرف بر ما شدهبود و ما سعی در خارج کردن این حسادت بودیم که برای کل جهان نیز مطلوب بود. آنچه مسلم است این بود که در این شش سال با تلاش های مافوق توان بشر، قدرت دفاعی جامعه آلمان را سازماندهی کردیم. این بدین معنی نیست که ما منابع زیادی را صرف قدرت نظامی خودمان کردیم بلکه منظور قدرت معنوی و نژادیمان است، چون مدعی بودیم سرنوشت شوم و وحشتناکی در انتظار [تمدن] آلمان و نژاد مردم آلمان است.
اکنون نیز مشکلاتی داریم که با تمام تلاش پشت سر خواهیم گذاشت و از پس آن برخواهیم آمد. اگر این اتفاق بیفتد، دلیلش این است که در سال 1933 یک تغییر اساسی و زیربنایی در درون مردم آلمان اتفاق افتاده است. اگر اکنون نیز معاهده ورسای وجود داشت، اروپا به طور کامل توسط سیل نابودگر آسیای شرقی جارو شده بود.
هیچ نیازی نیست که درباره این مهم، با افرادی که در بیهوشی مطلق به سر میبرند، که حاضر نیستند برای موجودیت وطن از جان خویش بگذرند صحبت کرد. افرادی که فکر میکنند، آلمان دفاع کننده هیچگاه مورد هجوم افکار بین المللی یهود قرار نگرفته و نخواهد گرفت. [درباره تلاش یهود در برقراری سیستم خود در آلمان دفاع کننده] این چیزی جز تغییر دادن و وارونه کردن قوانین طبیعت نیست. از کی روباه، غاز را که همواره حالت تدافعی بهخود میگیرد به این دلیل که ذاتا حالت تهاجمی ندارد نمیکشد!؟ از کی گرگ به خاطر زره نپوشیدن گوسفندی، به آن حمله نمیکند؟ همانطور که گفتم، ابلهان (گوسفندان) بورژوازی این باور مزخرف را دارند و این ثابت میکند که لازم بود ما سیستم تربیت چنین افرادی را که این عقیده را با خود حمل میکنند و به آنها نفوذ سیاسی میداد را از بین ببریم، خیلی قبلتر از آنکه ناسیونالسوسیالیست قدرت بگیرد، مبارزه بیرحمانهای بر علیه یهود و بلشوییسم آسیایی شروع شده بود. اگر در سالهای 1919و 1920 شوروی به اروپا حمله نکرد دلیلش این بود که در آن زمان شوروی بسیار ضعیف بود. نابود نکردن لهستان، توسط آنها نه بهدلیل دلرحمی آنها نسبت به لهستانیها، بلکه بهدلیل شکست آنها در جنگ ورشو (نبرد بین جمهوری شوروی و لهستان بین فوریه 1919 تا مارس 1921) بود. تصمیم آنها برای از بین بردن مجارستان که هیچ وقت اتفاق نیفتاد بهدلیل تجدید نظر آنها نبود، بلکه بهخاطر قدرت نظامی ضعیف آنها بود. بههمین ترتیب تلاش آنها برای نابودی آلمان بهخاطر وضعیت نامطلوب آنها نبود، بلکه بدین علت بود که از بین بردن مقاومت مردم ما امکانپذیر نبود. پس از شکست ساختار سنتشکن اجتماعی یهودیان توسط مردم آلمان، آنها بهدنبال بهترین متحدان در بین دولتها بودند. متحدان آنها رجال سیاسیای بودند که نمیخواستند اعتراف کنند سن جهان بورژوازی تمام شده و دیگر زنده نخواهد شد. نمیخواستند اعتراف کنند که عصر لیبرالیسم اقتصادی لجام گسیخته که تنها منجر به فروپاشی اقتصادی ملتهای مختلف میشود تمام شده. نمیخواستند اعتراف کنند که اکنون انجام کارهای بزرگ تنها با اراده قوی امکانپذیر است (اشاره به مهمترین فلسفه باوری فاشیسم یعنی اراده). قدرت متمرکز تمدن ما در اروپا، منجر به حقوق و وظایف برابر برای همه ملتها میشد. همچنین بهنوبه خود به تحقق وظایف برابر و حقوق برابر منجر میشد. بنابرین، سوسیالیسم ملی ما برای یک بازسازی عظیم اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و مسلح کردن مردم آلمان با اصلاح آموزش و پروش، که به تنهایی به ارزش نظامی ما تبدیل شده بود، قدرت مقاومت تمدن ما را به طور فوقالعادهای از 30 ژانویه 1933 مترقی ساخت. بطوری که اصلا با قبل آن قابل مقایسه نبوده و نیست. حفظ این قدرت مقاومت درونی تضمیمی بر پیروزی نهایی ما در این جنگ است. امروز اروپا، قربانی یک بیماری خطرناک است، کشورهای آسیب دیده از این بیماری، یا باید مقاومت کنند و با قدرت تمام بر آن غلبه کنند یا محکوم به فنا هستند. برای رسیدن به قله پیروزی، با وجود بحران بیماری تضعیف کننده [مارکسیسم]، و برای نجات ملتمان از وحشتناکترین سرنوشت تاریخ هرگز تسلیم نمیشویم، هرگز تغییر نخواهیم کرد و هرگز کوچک نخواهیم شد در عوض با صبوری و وفاداری به تعهد اجتماعیمان، ملتمان از این خطر، حفظ خواهد شد. خداوند بزرگ، ملت ما را خلق کرده است برای دفاع از هستی بشر، و ما برای خالقمان با تمام درد و رنج بیهمتایی که همراه است از این مهم دفاع خواهیم کرد. درد و رنجی که بیش از همه بر این ملت تحمیل شده است.
تا همین چندماه و چند هفته اخیر دولتمردان متفقین درباره سرنوشت آلمان آشکارا صحبت میکردند (کنفرانس تهران و یالتا). [قبل از شروع جنگ و یورش به لهستان و طی جنگ در فاز اول] در چندین نامه به آنها گفتیم که باید به ما قول دهند [موجودیت رایش بخطر نیفتد] و بدان عمل کنند تا ما راههای عاقلانه تری را پیشنهاد کنیم حتی اگر تضمینی برای عمل به قولشان نباشد ما میپذیریم. بهعنوان یک ناسیونالسوسیالیسم و یک سرباز برای مردم آلمان، میخواهم در این ساعت یکبار برای همیشه به دولتمردان متفقین بگویم کسانیکه به تغییر دادن ناسیونالسوسیالیست آلمان تلاش میکنند سادهلوح و نادان هستند. بهرحال، این اصلا و ابدا مهم نیست چراکه در دموکراسی سیاست و دروغ آمیخته است، آنچیزی که مهم است ایناست که هر قولی که این دولتمردان بههر تمدنی بدهند کاملا بیاهمیت و کذب است. آنها در موقعیتی نیستند که به ما تضمین بدهند همچنانکه گوسفندی به دیگر حیوانی تضمین دهد که از او در مقابل ببر دفاع خواهد کرد.
متقابلا نظرم را درباره آینده میگویم : «انگلستان قادر نخواهد بود بلشوییسم را مهار کند، اما توسعه خودش با دنبال کردن اجتنابناپذیر این بیماری فاسد کننده همراه خواهد بود. دموکراسی اروپایی، هرگز از شر ارواحی که خودشان از شوروی احضار کردند خلاص نخواهند شد. همه دولتها و تمدنهای کوچک بیتضمینی، تسلیم خواهند شد و بهمین ترتیب اگر مقاومت نکنند بهطور کامل نابود خواهند شد. دیر یا زود این اتفاق میافتد. یهودیان کرملین، در تصمیمات خود ملاحضات تاکتیکی میکنند. در یک کار با بیرحمی تمام به جلو میروند و در دیگری با محدودیت هایی روبرو میشوند، پایان آن فروپاشیست. آلمان هرگز این سرنوشت را نخواهد داشت. پیروزیای که دوازده سال پیش در کشور ما بهدست آمده تضمینکننده این مهم است. دشمنان ما با هر آنچه که در دست دارند بیایند و باعث درد و رنجش شهروندان آلمانی شوند، مناظر ما را نابود کنند، مردم ما بر این توطئه پیروز خواهند شد.»
بنابراین در دوازدهمین سالگرد پیروزی قدرتمان، ما با قلبی قویتر از گذشته، باید خود را برای تصمیمی مقدس آماده و قویتر کرده و سلاح بهدست بگیریم بدون توجه به جایگاهی که اکنون در آن هستیم، تا زمانی که پیروزی نهایی را با تلاش بدست آوریم. امروز میخواهم در مورد یک چیز شکی باقی نماند (تسلیم بیقید و شرط یا مقاومت تا آخرین نفر) : «در یک محیط خصمانه، زمانیکه در گذشته من عمق انتخاب خود را مشخص کردم، و این مسیر را تا پیروزی نهایی بهعنوان مردی گمنام و یک ناشناخته دنبال کردم، بارها دشمنانم خواهان مرگ من بودند اما من پیروز شدم. زندگی کنونی من منحصرا توسط وظایف من تعیین میشود. همه ما به یک اندازه وظیفه داریم، تلاش برای ملت و جنگیدن برای آن، تنها کسی میتواند مرا از انجام این وظایف معاف کند که انجام این وظایف را به من در تاریخ سپرده و آن آلمان است. این مشیت الهی بود که برخی تلاش کردند با بمبی در 20جولای به زندگی من پایان دهند، اما موفق نشدند و خداوند بلندمرتبه، آن روز از من محافظت کرد و این تاییدی بود بر کارهایی که من انجام میدهم. به همین دلیل من در آینده نیز به مسیر تسلیم نشدنی خدمت به ملتم ادامه خواهم داد با نادیده گرفتن همه خطرها، و با اعتقاد مقدس که قدرتی مطلق (خدا) در پایان است، چیزی مرا نابود نخواهد کرد. منی که چیزی جز فداکردن زندگی خود برای ملتم را با اهمیت نمیداند.»
بنابراین من در این لحظه از کل مردم آلمان درخواست تجدید نظر دارم، بهخصوص از دوستان قدیمی در نیروهای مسلح و تمامی سربازان، که خود را به روح مقاومتی بزرگتر و محکمتر مجهز کنید. من انتظار دارم که هر آلمانی در حد اعلی تلاش کند و هر چیزی که از او درخواست شده را قربانی وطن کند. من از هر فرد سالم و تندرستی میخواهم که در این نبرد سهیم شوند، من از هر فرد ناتوان و مریضی انتظار دارم با تمام تلاش خود کار کند، از هر کشاورزی میخواهم که به سربازان نان دهند و از کارگران انتظار دارم که مصارف خود را محدود کنند تا در این مبارزه سهیم شوند. من از زنان و دختران میخواهم با نهایت تعصب و جانفشانی و غیرت، از این مبارزه پشتیبانی کنند، کاری که همگیتان تاکنون انجام دادهاید. من جوانان آلمانی را با اعتماد به نفس خاصی میبینم. اینکه چنین جامعهای را ساختهایم، یعنی ما در راه درستی قدم برداشتیم و از خداوند قادر، درخواست رحمت و برکت میکنم. از یک ملت متحد انتظاری بیش از این نمیرود، آنهایی که میتوانند بجنگند، بجنگند، و آنهایی که میتوانند کار کنند، کار کنند و همه با هم برای یک تفکر که در ذهن خود داریم به مبارزه ادامه میدهیم و این تفکر همگانی، تضمین آزادی، افتخار ملی و آیندهای بهتر برای زندگیمانست. مهم نیست بحران در این لحظه چقدر عمیق و شکننده است، ما تا پایان با آن مبارزه و بر آن غلیه خواهیم کرد. به رغم همه چیز، با اراده پولادینمان، آمادگی برای قربانی شدن در راه وطن، و توانایی هایمان، از این فلاکت پیروزمندانه برخواهیم گشت. این مبارزه با پیروزی آسیا (شوروی) همراه نخواهد بود و این ملت ما است که پیروز خواهد شد. اروپای بزرگ پیروز خواهد شد و در راس این قاره کهن، ملت ما برای هزار سال آینده، قدرت اروپا را به شرق نشان خواهد داد. در آینده، از رایشی بزرگتر که از بطن تمدن آلمان برخواسته، نمایندگان قاره اروپا حضور خواهند یافت. ما میتوانیم روی آرامگاه مبارزان بزرگ آزادی، با تاجی از گل و کمان تزئین کنیم، چراکه اکنون نوید این را میدهم که شما در نهایت، پیروز شدید.
(متن سخنرانی ترجمه شده است)