درود بی پایان خدمت دوستان و هم قطاران گرامی :)
با قسمت پنجم Master Show در خدمتتون هستیم. میهمان این قسمت شیخ احمد رنجه ورکشی هستند. باید بگم مصاحبه با اعضای صنف صنعتگران سختی های خاص خودشو داره چون هر کلمه ای که میگن ممکنه باعث پاک شدن پست مصاحبه بشه😂 خب بدون هیچ حرف اضافه ای بریم سراغ مصاحبه :
سلام احمدجون خیلی خوش اومدی به برنامه ی Master Show
سلام باعث افتخاره
بیشتر برای ما باعث افتخاره. اول از همه بپرسم احمد رنجه ورکشی اسم و فامیل واقعی خودته؟
احمد ورکشی اسم و فامیل واقعیمه. رنجه رو خودم اضافه کردم
احسنت. عکس پروفایلت چی؟ اونم عکس خودته؟
نه . ولی 80 درصد شبیه خودمه ، خیلیا بهم گفتن واسه همین گذاشتم چون خیلی شبیه خودمه
جالبه فکر کنم قبلا اینو نگفته بودی توی سایت !
آره . اولین باره
یه بیوگرافی از خودت شامل سن و محل سکونت و میزان تحصیلات ، وضعیت تاهل و شغلت ... برامون بگو
31 سالمه، ساکن قلعه حسن خان، تحصیلاتم هم اول دبیرستان، مجرد و کارگر ساختمانی هستم
خوبه گفتی این عکس مال خودت نیست. چون این عکس به زیر 20 ساله ها میخورد نه یک مرد 31 ساله😂
یکم از شغل کارگری ساختمون و سختی هاش برامون بگو
دیگه عمله بنایی آخرین امید واسه نون در آوردنه
خیلی سخته گفتن نداره
ممنون توضیح مفیدی بود😐 چجوری با طرفداری آشنا شدی؟
سال 93 تو گوگل پلاس ، پلاس بودم یه کاربری بود که اخبار طرفداری رو میذاشت اونجوری آشنا شدم و چند سال بعد عضو شدم
عده ای از کاربرا عقیده دارن احمد رنجه ورکشی مولتی هست چون خیلی در سایت فعالیت نداره. در جواب این عده از کاربرا چه حرفی برای گفتن داری؟ و اینکه چرا فعالیتت کمه؟
من فقط همین اکانت رو دارم ، جو سایت نسبت به قبل عوض شده ، با کوچکترین حرفی تعلیق میکنن و ..
البته اینکه گفتی کارگر ساختمون هستی این کمبود وقتت رو توجیه میکنه تا حدودی
خب یکم به فضای حزب صنعتگران وارد بشیم و چند تا سوال صنعتی بپرسیم :
بح بح
اینم نظری واسه خودش😮 چجوری با محتواهای این صنعت عظیم آشنا شدی؟ اولین بار چند سالت بود و چطوری چشمت خورد به تولیدات این صنعت؟
12 ، 13 سالم بود یه همسایه داشتیم که یه روز رفتم خونشون برادر بزرگترش فیلم شب های ایرانی در لس آنجلس رو آورده بود بعد نگاه کردیم بعدش هم میرفتم خودم سی دی میخریدم بعدش عذاب وجدان و شکستن سی دی و ... باز چرخه ادامه داشت
سی دی اومده بود مگه اونموقع؟ تقریبا میشه 20 سال پیش که اونموقع دوره دوره ی ویدئو بود اگه اشتباه نکنم!
نه بود سال 83 ، 84 . البته 15 سالم بود
راستی دختر همسایه تون چی شد؟ اون که شبا میومد از پشت پنجره نگات میکرد :)
دو ماه پیش رفتن از اونجا
توی سایت تا حالا شده از یکی از دخترا یا دخترنماهای سایت خوشت بیاد؟
اصلا . من تا حالا پروفایل دختری نرفتم و اصلا هم نمیشناسم
احسنت بر تو . فریب اصغر سگ سیبیل های دخترنما رو نمیخوری😂
اگه توصیه ای برای کاربرا داری یا میخوای تجربیات جنسی و یا عاشقانه ی خودت رو در اختیار کاربرا بزاری گوش میسپاریم
تجربه که همشون استادن
ولی خب زن ها از مردهایی که کمرشون شله نفرت دارن
یه سوال فوتبالی هم بپرسم. یکم از استقلال برامون بگو. ریشه ی مشکلات استقلال کجاست به نظرت؟ آینده ی تیم رو چطور میبینی؟
من یه فرضیه دارم
این دولت که تو همه ی زمینه ها به بن بست خورده میاد و میخواد که قشر زیادی از جامعه رو حداقل از خودش راضی کنه
بله درسته ، میاد تو پرسپولیس متمرکز میشه
4 سال این تیم رو قهرمان میکنه که حداقل از این لحاظ یه قشری رو راضی کرده باشه
در مورد استقلال خیلی وقته دیگه کمی فاصله گرفتم یه جورایی سر خورده شدم
ریشه ی مشکلات که همه میدونن و آینده این تیم هم با فرهاد مجیدی به جایی نمیرسیم
یکی از خاطرات خوب و یکی از خاطرات بد زندگیت رو برامون تعریف کن؟
خاطره ی بد :
تو خدمت سربازی تو یگان پاسداری بودم تو یکی از روزها یه دونه اسلحه ژ3 گم شد ، بدبختی من و یه ننه مرده دیگه که بچه سنگر شمال بود مقصر شناخته شدیم ، یه شب بازداشتگاه پایگاه بودیم و بعدش دادسرای نظام و بعدش زندان مرکزی ( البته قضیه ش یکم طولانیه )
وارد زندان که شدیم که خیلیم بزرگ بود اول رفتیم قرنطینه که یه سالن بزرگ بود که از اونجا زندانیها رو تقسیم میکردن به بندها .
بعد چند ساعت ما دو تا رو فرستادن بند نظام !
یه راهروی بزرگ و موکت شده که بهش میگفتن کالیدور و 6 تا اتاق بزرگ که در هم نداشتن و همه رو به راهرو بودن که هر کدوم 6 تا تخت 2 نفره بود . هر کدوم هم از اتاقها یه وکیل بند داشت که اون به بقیه ی اعضای اتاق امر و نهی میکرد ! کل اون بند هم یه نفر بود که بهش میگفتن رئیس زندان ! یه آدم درشت هیکل و بسیجی که میگفتن به یه دختری داشته تجاوز میکرده که در حین تجاوز دختره مرده و اینم گیر افتاده !
یه هواخوری بزرگ داشت بندمون که بغلش بند جوانان بود ! که پنجره های اتاقاشون به هواخوری بند ما باز میشد ! همشون ارازل اوباش که واقعا از پشت پنجره میخواستن آدمو بکنن ! به جرات میگم آدم سالم میرفت اونجا شب اول حاملش میکردن ! تو اون 6 روزی که اونجا آب خنک خوردم 3 بار گارد ویژه به بند اونا ریخت و کلی زد و خورد و بگیر و ببند !
به بند ما میگفتن هتل ! جای تر تمیزی بود و چند تا ستوان بودن و یه سرهنگ که نفهمیدم جرمشون چیه و بقیه هم پارتی داشتن که اومده بودن بند نظام چون نسبت به بقیه بندها جای خییییییلی خوبی بود .
قانونهای عجیبی هم داشت مثلا لامپها شب و روز روشن بود و شبها موقع خواب آدم اذیت میشد یا مثلا از راهرو یا کالیدور که رد میشدی بری هواخوری نباید به اتاقهای دیگه نگاه میکردی ! من یکی دوبار بی اختیار نگاه کردم کصکشا فحشم دادن ! یا اینکه مثلا میدونستن ما زود آزاد میشیم و اذیتمون میکردن ساعت 11 شب میفرستادنمون که توالت ها رو بشوریم اونم یه ساعت !
این یکی از خاطره های بدم بود کلا جو زندان خیلی بده
ای بابا پس زندانم رفتی
بله
نظرت رو در چند کلمه راجب کاربرای زیر بگو :
دکتر واتسون
عزیز دل من نمیدونم کجاست. واقعا کجاست!
رضا رودز
رئیس
کاپیتان جاسم غلام
گهگداری پیام میده بعد غیب میشه
ناصر ردآرمی
چند نفر رو دوست دارم تو پرسپولیسیها
مدیشکا بود که دیگه نیستش
هادی گانر
موری روسونری که اونم نیست
و همین ناصر
مهدی هژبری
یه ماه تعلیقم کرد آزاد شدم توسط واتسون
قول دادم بهش که دیگه +18 نرم
خب احمد جون مصاحبه ی ما به پایان رسید ممنون بابت وقتی که گذاشتی
باعث افتخاره
خب دوستان این قسمت هم به پایان رسید .هر انتقادی یا پیشهنادی داشتید حتما در کامنت ها بیان کنید.
مصاحبه با داریوش تاج پرست
مصاحبه با ناظر بخش کاربران
مصاحبه با اپراتور بخش کاربران