ترک "Lucky" و یا خوش شانس، ترک یکی مونده به آخر آلبوم سوم ردیوهد یعنی "Ok Computer" است. در آن زمان "Brian Eno" (موزیسین و آهنگساز) در حال کار بر روی آلبومی به اسم "The Help" بود و این آلبوم با هدف خیریه به کودکان جنگ تدارک داده شده بود.
با وجود کامل بودن متن و ملودی ترک "خوششانس" ردیوهد هنوز کار ضبط این ترک را انجام نداده بودند که برایان انو از اونا درخواست میکنه که ترکی را به این آلبوم و این هدف اختصاص بدن. با پذیرش ردیوهد و کمک یاور همیشگی آنها یعنی "نایجل گادریک" ترک خوش شانس در کمتر از شش ساعت ضبط میشه و در آلبوم برایان انو قرار میگیره. دو سال بعد، این ترک در آلبوم Ok Computer قرار داده شد.
ترک خوش شانس، روایتگر شخصیتی ست معلق میان مرگ و زندگی. شخصیتی بد شانس و درعین حال خوشبین به عاقبت خویش.
I'm on a roll
I'm on a roll, this time
I feel my luck could change.
در آغاز، راوی به ما ندای "روی دور" بودن خودش را میدهد؛ به این شکل که احساس میکند که اینبار شانسش تغییر پیدا کرده و پیروز بازمیگردد. استفاده ی راوی از کلمه ی "اینبار" اشاره گر این هست که این اولین بار نیست که وی قمار میکند. دارایی های شرط بندی شده ی پیشین فاقد اهمیت اند و تنها این قمار ارزشمند است زیرا اینبار اندوخته ای بزرگتر از هر آنچه که در اختیارش هست قمار میشود.
Kill me Sarah,
Kill me again, with love.
این حس در غالب یک اسم یعنی سارا به ما معرفی میشود. سارا هم با عشق میکُشد و هم با عشق احیا میکند اما در دو حالت منجی ست و خلأ بختِ بدِ راوی را با اقبال پر میکند.
Pull me out of aircrash
Pull me out of lake
Cause I'm your superhero
این عشقِ نمادین شده در اعماق ناخودآگاهِ راوی، او را از صانحه ی هوایی و یا غرق شدن در دریاچه نجات میدهد. تفاوتی میان اتفاقاتی که در قعر زمین و فراز آسمان می افتند نیست. این دو، ابرقهرمان یکدیگرند. با هم اند، اما جدا ازهم. نزدیکند، اما فاصله ای تا غربت ندارند.
It's gonna be a glorious day.
راوی امیدوارانه می اندیشد و روزی با شکوه را برای خود ترسیم میکند. روزی که سربلند به ملاقات مرگ و یا زندگی میرود. او با اعتماد به نفس کامل به شانس خود اعتماد دارد و از نتیجه ی قمارش مطمئن است.
The head of state,
Has called for me by name.
But I don't have time for him.
پیشوای ایالت راوی را فرا میخواند، اما وی او را نادیده میگیرد و پاسخی نمیدهد چون وقتی برای تلف کردن ندارد. اگر شخصیت ما دنبال رستگاری ای در جایی بدور از جهان مادی باشد این پیشوا میتواند خودآگاهِ راوی باشد در پی استردادِ قدرت و کنترل خود. اما اگر راوی ما هنوز از چشیدن طعم زندگی سیر نشده باشد این پیشوا میتواند موجودی فراطبیعی چون خدا باشد که انسانی دگر را به مرگ فرا میخواند.
We are standing on the edge.
در این برزخ، راوی چیزی نیست جز گربه ی شرودینگری که در انتظار تبدیل احتمال به یقینه. او با سارا در کنار هم بر اوج هستی ایستاده اند، بر روی پلی میان دو دنیا و در انتظار اتفاقی نهایی و سرنوشت ساز. اینکه خواسته ی راوی زندگیست و یا مرگ، نامعلومه؛ و بودن با سارا علتی ست برای انتخاب هرکدام.