این عکس از ده سالگی آدلف هیتلر در کلاس چهارم در نوع خودش شگفتانگیز است. پیدا کردنش کار دشواری نیست. ردیف بالا، نفر وسط. فقط سبیل مخصوصش را ندارد وگرنه انگار از همان اول خیز برداشته بود که فرمانده و فرمانروا بشود. بالاتر از همه بایستد و زل بزند به دوربینها.
در این عکس اما فقط یک پسر بچه دهساله را میشود دید که شاید مورچهها را لگد میکرده یا از شاخه درختها آویزان میشده است. همین! یک پسربچه پرشور که پدرش کارمند پایین رتبه گمرک بود. آدولف اینجا در این عکس هنوز برادرش ادموند را دارد. یکسال بعد ادموند سرخک گرفت و درگذشت.
میگویند این اتفاق تأثیری دائمی در آدولف ایجاد کرد و اعتماد به نفس او را تا حدود بسیاری تضعیف کرد و باعث شد آدولف هیتلر کجخلق شود و همواره با پدرش جر و بحث کند. پدری که او را کتک میزد.
دو بار مؤسسهٔ هنرهای زیبای وین وقتی تنها 18 سال داشت او را به خاطر عدم صلاحیت در نقاشی رد کرد. وقتی مادر 47 سالهاش را به دلیل سرطان از دست داد و بیپناه و فقیر شد، هنوز به عنوان یک نقاش در وین مشغول کار بود. او از روی کارت پستالها طرح میکشید و به کاسبها و گردشگرها میفروخت. تا قبل از جنگ جهانی اول حدود ۲۰۰۰ تابلوی اینچنینی نقاشی کرد.
پسر جوانی که میتوانست در موسسه هنرهای زیبای وین یک نقاش ساده و گمنام شود (مثل صدها فارغ التحصیل این موسسه که حتی اسم شان را نمیدانیم) با یک تصمیم به آنجا راه داده نشد تا مسیرش عوض شود. به عنوان داوطلب به سربازی رفت و بعدها به یکی از خونریزترین انسانهای روی زمین تبدیل شد.
رفتارشناسان احتمالاً در همین عکس دهسالگی هم نشانههایی از زبان بدن را کشف کنند، اینکه یک نفر «رییس» و فرمانده نمیشود، «فرمانده» به دنیا میآید و از کودکی به هر قیمتی شده مسیرش را باز میکند حتی اگر آدولفی باشد که بعد از مرگ مادر زندگی فقیرانهای داشت و در یک زیر شیروانی ساکن شد و در نامهای به دوستش نوشت از دنیا چیز زیادی نمیخواهد جز اینکه بتواند نقاشی کند و کتاب بخواند... چند سال بعد همه دنیا را میخواست و از آلمان به شوروی لشکر کشید!