امروز تولد تاثیرگذارترین شخصیت توی زندگی خودم و خیلیهای دیگه هستش. برا همین این آهنگو اینجا میذارم یادگار باشه. آهنگی که باهاش زندگی کردم و تقریبا میتونم بگم شاید بیش از هزار بار گوشش دادم و حتی تکتک ریفها و سولوش رو حفظم.
برخلاف Unforgiven1 که اونجا جیمز یه شخص خام بود و بقیه رو مسئول مشکلات زندگیش میدونست اینجا و توی Unforgiven3 به پختگی رسیده و به جای مقصر کردن بقیه،خودش رو مسئول مشکلات زندگیش میدونه. البته خود جیمز هم قبلا گفته که بین سهگانهی Unforgiven این یکی رو بیشتر از بقیه دوست داره
How could he know this new dawn's light
از کجا میدانست که این نور تازه
Would change his life forever?
برای همیشه زندگی اش را تغییر خواهد داد؟
Set sail to sea, but pulled off course
عزم زندگی میکند اما به سمت
By the light of golden treasure.
روشنایی گنج طلایی(ثروت و شهرت) کشیده میشود
Was he the one causing pain
آیا او کسی بود که باعث درد شد
With his careless dreaming?
با رویا بافی بی دقت خود؟
Been afraid, always afraid
میترسید، همیشه میترسید
Of the things he's feeling.
از چیزهایی که حس می کرد
He could just be gone.
او فقط باید برود
He would just sail on
او فقط می خواهد به دریا بزند
He'll just sail on.
او به دریا خواهد زد.
How can I be lost, if I've got nowhere to go?
چگونه ممکن است گم شوم، وقتی جایی ندارم که بروم؟
Search for seas of gold, how come it's got so cold?
در جستجو برای دریایی از طلا، چگونه اینقدر دلسرد شد؟
How can I be lost? In remembrance I relive.
چگونه ممکن است من گم شوم؟ در خاطره ای که زنده کرده ام.
And how can I blame you, when it's me I can't forgive?
و من چگونه می توانم تو را مقصر بدانم، وقتی این من هستم که نمی توانم ببخشم؟
These days drift on inside a fog
این روز ها در یک مه فرو می روند
It's Thick and suffocating.
مه ی که تیره و خفه کننده است.
His sinking life, outside its hell
زندگی در حال سقوط او، بیرون جهنم است
Inside, intoxicating.
درون، مست کننده
He's run aground. Like his life,
او به گل نشسته است. مانند زندگی اش.
Water much too shallow.
آب، زیادی کم عمق بود
Slipping fast, down with his ship
با کشتی اش به سرعت به پایین می لغزد.
Fading in the shadows.
در سایه ها محو می شود
Now a castaway.
اکنون از کشتی به دور افتاده.
They've all gone away.
همه آنها دور شده اند
They've gone away.
آنها دور شده اند.
How can I be lost, if I've got nowhere to go?
چگونه ممکن است گم شوم، وقتی جایی ندارم که بروم؟
Search for seas of gold, how come it's got so cold?
جستجو برای دریایی از طلا، چگونه ممکن است سرد شود؟
How can I be lost? In remembrance I relive.
چگونه ممکن است من گم شوم؟ در خاطره ای که زنده کرده ام.
And how can I blame you, when it's me I can't forgive?
و من چگونه می توانم تو را مقصر بدانم، وقتی این من هستم که نمی توانم ببخشم؟
Forgive me.
مرا ببخش.
Forgive me not.
مرا نبخش.
Forgive me.
مرا ببخش.
Forgive me not.
مرا نبخش.
Forgive me.
مرا ببخش.
Forgive me not.
مرا نبخش.
Forgive me.
مرا ببخش.
(Forgive me) Why can't I forgive me?
(مرا ببخش.) چرا من نمی توانم خودم را ببخشم؟
Set sail to sea, but pulled off course
کشتی را به در یا می اندازد،
By the light of golden treasure.
با روشنایی گنج طلایی
How could he know this new dawn's light
او چگونه می تواند از این نور تازه خاموش شده بداند؟
Would change his life forever?
آیا برای همیشه زندگی اش را تغییر خواهد داد؟
How can I be lost, if I've got nowhere to go?
چگونه ممکن است گم شوم، وقتی جایی ندارم که بروم؟
Search for seas of gold, how come it's got so cold?
جستجو برای دریایی از طلا، چگونه ممکن است سرد شود؟
How can I be lost? In remembrance I relive.
چگونه ممکن است من گم شوم؟ در خاطره ای که زنده کرده ام.
And how can I blame you, when it's me I can't forgive?
و من چگونه می توانم تو را مقصر بدانم، وقتی این من هستم که نمی توانم ببخشم؟How could he know this new dawn's light
او چگونه می تواند از این نور تازه خاموش شده بداند؟
Would change his life forever?
آیا برای همیشه زندگی اش را تغییر خواهد داد؟
Set sail to sea, but pulled off course
کشتی را به در یا می اندازد،
By the light of golden treasure.
با روشنایی گنج طلایی
Was he the one causing pain
آیا او کسی بود که باعث درد شد
With his careless dreaming?
با رویا بافی بی دقت خود؟
Been afraid, always afraid,
ترسیدن، همیشه ترسیدن
Of the things he's feeling.
از چیزهایی که او حس می کند
He could just be gone.
او فقط می تواند برود
He would just sail on
او فقط می خواهد به دریا بزند
He'll just sail on.
او به دریا خواهد زد.
How can I be lost, if I've got nowhere to go?
چگونه ممکن است گم شوم، وقتی جایی ندارم که بروم؟
Search for seas of gold, how come it's got so cold?
جستجو برای دریایی از طلا، چگونه ممکن است سرد شود؟
How can I be lost? In remembrance I relive.
چگونه ممکن است من گم شوم؟ در خاطره ای که زنده کرده ام.
And how can I blame you, when it's me I can't forgive?
و من چگونه می توانم تو را مقصر بدانم، وقتی این من هستم که نمی توانم ببخشم؟
These days drift on inside a fog
این روز ها در یک مه فرو می روند
It's Thick and suffocating.
مه ی که تیره و خفه کننده است.
His sinking life, outside its hell
زندگی در حال سقوط او، بیرون جهنم است
Inside, intoxicating.
درون، مست کننده
He's run aground. Like his life,
او به گل نشسته است. مانند زندگی اش.
Water much too shallow.
آب، زیادی کم عمق است.
Slipping fast, down with his ship
با کشتی اش به سرعت به پایین می لغزد.
Fading in the shadows.
در سایه ها محو می شود
Now a castaway.
اکنون از کشتی به دور افتاده.
They've all gone away.
همه آنها دور شده اند
They've gone away.
آنها دور شده اند.
How can I be lost, if I've got nowhere to go?
چگونه ممکن است گم شوم، وقتی جایی ندارم که بروم؟
Search for seas of gold, how come it's got so cold?
جستجو برای دریایی از طلا، چگونه ممکن است سرد شود؟
How can I be lost? In remembrance I relive.
چگونه ممکن است من گم شوم؟ در خاطره ای که زنده کرده ام.
And how can I blame you, when it's me I can't forgive?
و من چگونه می توانم تو را مقصر بدانم، وقتی این من هستم که نمی توانم ببخشم؟
Forgive me.
مرا ببخش.
Forgive me not.
مرا نبخش.
Forgive me.
مرا ببخش.
Forgive me not.
مرا نبخش.
Forgive me.
مرا ببخش.
Forgive me not.
مرا نبخش.
Forgive me.
مرا ببخش.
(Forgive me) Why can't I forgive me?
(مرا ببخش.) چرا من نمی توانم خودم را ببخشم؟
Set sail to sea, but pulled off course
کشتی را به در یا می اندازد،
By the light of golden treasure.
با روشنایی گنج طلایی
How could he know this new dawn's light
او چگونه می تواند از این نور تازه خاموش شده بداند؟
Would change his life forever?
آیا برای همیشه زندگی اش را تغییر خواهد داد؟
How can I be lost, if I've got nowhere to go?
چگونه ممکن است گم شوم، وقتی جایی ندارم که بروم؟
Search for seas of gold, how come it's got so cold?
جستجو برای دریایی از طلا، چگونه ممکن است سرد شود؟
How can I be lost? In remembrance I relive.
چگونه ممکن است من گم شوم؟ در خاطره ای که زنده کرده ام.
And how can I blame you, when it's me I can't forgive?
و من چگونه می توانم تو را مقصر بدانم، وقتی این من هستم که نمی توانم ببخشم؟