👑 حزب دکتران (Doctor.Game) تقدیم می کند 🎮
خب ، استقبالات خوبی از داستان بازی رد دد 2 شد (برای دیدن ، کلیک کنید) . حال قصد داریم که داستان جی تی ای وی را برای شما عزیزان تعریف کنیم .
تفاوتی ندارد یک گیمر معمولی باشید یا یک هاردکور گیمر. تفاوتی ندارد پنج سال سن داشته باشید یا در دهه چهارم و یا حتی بیشتر زندگی خود باشید. نامی وجود دارد که بطور قطع با آن روبرو شدهاید و آن نام بدون شک فرنچایز معروف راکستارگیمز، Grand Theft Auto و یا به اختصار GTA است. این فرنچایز از بدو ورود به دنیای گیم طرفداران زیادی را برای خود دست و پا کرد و و نسخه هفتم این فرنچایز که در سال ۲۰۱۳ وارد دنیای گیم شد هم از این قاعده مستثنی نیست. من امروز قصد دارم شما را به قلب شهر Los Santos برده و بار دیگر و اینبار در سال ۲۰۲۰ نگاهی به داستان کامل بازی GTA V بیاندازیم. با ما همراه باشید.
سرقتی که ناکام ماند
داستان بازی در سال ۲۰۰۴ در شهر برفی لادندورف با نقشآفرینی مایکل تاونلی، برد، ترور و راننده ناشناس و شخصی با نام لستر در سمت دیگر تلفن همراه آغاز میشود. ترور که میتوان گفت خشنترین کاراکتر این بخش است با کشتن یکی از نیروهای امنیتی پس از سرقت باعث درگیری شدیدتر گروهش با نیروهای پلیس میشود. پس از خروج از ساختمان شرکت دستبردزدهشده نیروهای پلیس دست به تعقیب گروه سارقان زده، که نتیجه در مرگ رانندهشان دارد. سارقان موفق به فرار تا جایی میشوند که با درخت برخوردکرده و تلاش میکنند تا با پای پیاده از پلیس فرار کند. در حین فرار مایکل زخمی شده، ترور اقدام به فرار میکند، طبق اخبار برد توسط پلیس دستگیر و در زندان بسر میبرد و مایکل هم مرده است، غافل از اینکه مایکل طی معاملاتی با FIB تیم سرقت خود را درازای شروعی زندگی تازه فروخته است.
نه سال پس از جریان مایکل که با فامیلی دیسانتا زندگی میکند را مشاهده میکنیم که پیش روانپزشک رفته است. مردی میانسال و ثروتمند که هیچگونه لذتی از زندگی نمیبرد، آشفته بوده و قسمت اصلی آن به لطف ترس از مامور حفاظت او دیو نورتون است.
مایکل و ملاقاتش با فرانکلین
مایکل بار دیگر به لطف فرانکلین بدنیای خلاف بازمیگردد. فرانکلین بهمراه دوستش لامار برای شخصی بنام سیمئون که صاحب نمایشگاه ماشین است و طریق دزدیدن ماشینها آنها را باز میگیرد کار میکنند. حال نوبت فرانکلین است تا ماشین پسر مایکل که از سیمئون خریداری کرده را غافل از اینکه مایکل بر صندلی عقب ماشین خوابیدهاست، بدزدد. ادامه داستان بجایی میرسد که مایکل تفنگش را بسمت سیمئون اشاره رفته و او را تهدیدمیکند و سبب اخراج فرانکلین میگردد. ولی این صحنه تازه ابتدای دوستی فرانکلین و مایکل است که از او میخواهد گاهی بهدیدنش رفته و اوقاتی را بایکدیگر بگذرانند. اینگوه فرانکلین تاحدی از عمه سرسامآور و لاماری که همیشه جان او را درخطر میاندازد دور میشود.
دوستی نو
فرانکلین برای اولین بار مایکل را در خانه مجللش ملاقات میکند و گمان میبرد که او چون بسیاری دیگر مردی میانسال و حوصلهسربر است. خیلی زود و باتماس جیمی، پسر مایکل، مبنی بر دزدیدهشدن قایق پدرش داستان عوض میشود و اولین اکشنها را با مایکل تجربه میکند. قایق مایکل دزدیده میشود و جیمی سالم به خانه برمیگردد. رابطه فرانکلین با مایکل بیشترشده و جیمی میگوید که فرانکلین قهرمان اوست.
مارتین مادراتزو و اولین سرقت مایکل و فرانکلین
پس ازاینکه مایکل به خانه برمیگردد با صحنه ناخوشایند همخوابگی زنش، آماندا، با مدرس تنیس او روبرو میشود. مایکل و فرانکلین بدنبال مدرس تنیس خانه مجلل او را در منطق اعیانی لوس سانتوس با خاک یکسان میکنند، غافل از اینکه صاحب خانه یکی از بزرگترین دلالان مواد مخدر، مادراتزو بوده و حال مایکل و فرانکلین تحت تعقیب او هستند. مارتین پس از روبرویی با آنها، میخواهد تا هرچه زودتر خسارت را پرداخت کنند وگرنه کشته میشوند.
اینجاست که مایکل دست به دامن دوست قدیمی خود لستر میشود. مغز متفکر سرقتها که مدت زیادیست با مایکل ارتباط نداشتهاست. مایکل که بدنیای خلاف برگشته، از او میخواهد تا سرقت دیگری را ترتیب دهد تا او بتواند خسارت را بپردازد و در این بین لستر از او میخواد تا رقیبش در شرکت Lifeinvader را از پادرآورده تا سرقت را ترتیب دهد.
مایکل با گروه جدید خود که فرانکلین یکی از اشخاص اصلی گروه است بسرقت طلافروشی رفته و خسارت خانه مارتین را جبران میکنند و مایکل با اتفاقی که هیچگاه انتظارش را نداشت روبرو میشود.
بازگشت ترور
سرقت از طلافروشی توجه خودرا به ترور جلب میکند. او از نحوه سرقت متوجه شده که مایکل نه تنها نمرده، بلکه دوباره به صحنه خلاف بازگشتهاست. او همچنین متوجه شده که تمام نامههایش به برد کاملا بیهودهبوده و حقیقت نیز این است که دیو نورتون خود را جای برد گذاشته تا جان مایکل درخطر نیافتد.
ترور که در شهرهای کوچک حومه لوسسانتوس زندگی میکند مشغول تولید و فروش شیشه و همچنین درگیری با گروههای خلافکار آن منطقهاست. ترور پس از بقتل رساندن جانی کلبیتز، شخصیت اصلی GTA: Episodes from Liberty City – The Lost and the Damned، تصمیم میگیرد با دوستش دیو به لوسسانتوس رفته و مایکل را پیداکند. ترور پیش از بازگشت به لوسسانتوس چند تن از گروه چینی سهقلوهای لوسسانتوس و برادران اونیل، که قصد کشتن ترور دارند را نیز به قتل میرساند.
اتحادی ناخواسته
ترور که تمام تلاشش را برای یافتن مایکل کردهبود، در بدترین شرایط و در اوج دعوای آماندا و مایکل بر سر ورود دوباره مایکل بدنیای خلاف وارد میشود و طبیعتا هیچیک از آنها با دیدن او خوشحال نمیشوند. دو دوست قدیمی که پس از سالها از نو یکدیگر را دیدهاند با متوجهشدن خبر شرکت کردن استیسی، دختر مایکل، در برنامه تحقیرآمیز Fame or Shame به میزبانی شخصی فاسد با نام لازلو جونز عصبانی شده و به محل برنامه میروند. آنها پس از تحقیر لازلو و فیلم گرفتن از او قول میدهند که از نو دوستیشان را از سر گیرند و از یکدیگر باخبر باشند. ترور نیز در خانه پسر عموی وید با نام فلوید زندگی میکند و فلوید بشدت مخالف این قضیهاست.
همدستی با نیروهای فدرال
نارضایتی نیروهای فدرال و بخصوص دیو نورتون از بازگشت مایکل بدنیای خلاف شدت گرفتهاست. حال مایکل درصدد همکاری باآنها برآمده تا رازهای خودرا در برابر ترور مخفی نگهدارد. نیروهای فدرال نیز از مایکل استفاده میکنند تا به اهداف کثیف و خارج از چارچوب خود دستیابند. این رازها او را به پزشکیقانونی و جازدن خود بعنوان جسد بمنظور سرقت اطلاعات سری درباره تروریستی با نام فردیناند کریموف از اعضای گروه مقابل نیروهای فدرال بانام IAA میکشاند. کریموف در دستان تیم دیو نورتون است و هدف آنها شناسایی تروریستی دیگر در منطقه چوماش است. ترور و شخصی از نیروهای فدرال بنام استیو هینز مسئول شکنجه کریموف و همزمان مایکل و دیو نورتون مسئول قتل تروریستند. حال مایکل دستنشانده نیروهای فدرال در ازای رازهایی فاش نشدهاست. ترور که به او دستور داده شد کریموف را بکشد، این کار را انجام نمیدهد و دلش برحم آمده و کریموف را رها میکند.
زندگی خوش خلافکاری
حال تیم سه نفره مایکل، فرانکلین و ترور به آرامشی نسبی رسیدهاست و البته ناگفته نماند که در اوج لذت مایکل از دنیای خلافکاری، او با زن و بچههایش روبرو میشود که در حال ترک کردن او هستند. بااینحال فرانکلین بلطف لستر در خانهای مجلل و بدور از عمه دیوانهاش زندگی میکند. ترور نیز بکمک فلوید که در بندرگاه لوسسانتوس مشغول بکار است به محموله فوقگرانقیمت شبهنظامیهای مریودر دسترسی پیدا میکند و پس از کمکگیری از مایکل و فرانکلین اقدام بسرقت آن میکند که موجب برافروختگی لستر میشود. آنها سلاحی فوقسری که میتواند باعث مرگ تکتک افراد این تیم شود را دزدیده بودند. آنها دست ازپا درازتر و مخالفت ابتدایی ترور، مجبور به برگرداندن سلاح شده تا مبادا تیمشان به بادفنا رود. شایسته است بگویییم که این تنها درگیری تیم با شبهنظامیهای مریودر نیست.
دوین وستون
در لحظه شکنجه کریموف ما با شخصی جدید با نام دوین وستون آشنا میشویم. میلیاردر آمریکایی که از دوستان نزدیک استیو هینز است. پس از آن کاشف بعمل میآید که برخی از سرقتهای صورت گرفته بمنظور کمکرسانی به این شخص بودهاند و حال او بطور مستقیم با این تیم در ارتباط است. دوین فردی بانفوذ و قدرت فراوان است که به مایکل کمک میکند سالومون ریچاردز، کارگردان قدیمیکار واینوود را ملاقات کند. مایکل که بشدت عاشق دنیای سینماست در تلاش است بکمک سالومون ریچاردز فیلم خود را اکران کند. ولی دوین وستون این کار را برای رضای خدا انجام نداده و نه تنها از طریق فیلم دنبال پول است، بلکه از فرانکلین و ترور برای سرقت ماشینهای گرانقیمت بمنظور گنجاندن در کلکسیون خود است.
درهمین حین که تیم مشغول انجام کثیفکاریهای دوین وستون میباشد، باردیگر با مارتین مادراتزو روبرو میشود. با این تفاوت که ترور بدون شناخت از مارتین و در ازای پول همسر مارتین، پاتریشا را میدزدد و بشکلی عجیب عاشق او شده و بشدت با او خوشرفتاری میکند. لازم بذکر است که مارتین همیشه با همسرش بد رفتاری میکند. مارتین که بشدت از اینکار آنها عصبانی شده، دستور قتل ترور و مایکل را صادر میکند. حال مایکل و ترور از ترس جانشان به بیابان پناه برده تا مبادا مورد سوقصد قرار گیرند.
هیچوقت ترور را دستکم نگیرید
ترور حین مخفیکاری نیز دست از خلاف برنداشته و باردیگر با مریودر درگیر میشود. او این مرتبه بدنیال هواپیمای باربری این شبهنظامی، خود را تبدیل به دشمنی بزرگتر برای آنها میکند. ترور که باردیگر با شکست مواجه شده، پیش از بقتل رسیدن توسط مریودر از هواپیما بیرون میپرد.
پس از گذشت مدت زمانی کوتاه از آخرین سرقت، ترور بار دیگر دیوانه شده و بهمراه مایکل بسرقت قطار میرود. چون همیشه کارها بشکلی که انتظارش میرود پیش نرفته و انفجارهای عظیمی صورت میگیرد. ولی ترور خوشحال است، چرا که سازهای قیمتی را بدست میآورد. خوشی ترور دیری نمیپاید. مایکل که برای دومین مرتبه با مارتین درگیر شدهاست، به ترور پیشنهاد تقدیم سازه و پاتریشا را به مارتین در ازای آزادیشان میدهد. طبیعتا ترور پیشنهاد او را رد میکند ولی مایکل با وعده سرقت از خزانهداری ایالت او را راضی به برگرداندن پاتریشا و سازه میکند که ختم به آزادی هردو آنها میشود. ترور که عاشق پاتریشا شده، مارتین را تهدید کرده و میگوید اگر فقط یک مرتبه دیگر با پاتریشا بدرفتاری کند، با گلولههای ترور روبرو میشود.
درآخر حقیقت برملا میشود
مایکل بار دیگر بفکر بازنشستگی است و ترور که با فلوید مشکل پیدا کرده، او و دوست دخترش را بقتل رسانده و پس از بهم ریختن خانه به استریپکلاب لوسسانتوس رفته و آن را میخرد تا محل جدیدی برای زندگی کردن داشته باشد. در همین حین که مایکل تاحدی آرامش گرفته، ترور نقشه تازهاش برای آزادسازی برد را رو میکند که مایکل حقیقت را به او میگوید. برد سالهاست زیر خاک است و ترور بالاخره متوجه بیهودگی نامههایش میشود. ترور که قدرت درک حقیقت را نداشت به لاندندورف سفر میکند تا قبر مایکل که فکر میکرد خالیست را باز کند. با صحنهای روبرو میشود که اصلا انتظارش را ندارد و آن جسد پوسیده برد، دوست قدیمی اوست.
مایکل به دنبال ترور رفته حال مجبور به نشانه رفتن تفنگش میشود. ترور که دروغهای مایکل را فهمیده بود نیز در صدد کشیده ماشه برآمده که سهقلوهای لوسسانتوس را در بر خود مییابد. گروه چینی که برای انتقامگیری از ترور او را تعقیب کرده بودند با این ظن که مایکل عشق ترور است او را میربایند. ترور عصبانی از مایکل به لوسسانتوس برمیگردد تا آخرین کثیفکاری دوین وستون را بهمراهی فرانکلین انجام دهد. دوین وستون که به وعده خود عمل نمیکند باعث عصبانیت بیشتر ترور میشود و ترور با عصبانیت تمام و باکمک فرانکلین برای آزادی مایکل تلاش میکند و پس از بقتل رساندن تعداد بیشتری از گروه سهقلوهای چینی مایکل را از قفس میرهاند.
دوستان همیشگی
مایکل که باردیگر آزاد شده، از طرف دیو نورتون فراخوانده میشود. دیو نورتون و استیو هینز که حال پرونده سیاهی برای خود ساختهاند از مایکل میخواهند تا با دستبرد زدن به ساختمان نیروهای فدرال بطور کامل فردی آزاد و عاری از جرم شود. در گیرودار برنامهریزی سرقت از ساختمان فدرال، مایکل متوجه میشود که دوین وستون تصمیم گرفته فیلم ساخته شده توسط مایکل و سالومون ریچاردز را اکران نکند. دوین درصدد است با اعلام شکست پروژه فیلمسازی، مبلغی هنگفت را از شرکت بیمه به جیب بزند. مایکل در حین سرقت و بطور تصادفی باعث قتل وکیل دوین وستون میشود ولی نوار فیلم خود را بدست میآورد.
مایکل و فرانکلین بهمراه دیو نورتون که حال به مقر نیروهای فدرال رفتهاند با سیلی از تیر و تفنگ به جدال میپردازند و در انتهای سرقتشان با تجمع نیروهای مریودر، IAA و شخص استیو هینز روبرو میشوند. ترور با دلی شکسته، راضی به تنها گذاشتن دوست قدیمی و دروغگوی خودش نمیشود و به هرروشی که میتواند آنها را از دست نیروها نجات میدهد و وعده سرقت خزانه را از مایکل میگیرد.
ستاره و خون
در همین حین فرانکلین متوجه ربودهشدن لامار، دوست قدیمیاش میشود و با کمک مایکل و ترور سراغ او میرود تا او را از دست بالاسها برهاند. پس از بازگشت به خانه با دیو نورتون و استیو هینز روبرو میشود که از او میخواهند تا ترور را به قتل برساند. از سمتی دیگر مایکل که با دوین وستون به مشکل برخورده، خود بتنهایی فیلم را اکران میکند. دوین وستون دشمن حال حاضر مایکل در روز اکران فیلم مایکل را با حقیقتی تلخ روبرو میکند. دوین، مریودر را برای به قتل رساندن آماندا و استیسی خریده است.
مایکل با قدرت تمام جلوی آنها گرفته و جرقه انتقام از دوین وستون در سرش روشن میشود. ولی پیش از آن عملیات خطیر سرقت از خزانه را پیشرو میبیند. مریودر همدست با نیروهای پلیس لوسسانتوس یارای مقابله با نقشههای لستر نمیشوند و حال خزانه در دستان این تیم سهنفره است. ولی داستان به اینجا ختم نشده و دوین، دشمن خونین مایکل از فرانکلین میخواهد بین مایکل و ترور یکی را بقتل برساند و یا برای خود آرزوی مرگ کند. فرانکلینی که با کمک این دو شخص به پول هنگفتی رسید حالا در منگنه قرار گرفته است.
پایان بازی در دستان فرانکلین است
پایان بازی به انتخاب فرانکلین بستگی دارد. اگر قتل ترور انتخاب شود، شما به کمک مایکل سراغ ترور رفته و پس از تعقیب و گریزی طولانی خارج از شخر، ترور در انتها با تانکر بنزینی برخورد کرده و پس از صدمات جدید بیرون از ماشین و در میان بنزینهای نشت شده از تانکر میافتد و فرانکلین با یک گلوله او را زنده زنده به آتش میکشد و مایکل از او میخواهد که راهشان از یکدیگر جدا شود.
درصورتی که فتل مایکل را انتخاب کنید، فرانکلین از ترور میخواهد تا با مایکل ملاقاتی داشته باشند ولی ترور علاقهای نشان نداده و رو به فرانکلین میگوید که او خائنی بیش نیست. فرانکلین به تنهایی سروقت مایکل رفته و پس از تعقیب و گریز فراوان، مایکل از ماشین پیاده شده و بقصد فرار به بالای برجی رفته و بر اثر سهل انگاری از بالای برجی پایین میافتد که منجر به مرگ او میشود. بدنبال مرگ مایکل، آماندا همسر بیوه مایکل در پیامی به فرانکلین میگوید که مطلع است که فرانکلین سبب مرگ شوهرش شده و از او میخواهد تا از خانوادهاش دور بماند. جیمی نیز او را به دلیل خیانتش نفرین میکند.
پایان داستان روی خوش نیز دارد
درصورتی که فرانکلین آروزی مرگ کند داستان به سمت لستر کشیده میشود. او از لستر میخواهد تا راهی تازه برای رهایی بیاید. در انتها این تیم سه نفره کمک یکدیگر تمامی دشمنانشان را به قتل میرسانند. مایکل رئیس بالاسهای را از پا درمیآورد. ترور استیو هینز را میکشد و فرانکلین سر رئیس سهقلوهای لوسسانتوس را منفجر میکند.
ولی هنوز دشمنانی باقیست. دوین وستون که حالا به مریودر پناه برده، از دست ترور خلاص نشده است و ترور برای آخرین مرتبه حملهای بسمت مریودر ترتیب میدهد و تیم سه نفرهشان دوین وستون را سوار بر یکی از ماشینهای گران قیمتش از صخرهای خارج از شهر پایین میاندازند تا دراثر انفجار ماشین، شاهد مرگ آخرین دشمن، دوین وستون باشیم.
با سربه نیست کردن تمامی دشمنان ما با شادی دیو نورتون روبرو میشویم که سبب پاک شدن تمامی جرمهای این تیم سهنفره میشود و از آنها میخواد که آرام گرفته و دوست باقی بمانند.
دوستان اگه عکس ها نیاورد شرمنده ام .
ولی منتظر نظرات و انتقادات شما هستم !
ضمن اینکه اگر مسترزی نیستید ، لطفا برای عضویت در حزب دکتران ، اینجا کامنت بدید و اینجا رو فالو کنید !