به نام انکه جان را فکرت اموخت
سلام دوستان رضا هستم کوچیک شما و ممنون ک منت ب بنده و این برنامه گذاشتین و تشریف اوردین
با کمک هم دیگه با هر سختی ای بود سی قسمت برنامه رو رفتیم ک میشه نزدیک ب 120 فیلم و قطعا بدون انگیزه وپشتیبانی شما این مهم میسر نبود
از همه کسانی ک تو این راه حمایت کردن بهر نوعی از نظر گذاشتن - پیگیری تا حتی دوستانی ک پین کردن
ایشالا هدف بعدی روی قسمت60 ام
تا اینجاش سیو کنم فعلا
دوسدارم تا اینجا هرکی هر نقدی ب بنده و نحوه مدیدریت برنامه خدتون دارین راحت بگین
اما این قسمت :
یک دو سه
بریم بیایم
------------------------------درباره فیلم ----------------------
نام اثر : هفت دقیقه تا پاییز - 1388
کارگردان :علیرضا امینی
نویسنده : محسن تنابنده
تهیهکننده : سیدجمال ساداتیان
بازیگرها : هدیه تهرانی, حامد بهداد, محسن تنابنده, خاطره اسدی, بهشاد شریفیان
================================================================================
خلاصهفیلم
مردی با خانواده اش برای سفر کاری همسرش به شمال می روند و در راه تصادف می کنند و دخترش سارا براثر تصادف فوت می کند... مریم می خواهد از فرهاد طلاق بگیرد...
================================================================================
نقد و بررسی
ساناز رمضانی
علیرضا امینی کارگردان باسابقه و با دانشی است. سالها کار در سینمای ایران به عناوین مختلف آنقدر باتجربهاش کرده که فرمول گیشه و جشنوارهها را به دستش بدهد. امینی از آن کارگردانهایی نیست که نگاهی به جریان اصلی سینما بیندازد و شروع به ساخت کند، همینطور از آن دسته فیلمسازانی نیست که ناگهان تصمیم بگیرند با یک داستان و پرداخت تجربی همه استانداردهای موجود را زیر سؤال ببرند. امینی کارگردان متعادلی است که سینما را میشناسد و مردم هم دوستش دارند. او که قبلاً در فیلمهایی چون زمانی برای «مستی اسبها»، اثر بهمن قبادی دستیار کارگردان بوده و طراح جلوههای ویژه فیلم «هفتپرده»مؤتمن است و چندتایی فیلم هم که در کارنامهاش دارد که همه دیدهشده و موفق بودهاند. «نامههای باد» اثر اول بلند سینمایی وی برایش سیمرغ هنر و تجربه را در بیست و یکمین جشنواره فیلم فجر به ارمغان میآورد و «استشهادی برای خدا» فیلمی معناگرا و تا حدی سمبلیک، اما شیرین است و «انتهای خیابان هشتم» که در سال ۱۳۹۱ بعد از دو سال توقیف به نمایش درآمد وفاداری فیلمساز به سبک و تفکر خودش را نشان میدهد. اساساً امینی کارگردانی سیاسی نیست و با معضلات جامعه کاری ندارد. نه دغدغههای اجتماعی فرهادی را دارد و نه عصیان درمیشان را. همانقدر که فیلمهایش آرام هستند خودش هم فیلمسازی آرام و بی حاشیه است. امینی دغدغهاش چیزی جز انسانها نیستند. آدمهای داستانهای امینی مشکلات عجیبوغریبی ندارند، در برزخ خوب و بد گیر نکردهاند، مورد بیمهری جامعه قرار نگرفتهاند، آدمهای فیلمهای امینی فقط آدمهایی هستند از جنس من و شما و با مشکلات من و شما. فاجعه در فیلمهایش به کوبندگی آثار مشابه نیست. فاجعه و تراژدی در فیلمهای وی مرگ و بیپولی و دغدغه آینده است، قصاص و دیه است. هیچچیز عجیبوغریبی در داستانهایش دیده نمیشود.
اساساً امینی کارگردانی سیاسی نیست و با معضلات جامعه کاری ندارد. نه دغدغههای اجتماعی فرهادی را دارد و نه عصیان درمیشان را. همانقدر که فیلمهایش آرام هستند خودش هم فیلمسازی آرام و بی حاشیه است.
«هفت دقیقه تا پاییز» محصول سال ۱۳۸۸، به کارگردانی و نویسندگی امینی که دیپلم افتخار بهترین کارگردانی را از جشنواره بیست و هشتم فجر نصیبش کرده است، تمام این المانها را در خود دارد. «هفت دقیقه تا پاییز» روایت دو خواهر است و دو خانواده. هر دو بی پولند، اما نه آنقدر که چرک و نکبت از سر و روی زندگیشان ببارد و مشکلاتشان مثل هر خانواده متوسط و معمولی دیگر است. خواهر بزرگتر، میترا با بازی هدیه تهرانی عکاس و فیلمبردار مراسم عروسی است و برای فیلمبرداری عازم تنکابن. خواهر کوچکتر مریم (خاطره اسدی) است که با همسر و خانوادهاش به مشکل برخورده و به خانه خواهر بزرگتر آمده است. میترا و همسرش تصمیم میگیرند سفر میترا به تنکابن را به یک سفر خانوادگی تبدیل کنند و مریم و فرزندش را نیز با خود میبرند؛ اما در راه دچار حادثهای میشوند و فرزند میترا میمیرد. همسر مریم که قربانی یک کلاهبرداری شده است با وثیقه آزاد میشود به دنبال همسر و فرزندش میگردد. همین خلاصه نشان میدهد که چقدر آدمها و معمولی هستند و داستان چقدر ساده روایت میشود. حتی تراژدی مرگ فرزند میترا هم تبدیل به مرثیهای از غصه و غم نمیشود. یک تصادف ساده از روی بیاحتیاطی و بعد مرگ کودک درحالیکه دست چرک و سوختهاش از زیر ملحفه معلوم است. هفت دقیقه تا پاییز روایت بنبستهای زندگی آدمهای معمولی است. مردی که از شدت مشکلات خودش را میکشد و زن و زندگی را پشت سر میگذارد، خانوادهای که با وجود مشکلات عدیده مالی خوشبخت هستند و در حال تدارک مراسم تولد دخترشان که در پایان فیلم در میان بغض و گریه همه برگزار میشود، مردی که با سادگی خود زندگیاش را باخته و اکنون چیزی برای از دست دادن ندارد، حتی لحظهای به مرگ هم فکر میکند و اما در آخرین لحظه پشیمان میشود.
مهمترین ایرادات هفت دقیقه تا پاییز به فیلمنامه برمیگردد. فیلمنامه است که پایه و اساس هر فیلمی است و هرچقدر هم کارگردان کار بلد باشد، نمیتواند از دل یک فیلمنامه ضعیف و پر ایراد داستانی قوی و پرداختی استادانه بیرون بکشد
. اصولاً مرگ در کارهای امینی نقش مهمی را ایفا میکند و در «هفت دقیقه تا پاییز» این نقش پررنگتر هم میشود. مرگ در این داستان چیزی است بین تراژدی و جریان طبیعی زندگی. امینی بدون اینکه توجه بیننده را جلب کند مرگ را از زوایای مختلف نشان میدهد و واکنش بازماندگان را منعکس میکند و نشان میدهد که مرگ در هر شرایطی روی دهد، هرچقدر سخت و خردکننده، درنهایت باید با آن ساخت و به جلو حرکت کرد. چه زنی که میفهمد شوهرش خودکشی کرده است و مرگش تصادفی نبوده و چه میترا که بهار زندگی دخترش پاییز شده است، همه یاد میگیرند با این غم کنار بیایند و به زندگی خود ادامه دهند. اگر میترا درنهایت، با وجود مخالفت همه تولد دخترش را برگزار میکند و خانه را تزیین میکند و کیک تولد را شمع میگذارد، این فرزند کوچک مریم است که شمعها را فوت میکند. زندگی در وجود کوچک این بچه جریان دارد و میترا بخواهد یا نخواهد با این زندگی همراه خواهد شد. امینی خیلی بیتعارف میگوید به احترام زندهها باید زندگی کرد، به احترام زندگی باید زندگی کرد. از سوی دیگر به نظر میرسد امینی کارگردانی است که به نمادگرایی و فیلمهای سمبولیک علاقه دارد. میتوان این نمادگرایی را در «استشهادی برای خدا» هم دید اما در آن فیلم پرداخت نمادگرایانه بسیار کمرنگتر از «هفت دقیقه تا پاییز» است؛ بهار زندگی کودکی، هفت دقیقه قبل از جشنش خزان میشود. «هفت دقیقه تا پاییز» فیلم تلخی است که از ابتدا هم سعی نمیکند با زرقوبرق الکی مخاطبش را گول بزند. تلخی فیلم به اندازه تلخی زندگی است البته. لحظه تصادف مصادف است با شروع باران، لحظهای که هم غمانگیز است و هم زیبا. اگر مریم در شرایط سخت طلاق قرارگرفته است، لحظات شیرین این خانواده که در ماشین بازی میکنند و خندههای کودکان این تلخی را از بین میبرد. سفر میترا و همسرش نیما (محسن تنابنده) بهموازات سفر فرهاد (حامد بهداد)، همسر مریم پیش میرود. یکی خانوادهاش را از دست میدهد و دیگری به دست میآورد؛ و شاید تلخترین قسمت فیلم جایی باشد که میترا و همسرش داغدارند اما فرهاد اصرار دارد تا گره زندگی خودش را باز کند. این اصرار همانقدر که تلخ و ناراحتکننده است، واقعیت هم هست. همه آدمها در بدترین شرایط به دنبال حفظ زندگی خودشان هستند.
این روزها که تنابنده را بیشتر با نقش تقی معمولی میشناسیم، بازی وی در یک نقش جدی با بار عاطفی زیاد ممکن است برایمان عجیب باشد اما تنابنده در این نقش هم به اندازه کافی شوخطبع است و هم به موقعش ناراحت و جدی. چاشنیهای غم و شادی در نقشهای میترا و نیما دقیقاً بهاندازهای است که این دو را تا حد امکان تبدیل به دو شخصیت قابلباور و رئال کند؛ اما اینها بازی ضعیف و معمولی خاطره اسدی و حامد بهداد را جبران نمیکند. جلوههای ویژه لحظه تصادف آنقدر ضعیف و ناشیانه است که مانند سدی مانع همذات پنداری بیننده با اتفاقات پیش رو میشود. این اتفاق در لحظه احیای کودک در آمبولانس هم میافتد. بازی ضعیف پرستار با بازی مریم سلطانی و اشکالات منطقی در فیلمنامه بازی قوی و درخشان تهرانی را تحت الشعا قرار میدهد. بهطورکلی مهمترین ایرادات «هفت دقیقه تا پاییز» به فیلمنامه برمیگردد. فیلمنامه است که پایه و اساس هر فیلمی است و هرچقدر هم کارگردان کار بلد باشد، نمیتواند از دل یک فیلمنامه ضعیف و پر ایراد داستانی قوی و پرداختی استادانه بیرون بکشد. اگر در لحظات پس از تصادف، دوربین لرزان و متحرک و صدای نفس نفس زدن نیما حس تعلیق و فاجعه را بهخوبی نشان داده است، فیلمنامه و ایرادات فاحشش مانع از ورود بیننده به جریان داستان میشود.
بههرحال در این روزهای سرد که پاییز با تمام قوا حکمرانی میکند، تماشای هفت دقیقه تا پاییز و غرق شدن در فضاسازی طبیعی و زیبای پاییزی فیلم و روایت آدمهای معمولی و مشکلاتشان خالی از لطف نیست.
==================================================================================
تحلیل فیلم
فیلم هفت دقیقه تا پاییز دست مایهای رئالیستی و رویکردی انتقادی به مشکلات اجتماعی دارد. این مسائل در انواع و اقسام مختلف در این فیلم به نمایش گذاشته شده است.
کارگردان با شیوهای مناسب، ناپایداری قشر متوسط جامعه را با تأکید بر معضلات اقتصادی این قشر همگام با وضعیت زنان در ایران به تصویر میکشد.
به تصویر کشیدن محیط اجتماعی، از مشخصههای فیلمهایی است که کارگردانان آنها نگرش جامعه شناختی به انسان دارند، تصویری که علیرضا امینی در هفت دقیقه تا پاییز اندک اندک آن را نشان می دهد و این ترکیب، نوعی پیش آگاهی از موقعیت به مخاطب میدهد.
بخش اعظم فیلم بر محور تأثیرگذاری موضوع مرگ بر شخصیتها و روایت این تأثیرات بر زندگی و روان افرادی است که ایشان با مشکلات اقتصادی همیشه دست به گریبانند و بی مهری اجتماع را نیز با پوست و گوشت خود احساس می کنند. تمام این مصائب در شخصیت های داستان آن گاه که قرار از کف می دهند، به خوبی تبلور پیدا میکنند.
کارگردان در تصویرسازی صحنهها و فضای فیلم خوب عمل کرده است و به طور نمونه در ابتدای سکانس خود کشی، نور لرزان فندک نشان تردید و بیثباتی شخصیت فرهاد «حامد بهداد» در فیلم است و کارگردان با استفاده از شیء و رفتارهای نمادین، حال و وضعیت شخصیتهای داستان را به خوبی در صحنهها بیان می کند.
این انتقال حس و حال در شخصیتها با بازی خوب هدیه تهرانی «میترا»، محسن تنابنده «نیما»، خاطره اسدی «مریم» و حامد بهداد «فرهاد»، اثر گذاری فیلم هفت دقیقه تا پاییز را افزایش می دهد و باعث همذاتپنداری تماشاگر با شخصیتهای فیلم می شود و این انتقال حس و حال بیش از همه در چهره ی میترا «هدیه تهرانی» نمود پیدا میکند. گویی: در نگاه خیره اش، نابودی ام مشهود بود.
این پرداخت تلخ واقعیت است که نمی توان فیلم هفت دقیقه تا پاییز را دید و از تراژدی مرگ و نگاه جنسی به زنان در جامعه تکان نخورد. با این ویژگی که کارگردان توانسته است با پرداخت رئالیستی، حس تراژیک فیلم را به بیننده منتقل کند و وی را همراه و هم دل شخصیتهای فیلم بسازد.
یکی دیگر از عوامل مهم در پیش برد فیلم هفت دقیقه تا پاییز جدل است. عرصه ی این عامل در فیلم بسیار گسترده است و از ساده ترین و شخصی ترین تا پیچیدهترین و عامترین شکل را شامل میشود. شخصیتهای اصلی فیلم در عین این که جدالی درونی را با خود پیش میبرند، در جدال با شخصیت های دیگر و اجتماع هم شرکت دارند.
در جدال درونی، بن بست ها، مشکلات، دغدغه ها و ... از هر نوع که باشد درونی شده و عرصه ی بروز آن ها درون شخصیت ها است. در جدال بیرونی، درگیری فرد با شخص و اشخاص دیگر و هم چنین اجتماع و شرایط اجتماعی است و خارج از ذهن او انجام می شود. هفت دقیقه تا پاییز نمونه ی موفق ترکیب این دو نوع جدال و کشمکش در درون و بیرون شخصیت های فیلم است.
از دیگر مسائل قابل بررسی در فیلم هفت دقیقه تا پاییز، شیوهی پایانبندی آن است. در این شیوه پرداخت پایانبندی در ارتباط درونی با دیگر عناصر صورت می گیرد و پایان بندی همچون مکملی در داستان عمل کرده و در اصل محل تجلی داستان میشود که با درک آن، پرتوی بر کلیت و عناصر فیلم انداخته شود.
در مجموع علیرضا امینی در هفت دقیقه تا پاییز نگاهی کاملاً واقعی به انسان و مسایل اش میاندازد و در آن علل اجتماعی را به گونهای اگزیستانسیالیستی به تصویر میکشد که ایجاد رابطهی باور پذیر متن فیلم و مخاطبین را به ارمغان میآورد.
* عنوان مقاله ای از اسلاوُی ژیژک: در نگاه رعب آور او، نابودی ام مشهود بود که در آن دو اصطلاح نگاه (gaze) و صدا (voice) را در فیلم های هیچکاک بررسی می کند.