مایه اصل و نسب در گردش دوران ، زر است
دائما خون میخورد تیغی که صاحب جوهر است
کره اسب ، از نجابت از پس مادر رود
کره خر ، از خریت پیش پیش مادر است
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست
جای چشم ، ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
شصت و شاهد هر دو دعوای بزرگی می کنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است ؟
آهن و فولاد از یک کوره می آیند برون
آن یکی شمشیر گردد دیگری نعل خر است
گر ببینی ناکسان بالا نشینند صبر کن
روی دریا کف نشیند قعر دریا گوهر است
🌷 صائب تبریزی 🌷