جایی در فیلم "ویند ریور"ساخته تیلور شریدان هست که یکی از شخصیتهای فیلم رو به دیگری میگوید: "جز برف و سکوت هیچ چیز دیگری برای مردم این منطقه باقی نمونده!" این شاید بهترین توصیف آدمهای دنیای تیلور شریدان باشد: فیلمسازی که خودش در مزرعهای فقیر در تگزاس به دنیا آمد: در خانه تیلور حتی از ضبط صوت خبری نبود و او برای شنیدن موسیقی ساعتها توی ماشین پدرش مینشست.
ویند ریوور، مخصوصا به عنوان اولین تجربه کارگردانی یک نفر فیلم قابل توجهی است؛ مخصوصا یک صحنه رویارویی و دوئل مکزیکی که تماشایش را به هیچ وجه نباید از دست داد.
پای فیلم ولی جایی میلغزد که زور شریدان فیلمنامهنویس به زور شریدان کارگردان میچربد: افراط او در نوشتن دیالوگهای فیلسوفمآبانه برای تک تک کاراکترها به باورپذیری فیلم ضربه میزند و وضع وقتی بدتر میشود که او اصرار دارد بدون تهیه مقدمات داستانی، اعتراضات سیاسی و نقدهای اجتماعی را از دهان کاراکترهایش فریاد بزند؛ مشکلی که در "حتی اگر از آسمان سنگ ببارد" هم گاه و بیگاه سرک میکشید؛حالا هم که پای شریدان به دنیای سریال ها باز شده و با همکاری کمپانی پارامونت توانسته سریال موفق"یلواستون" را بسازد، جایی که هنوز نیش و کنایه های او به تعاریف آزادی در آمریکا حس میشود، آن هم از زبان گاوچران ها... افرادی که تا سالها نماد آمریکا شناخته میشوند.
تیلور شریدان، دو دهه از عمرش را با بازی در سریالهای تلویزیونی درجه دو تلف کرد. یکدفعه در چهل سالگی اولین فیلمنامهاش، سیکاریو را به سرانجام رساند. از آن موقع تا حالا اطرافیانش از هم میپرسند این ادم این همه سال معطل چه بود؟
سیکاریو، با کارگردانی زیرکانه دنیس ویلنوو و بازی امیلی بلانت، تماشاچی را به گوشه تاریک و پنهان و غیررسمی جنگ مواد مخدر در مرز مکزیک میبرد؛ جایی که آدمها هر چقدر هم در طول روز چک میکردند باز یادشان نمیآمد طرف آدم خوبها ایستادهاند یا آدم بدها. فیلمنامه دومش نشان داد موفقیت اولی تصادفی نبوده. شریدان این بار، برهوت بیابان سونورا در شمال مکزیک را با منظره شهرهای نیمه متروک غرب میانه آمریکا عوض کردهبود. علاقهاش ولی به دفن کردن مرز خوب و بد زیر گرد و غبار اینجا هم به چشم میخورد؛ داستان دو برادر در غرب میانه آمریکا، که برای پس گرفتن آینده خانوادهشان از بانکها، دست به دزدی میزنند. "حتی اگر از آسمان سنگ ببارد" نامزدی بهترین فیلمنامه اوریجینال را از مراسم اسکار و گلدن گلوب و بفتا برایش به ارمغان آورد.یلواستون نیز او را از فرش به عرش محبوبیت و نام در کردن در بطن جامعه آمریکا رساند؛ به همین دلیل سراغ یک اسپین آف از این سریال محبوب رفت و اخیرا سریال 1883 را ساخت، سریالی که رنج و سختی مردم و مهاجران خارج از منطقه پرزرق و برق خلیج شرقی در حدود 130 سال قبل را نشان میدهد،مکانهایی که هر نفس میتواند آخرین نفس باشد... باورش سخت است اما حدود 130 سال پیش نیمی از آمریکا چنان ناشناخته بود که حتی بومیان آمریکا با ترس و دلهره در آن قدم برمیداشتند.
شریدان که عادت دارد در نقش های کوتاه اما پر مغز فیلمهایش شرکت کند، در این دو سریال نیز به ایفای نقش پرداخت و در سریال 1883 نقش "چارلی گودنایت" را ایفا کرد.
کابویی تنها که در سخت ترین شرایط به داد افراد داستان رسید و آنان را نجات داد؛ جالب است بدانید اسم این شخصیت یعنی چارلی گودنایت یک شخصیت واقعی و تاریخیست که پایهگذار کابوی ها در تگزاس شناخته میشود.
شریدان حالا پس از کسب محبوبیت بیش از گذشته روزهای شلوغی را سپری میکند، تمایل نام هاي بزرگ سینما برای کار کردن با اون بیشتر شده و اخیرا نیز فیلمی به نام "کسانی که آرزوی مرگ مرا میکنند" را با بازی آنجلینا جولی ساختهاست و روزهای پر فشاری برای ادامه سریال یلواستون و 1883 و شهردار کینگستون دارد؛اما ذهن باز او نشان داده او میتواند همزمان به چند کار فکر کند و همه آنها را به موفقیت برساند
کسی چه میداند؟! شاید این حُسن او برگرفته از بزرگ شدن تنها در فقر و مراتع و دشت های وسیع تگزاس باشد، جایی که تنها او بود، اسبش و خورشید که پوستش را میسوزاند.