مدیر برنامه ای می گوید: «آخرین باری که به یاد دارم یک سرمربی گفت تا زمانی که باشگاه فروشنده اجازه ندهد با بازیکن ملاقات نخواهد کرد، به شش سال قبل بر می گردد».
طرفداری | عمل کردن به قانون در عالم فوتبال خیلی خوب است ولی بدی های خودش را هم دارد. آقای مدیر برنامه ادامه می دهد:
مسئله اینجاست: یک باشگاه می تواند هفته ها با مثلا میدلزبرو برای جذب بازیکنی به ارزش 3 میلیون پوند مذاکره کند. در نهایت طرفین پس از گذشته سه هفته و 20 گفتگوی متفاوت با یکدیگر بر روی قیمت 2.85 میلیون پوند به توافق می رسند. آنگاه با مدیر برنامه بازیکن تماس می گیرند و می گویند: «ما با میدلزبرو به توافق رسیدیم و اجازه مذاکره با او را کسب کردیم. شما چه زمانی می توانید خودتان را به جایی که می گوییم برسانید؟» سپس مدیر برنامه بازیکن می گوید: «متأسفم، او نمی خواهد به باشگاه شما بیاید». در واقع باشگاه مورد نظر سه هفته را از دست داد و حالا به فاصله یک هفته تا پایان پنجره نقل و انتقالاتی، خودش را به در و دیوار می زند تا یک بازیکن جذب کند.
بنابراین دلیل این که ابتدا باید تمامی آن مذاکرات را انجام داد این است که یک باشگاه تا زمانی که از میل بازیکن برای پیوستن به خود مطلع نباشد و یا سرمربی و مدیر ورزشی تیم شخصا پس از ملاقات او تحت تاثیر قرار نگرفته باشد، 10،20،30،40 یا 50 میلیون برای او پیشنهاد نخواهد داد. واضح است که شما فقط در یک جلسه تصمیم نمی گیرید. شما از قبل با سرمربی های پیشین او صحبت می کنید، شاید برخی از بازیکنان تیم تان در تیم ملی یا در باشگاه های دیگر با او هم تیمی بوده باشند یا کسی را بشناسید که کنارش بازی کرده است. طبیعتا ممکن است همه این کارها را انجام بدهید و پس از این که سراغ باشگاهش رفتید، باشگاه بگوید: «او فروشی نیست. ما به مدیر برنامه و خود بازیکن گفتیم که او جایی نمی رود.»
به طور خلاصه، یک انتقال همیشه با ارتباط دو باشگاه به اتمام می رسد ولی به ندرت با همین رابطه آغاز می شود. گاهی ممکن است یک مدیر برنامه به نمایندگی از موکلش با باشگاهی تماس بگیرد؛ حالا چه بر اساس این که می داند آن باشگاه در پست موکلش به یک بازیکن نیاز دارد، یا این که می خواهد او را معرفی کند. پس از این که بازیکنی به عنوان یک هدف نقل و انتقالاتی انتخاب شد، گفتگوهای ابتدایی اغلب توسط یکی از مقامات عالی رتبه باشگاه و با هدف اطلاع از علاقه بازیکن برای این انتقال و همچنین هزینه های انتقال (دستمزد و مبلغ انتقال) آغاز می شود.
اما آیا این کار قانون شکنی نیست؟ بله، بر طبق ماده T و صفحه 219 آیین نامه فصل 21-2020 لیگ برتر که به تخلفات پرداخته است، این کار قانونی نیست. اما در طول سالیان یک بهانه برای فرار از این اتهام پیدا شده است: «همه همین کار را می کنند و این اساس کار است».
مدیر برنامه دیگری می گوید: «امروزه اگر باشگاهی از میل بازیکن برای پیوستن به خود مطمئن نباشد، 99.9 درصد تلاش نمی کند برای جذب او با باشگاهش وارد مذاکره شود». برای این که باشگاهی متخلف شناخته شود، باید پایش را خیلی بیشتر از گلیم خود دراز کند. در سال 2005 یک روزنامه خبر از ملاقات ژوزه مورینیو و پیتر کنیون (سرمربی و مدیر اجرایی وقت چلسی) با اشلی کول (که آن روزها برای آرسنال بازی می کرد) در هتل رویال پارک واقع در غرب لندن داد. چلسی، مورینیو و کول همگی از جانب لیگ برتر جریمه شدند. تابستان بعد اما کول به چلسی پیوست.
در موردی نزدیک تر می توانیم به تلاش لیورپول برای جذب ویرجیل فن دایک در تابستان 2017 اشاره کنیم؛ جایی که ساوتهمپتون با توجه به یکسری گزارش های منتشره از سوی روزنامه ها، به لیگ برتر شکایت کرد. نشریات از علاقه فن دایک برای انتقال به لیورپول و همچنین دیدار مخفیانه یورگن کلوپ با او در بلکپول خبر داده بودند و گفته می شود این افراد با پیام های متنی نیز در تماس بودند. لیورپول بابت «گمانه زنی های مطرح شده در رسانه ها» و «هرگونه سو برداشت» عذرخواهی کرد و «به علاقه اش به بازیکن پایان داد». لیگ برتر به این نتیجه رسید که در این پرونده شواهد کافی وجود ندارد. ژانویه بعد، فن دایک به لیورپول ملحق شد.
در واقع مثل هر کسب و کار دیگری، گفتگوهای پشت پرده همیشه وجود دارد. یک مدیر برنامه می گوید:
یکبار جلسه ای داشتیم که باید این طور برگزار می شد: هر کدام از ما باید جداگانه و در زمان های متفاوت وارد هتل می شدیم. یک مربی آنقدر نترس بود که ما در حیاط هتل یکدیگر را ملاقات کردیم. رستورانی در آن حوالی وجود داشت که تمامی صندلی هایش رزرو شده بود. پیش خودم می گفتم: «اگر کسی سرمربی را بشناسد، از همه ما عکس می گیرند و به سرعت متوجه می شوند صحبت درباره کدام بازیکن است». خب این قابل درک است چون اگر می خواهید کسی را در باشگاه تان استخدام کنید، قبل از پرداخت کردن مبلغ زیادی برای جذبش، تمایل دارید که او را ملاقات کنید. فوتبال از این منظر خیلی سنتی است.
یکی از مسئولان عالی رتبه باشگاهی لیگ برتری می گوید:
مدیر برنامه ها بازیکنان را کنترل می کنند، به ویژه مدیر برنامه های سرشناس. ما هم باید با آن ها کار کنیم. در سطح اروپا من همیشه اول با باشگاه وارد تماس می شوم چون شخصی به نام مدیر ورزشی وجود دارد که مسئول ورود و خروج نفرات تیم است. من از مدیر ورزشی درخواست می کنم که اجازه بدهد با مدیر برنامه بازیکن صحبت کنیم. آن ها اکثرا می گویند: «بسیار خب، می توانید این کار را انجام بدهید ولی این حرف را از من نشنیده بگیرید». چرا که به محض آغاز گفتگو با مدیر برنامه، خبر به رسانه ها راه پیدا می کند چون این یک بازی است.
اما انتقال های داخلی چطور؟
هر انتقال مسیر مجزای خودش را دارد. شما باید با نقشه راه آشنا باشید. نمی خواهم با کمرنگ کردن نقش افراد کاردان بگویم که همه چیز دست مدیر برنامه است. مدیر برنامه ها می خواهند شما این طور فکر کنید. اکثر اوقات همین طور هم هست ولی...
او با اشاره به دو انتقال اخیر ادامه می دهد که تماس ابتدایی با نماینده باشگاه گرفته شد؛ هم به خاطر این که او یک مدیر ورزشی بود و هم این که او شخصا با آن ها آشنایی داشت.
مثل هر کسب و کار دیگری، روابط حرف اول را می زند؛ یعنی آشنایی با افراد لازم و نزدیک شدن به آن ها. در این تجارت، هیچکس به دیگری اعتماد ندارد.
مدیر برنامه مذکور برای رساندن منظور خود، چند سناریو را شرح می دهد.
چیزی که من مدیر برنامه نمی دانم این است که شاید باشگاه به من بگوید: «ما این بازیکن را می خواهیم و او را ملاقات خواهیم کرد.» سپس به توافق شخصی می رسیم و در همین حال باشگاه در همان پست با دو نفر دیگر هم مذاکره می کند. پس ممکن است همه این ها اتفاق بیافتد و در نهایت باشگاه بگوید: «ما تصمیم گرفتیم که سراغ فلان بازیکن سویا برویم». روی دیگر قضیه این است که یک مدیر برنامه می تواند بگوید: «باشگاه شما باشگاهی است که موکل من خواهان انتقال به آن است» و بعد همین حرف را به دو باشگاه دیگر هم بزند و در نهایت به باشگاه اول بگوید: «واقعا متأسفم، اورتون هم ابراز علاقه کرد و او تصمیم گرفت به آنجا برود».
گاهی این یک بازی بلوفزنی است. باشگاهی که در ابتدای یک پنجره نقل و انتقالاتی می گوید فلان بازیکن برای انتقال قرضی در دسترس نیست، شاید راست بگوید. اما این همچنین می تواند یک تاکتیک مذاکره ای باشد.
واسط دیگری از ماجرایی که اخیرا اتفاق افتاده است می گوید:
هر دو باشگاه علاقه مند به من گفتند «باشگاه گفته است که به او اجازه جدایی نمی دهد». جواب دادم که این برایم مهم نیست؛ من به شما می گویم که تا آخر بازار به او اجازه جدایی خواهند داد. تمام کاری که آن ها با گفتن این که او در دسترس نیست انجام می دهند، بالا بردن رقم دریافتی برای این انتقال قرضی است.
حق با مدیر برنامه بود ولی یکی از آن باشگاه ها ریسک انتظار را به جان نخرید و تمام پولش را برای جذب بازیکنی دیگر در پست متفاوت هزینه کرد. آن ها با این تصمیم خریدی را از دست دادند که حالا می دانیم می توانست تیم شان را متحول کند.
خلاصه این که هیچ بخش از کار آسان نیست. مسئول عالی رتبه ای که قبلا از آن حرف زدیم ادامه می دهد:
یک انتقال پیچیدگی های زیادی دارد چرا که تمامی قطعات پازل باید کنار هم قرار بگیرند. سه طرف در یک معامله وجود دارد: باشگاه خریدار، باشگاه فروشنده و مدیر برنامه (ممکن است در یک انتقال پای بیش از یک مدیر برنامه در میان باشد). اما هر باشگاهی هم سیاست های خودش را دارد. ممکن است جذب سه بازیکن ۹۰ روز طول بکشد.
آن بخشی که به سیاست ها اشاره داشت جالب به نظر می رسد. وقتی صحبت از جذب بازیکن باشد، درون باشگاه هم مثل بیرون از آن موافقان و مخالفانی وجود دارد. سرمربی ها اغلب نسبت به مالکان، مدیران ورزشی و مسئول امور انسانی دید کوتاه مدت تری دارند و وقتی شرح وظایف هر پست به خوبی صورت نگرفته باشد، ممکن است تعارضاتی رخ بدهد.
مدیر برنامه یاد شده می گوید:
آرسنال نمونه خوبی از این نوع باشگاه ها است. باشگاهی که در آن با یک نفر صحبت می کنی و بعد به تو می گویند او دیگر کاره ای نیست؛ باید با این فرد صحبت کنی. البته دیگر این مشکل وجود ندارد. آن ها متوجه این پیچیدگی شدند و حالا فقط کار دست ادو (مدیر فنی) است و میکل آرتتا.
به طور کلی پدیده مدیر ورزشی در طول سالیان در انگلیس جا افتاد و حالا نوعی از آن در تمامی باشگاه های لیگ برتری به جز پنج مورد دیده می شود. در عمل اما بستگی به این دارد فردی که در آن پست قرار گرفته است، آیا از اقتدار و قدرت لازم برخوردار است یا نه. مثلا آقای مدیر برنامه می گوید در نوریچ، استورات وبر همه کاره است ولی این شرایط در تمامی باشگاه ها وجود ندارد.
در هر صورت این شرایط مالی است که تعیین می کند مذاکرات از سطح ابتدایی فراتر بروند یا نه. ما معمولا دوست داریم بدانیم تا تیم محبوب مان چقدر پول برای هزینه کردن در بازار دارد ولی جالب است بدانید که تیمی هایی در لیگ برتر بدون بودجه نقل و انتقالاتی هستند. این به آن معنی نیست که هر چقدر دلشان بخواهد می توانند هزینه کنند، بلکه رقم ثابت از پیش تعیین شده ای وجود ندارد و هر خریدی باید به تایید شخص مالک برسد.
در ابتدای شروع گفتگوها، یک بند آزادسازی یا بند فسخ کار را خیلی آسان تر می کند ولی چنین مواردی در انگلیس خیلی رایج نیستند. مدیر برنامه ای توضیح می دهد:
حتی آن هایی که سابقه بالایی در فوتبال دارند، در درک بازار با مشکل مواجه می شوند. آن ها همیشه از این می ترسند اگر بند فسخی در قرارداد یک بازیکن بگنجانند، همه چیز ظرف دو سال از کنترل خارج می شود.
لازم به گفتن نیست شرط اضافه کردن بند آزادسازی که یک مدیر برنامه روی آن تاکید می کند، شرایط را تا حد زیادی به نفع بازیکن تغییر می دهد و اگر باشگاه نیاز مبرم به آن بازیکن داشته باشد، مجبور می شود که به آن خواسته تن بدهد. زمانی که در سال ۲۰۱۵ ژردان شکیری از اینتر به استوک سیتی پیوست، مدیران باشگاه با بند فسخ درخواستی او خیلی مخالف بودند. توافق شده بود اگر استوک سیتی سقوط کند، شکیری می تواند در ازای ۱۳ میلیون پوند از این تیم جدا شود. چنین بندی این سوال را مطرح می کند که اگر باشگاه در شرایط بدی قرار بگیرد، آن بازیکن چقدر برای حفظ تیم در لیگ انگیزه خواهد داشت؟ (البته هیچ مدرکی دال بر این که این مورد درباره شکیری هم اتفاق افتاده باشد وجود ندارد). مشکل استوک اینجا بود که آن بند، شرط اصلی قرارداد بود. شکیری می گفت اگر چنین بندی نباشد، قرارداد امضا نمی کنم.
یک مدیر برنامه دیگر می گوید که ترجیحا از بند آزادسازی دوری می کند چون برای چنین بندی باید رقم درستی را تعیین کرد. تن صدای او هنگام شرح این موضوع نشان می دهد که تعیین قیمتی واقع بینانه بسیار سخت تر از حد تصور است. او بند آزادسازی ۵۰ میلیون پوندی جیمز تارکوفسکی را که فقط برای یکسری باشگاه های خاص است مثال می زند. آیا اگر آن بند نبود، تارکوفسکی تا الان راهی یکی از آن باشگاه ها شده بود؟
مدیر برنامه دیگری در مورد بازیکنی شاغل در لیگ های پایین که مورد علاقه تیم های زیادی واقع شده است می گوید که بند آزادسازی دردسرساز است.
فرض کنید بازیکن X را به پیتربرو منتقل کنیم و بگوییم: «شما او را در ازای ۱۵۰ هزار پوند خریداری کردید؛ ما خواستار یک بند آزادسازی ۳۰۰ هزار پوندی هستیم». آن ها می گویند: «منظورتان چیست؟ ما می خواهیم او را ۳ میلیون پوند بفروشیم». اما بند ۳ میلیون پوندی برای ما ایده آل نیست چون اگر باشگاهی به جای ۳ میلیون توان پرداخت ۲ میلیون پوند را داشته باشد، باشگاه فروشنده می گوید: «ما یک بند آزادسازی ۳ میلیون پوندی قرار دادیم و در ازای مبلغی پایین تر از آن، او را نمی فروشیم.» اما اگر این بند آزادسازی وجود نداشت، پس از پیشنهاد ۲ میلیون پوندی می شد به باشگاه فروشنده گفت: «با آن ها راه بیایید. با در نظر گرفتن ۱۵۰ هزار پوند هزینه ای که کردید، باز هم از فروش او سود زیادی عایدتان می شود».
بند آزادسازی همچنین در طول مذاکره برای تمدید قرارداد می تواند ابزار خوبی برای مدیر برنامه ها باشد، به ویژه اگر قرارداد فعلی بازیکن رو به پایان باشد و او مشتریان متعددی داشته باشد. در این وضعیت قدرت دست بازیکن و مدیر برنامه اش است و تا زمانی که رقم آزادسازی پایین نباشد، بعید است آن ها قرارداد جدیدی امضا کنند و این یعنی بازیکن در آینده ای نزدیک مشکلی برای جدایی نخواهد داشت.
قبل از این که دو باشگاه با هم به توافق برسند، بازیکن باید بداند که در تیم جدیدش چقدر دریافتی خواهد داشت. بدین ترتیب این که باشگاهی بگوید پس از پذیرفتن رقم پیشنهادی خریدار، به بازیکن اجازه مذاکره برای رسیدن به توافق شخصی را می دهد، شبیه به یک جوک است. به قول مدیر برنامه ای: «هیچ باشگاهی دوست ندارد روی رقم انتقال به توافق برسد و در ادامه بابت این که بازیکن مایل به پیوستن به آن ها نیست خجالت زده شود».
معمولا این مدیر برنامه ها هستند که به بازیکنان در مورد دستمزدشان راهنمایی می کنند؛ البته این به سن بازیکن هم بستگی دارد. یک مدیر برنامه دیگر می گوید:
وقتی سن شان به ۲۷-۲۸ سالگی برسد، مجموعه ای از عوامل دخیل هستند. بازیکن با تجربه تر می گوید: «به نظرم ارزش من فلان قدر است». شاید شما در جواب بگویید: «نه، به این دلایل، این طور نیست».
جالب است که می شنویم این نوع مذاکرات در ابتدای امر به وقوع می پیوندد. در موردی یک باشگاه که قصد داشت بازیکنی را قرض بگیرد، به مدیر برنامه او گفت که حق الزحمت او بستگی به این خواهد داشت که آن ها چه میزان از دستمزد موکلش را پرداخت کنند. در انتقالی دائمی هم شاهد چنین مواردی هستیم، با این تفاوت که در انتقالی دائمی این رقم انتقال است که میزان حق الزحمت دریافتی مدیر برنامه را تعیین می کند. البته ممکن است یک واسط هفته ها با باشگاه فروشنده مذاکره کند و در نهایت هم به شرایط ایده آل باشگاه خریدار نرسد ولی بابت تلاش خود تقاضای دستمزد کند. شاید برخی از شما هنگام خواندن این مطلب بگویید چرا باشگاه خریدار فرد واسط را کنار نمی گذارد و مستقیما با فروشنده وارد مذاکره نمی شود.
یک مدیر برنامه این طور توضیح می دهد که:
خیلی از باشگاه ها دوست ندارند مستقیما با هم مذاکره کنند چون دوست ندارند خجالت زده شوند. آن ها با سیاست عمل می کنند. ممکن است باشگاهی بگوید: «ما واقعا بازیکن تان را دوست داریم ولی می توانی ببینی او دقیقا چقدر هزینه در بر خواهد داشت؟» در آن وضعیت ما این طور هستیم که: «من مدیر برنامه بازیکن هستم و تصمیم نهایی با من نیست». باشگاه جواب خواهد داد: «درست است ولی ما نمی توانیم با آن ها صحبت کنیم. با باشگاه فروشنده به توافق برس، رقم درخواستی را به ما اطلاع بده و ما همان مبلغ را پیشنهاد خواهیم داد». پس وقتی باشگاهی تمامی امور را به ما بسپرد، می گوییم که در این صورت دستمزدمان بیشتر خواهد شد.
در چنین معامله ای ممکن است واسط از هر دو طرف دستمزد بگیرد. او ممکن است همزمان در نقش نماینده بازیکن و نماینده باشگاه ظاهر شود. با وجود این که برخی می گویند چنین چیزی نباید مجاز باشد چون ممکن است تعارض منافع پیش بیاید، واسط ها مدعی هستند که همکاری همزمان با طرفین ایرادی ندارد چون این اتفاق در خیلی از انتقال ها اتفاق می افتد. در واقع به ادعای یک مدیر برنامه، باشگاه ها در ۹۵ درصد انتقال ها از واسط درخواست می کنند تا درباره رقم انتقال به آن ها کمک کند.
دستمزد مدیر برنامه هم بخشی از مذاکرات است (در لیگ برتر استاندارد بدین صورت است که پنج درصد از دستمزد بازیکن به مدیر برنامه می رسد) و سپس اطلاعات مرتبط با این قضیه در فایلی به اتحادیه فوتبال داده می شود تا اسامی آن هایی که منفعت می برند و رقم دریافتی دقیق شان به ثبت برسد.
البته قبل از ثبت قرارداد لازم است بازیکن در آزمایش های پزشکی شرکت کند؛ آزمایش هایی که گاها ممکن است در کشور دیگری برگزار شود تا انتقال در سکوت خبری نهایی شود. اما آن یک داستان دیگر است...