سلام:
فیلمها شور و اشتیاق زیادی بهوجود میآورند، اما تاریخ سینما میتواند دلهرهآور باشد. برای طرفداران شروع به جمعآوری اطلاعات دربارهٔ بازیگر، کارگردان یا ژانر سینمایی، موردعلایقهشان میتواند کار دشواری باشد. گاهی یک پیشنهاد درست میتواند همه چیز را برای تازهکارها راحت کند.
با هم همراه میشویم تا بیشتر با سازندهٔ مطرحترین فیلمهای دههٔ ۶۰ میلادی یعنی ژان-لوک گدار آشنا شویم.
گدار که فعالیت سینمایی خود را به عنوان منتقد برای نشریه کایه دو سینما در دهه پنجاه میلادی شروع کرد، ساخت شماری از مشهورترین آثار سینمای موج نوی فرانسه همچون از نفس افتاده (۱۹۶۰)، پیرو خله (۱۹۶۵) و دستهی جدا افتادهها (۱۹۶۴) را در کارنامه خود دارد.
او که یکی از آخرین بازماندگان کارگردانان موج نو است، با هنرپیشههای مشهوری چون ژان پل بلموندو، برژیت باردو، آنا کارینا و میشل پیکولی فیلم ساخته و زبان و سبک تصویری و روایی جدیدی با آثار خود خلق کرده است.
آثار گدار که خود در ابتدا تحت تاثیر سینمای مولف آمریکا و فیلمهای نوآر قرار داشت، بعدها الهامبخش کارگردانان مشهوری چون مارتین اسکورسیزی، کوئینتین تارانتینو، رابرت آلتمن و جیم جارموش شد.
در نظرسنجی سال ۲۰۰۲ مجله «سایت اند ساند»، گدار به عنوان سومین فیلمساز محبوب منتقدان در تاریخ سینما انتخاب شد.
همهٔ ساختههای گدار امضا و کاوش او از مضامین شخصی را با خود به همراه دارند. او در جستجوی ایجاد جنبشی در سینما و کارگردانی با بهرهبرداری از پتانسیلهای هنری و اجتماعی بود. شاید کنایههایی مثل “حقیقت سینما ۲۴ فریم بر ثانیه است” و “تمام چیزی که برای ساخت فیلم احتیاج دارید وجود تفنگ و یک دختر است” کمی پوچ و سطحی به نظر برسند، اما این جملات علاقهٔ گدار نسبت به مدیوم موردعلاقه و اعتقاد راسخش که سینما میتواند چیزی بیشتر از یک سرگرمی واقعیتگریز باشد را نشان میدهد.
او یکی از کارگردانهایی است که بیشترین شرححالهای خودش را تهیه کرده است. فیلمهای او مملو از اشارههایی به فیلمها، کتابها، ترکیببندیها و نقاشیها و همینطور مردم، مکانها و آرمانهای سیاسی است که شخصیت و روان او را شکل دادهاند. جای تعجب ندارد که ریچارد رود منتقد گفته: “سینما به دو بخش قبل از گدار و بعد از گدار تقسیم میشود”. سوزان سانتاگ نویسنده و نظریهپرداز ادبی هم گدار را با پابلو پیکاسو و آرنولد شونبرگ به عنوان “قهرمانهای فرهنگی عالی زمان ما” مقایسه کرده و معتقد است گدار نه تنها یک دگراندیش است، بلکه او را یک “«نابودکنندهٔ» ژرفنگر سینما ” مینامد.
شاید انتخاب «ازنفسافتاده» برای شروع شناخت بیشتر گدار که اولین فیلم او هم هست ایدهٔ ناخوشایندی به نظر برسد، اما گدار در جایی گفته بود: “یک فیلم باید شروع، میانه و پایان داشته باشد، اما ترتیب آنها مهم نیست”. درک این جمله و منظور گدار از آن (و واکنشی که نسبت به موضوعی داشت) با حفظ ترتیب فیلمها آسانتر است. بهندرت فیلم اول یک کارگردان توانسته چنین تأثیر جنجالی مثل این فیلم بر فرهنگ عامه داشته باشد. او در این فیلم قواعد سینمایی که کنار گذاشت و استفادهٔ جسورانهاش از جامپکات و فیلمبرداری روی دست بسیار رائول کوتار مورد توجه بسیاری قرار گرفت.
این فیلم مظهر سینمای شخصی است، اما همانطور که این فیلم به فیلمهای درجه ب استودیوی مونوگرام پیکچرز پیشکش شده، گدار احساس کرد که مجبور است یک پلات بیسروصدا از شخصیت ژان پل بلموندو و جین سیبرگ در فیلم تهیه کند. نتیجهٔ کار هم نوستالژیک و هم مدرن، هم هیجانانگیز و هم عجیب است. با این حال، این فیلم خبر از ظهور گدار به عنوان یک نابغهٔ بزرگ میداد.
بسیاری از فیلمهای دشوارتر گدار در این دوره، شامل «سرباز کوچک»، «تفنگدارها» (۱۹۶۳) و «چینی» (۱۹۶۷)، دسترسی محدودی دارند. استثناهایی مثل «یک زن شوهردار» (۱۹۶۴) و دوئل دشوار «مذکر، مؤنث» و «ساخت آمریکا» ۱۹۶۶ که از «دوران جیمز باند و ویتنام» برای «فرزندان کوکاکولا و مارکس» تولید شده است نیز وجود دارد. ساخت فیلم قبلی با مطالعات فیالبداهه از روابط چهارتایی معمول با مصاحبههایی به سبک سینمای وریته (سینما-حقیقت؛ سبکی از فیلمسازی مستند) که تصویر کلی از فرانسه در میانهٔ دهه ۶۰ را ارائه میدهد بوده و وامدار مستندسازانی مثل ژان روش و کریس مارکر است. روایت غیرخطی دمدمیمزاج در فیلم دوم بسیار مشهودتر است. با این حال، کارینا را در یک سرزمین عجایب سرسخت وارد یک بدبختی گیجکننده میکند. این فیلم که به نیکلاس ری و ساموئل فولر تقدیم شده، از یک تکنیک ویرایشی بیربط و تقریبا انتزاعی استفاده کرده که گدار را در پایان شاهکار غیرقابلدسترسش، «تعطیلات آخر هفته»، به درک حقیقت گفتهشده میرساند ـ “پایان فیلم. پایان سینما”.
شب خوش