بیخود نیست که این سریال رو بعد از بخش کارآگاهی نقطه چین بهترین سریال تاریخ میدونم
زمان پرتقالی بودن آرم شبکه 3 همه چیز خیلی خیلی بهتر بود اما بعد اون افتضاح شد
مثل همین ستایش که ۲ سری اولش که آرم شبکه ۳ پرتقالی بود عالی بود ولی فصل سوم خوب نبود
قشنگ یادمه این قسمتش رو یعنی قسمت آخر ستایش ۲
حدودا فکر میکنم تابستون یا خرداد ۹۳ بود وسط جام جهانی...
یادش بخیر واقعا
خانوادم عروسی دعوت بودن گفتن بیا بیریم اونم چه عروسی خانواده داماد ثروتمند بودن بهترین غذاها و... تو ی باغ بزرگ
اما من گفتم نه باید امشب بیبینم قسمت آخر ستایش چی میشه سرنوشت حشمت خان چی میشه
گفتن تکرارشو ببین گفتم طاقت ندارم هیچ چیز پخش زنده نمیشه
خلاصه من موندم و کلی هم تخمه و چیپس و پفک و اینا خریدم نشستم پای سریال آرم پرتقالی شبکه ۳ و تیتراژ سریال منو هیجانی کرد شروع کردم پریدن به بالا و پایین به طوری که مبلمون دستش شکست
لحظه ای که حشمت خان سر صابر فریاد کشید سند ها رو بیار از ابهتش به وجد اومدم خوشحالی میکردم
تا اینکه یهو اون زنه اومد گفت از خونه ی من برو بیرون و...
نمیتونستم جلو اشکامو بگیرم هی میگفتم کاش این روزو نمیدیدم که این بلا رو سر حشمت خان بیارن...
اما حشمت خان به من درس زندگی داد..
درحالی که هر کی دیگه بود احتمالا وقتی تمام دار و ندارش به جز پیرهن تنش رو بالا بکشن اونم با همدستی پسر خودش سکته رو میزنه
اما حشمت خان تنها اون قاب عکس رو ورداشت و به اون پسره گفت بیریم این خونه دیگه جای ما نیست..
(البته خاطره ای هم که تعریف کرد پر از پند و اندرز اخلاقی بود)
با اینکه تمام ثروتش رو ازش گرفته بودن بازم از ابهتش وحشت داشتن
انتظار داشتم ستایش ۳ ی شاهکار باشه اما عوض شدن آرم شبکه 3 که همه چیزو خراب کرده بود به ستایش هم گند بزرگی زد حتی مدل موهای حشمت خان هم خراب کردن...
شما چه خاطره ای از این قسمت تاریخی ستایش دارید؟ چ قدر برای حشمت خان قصه خوردید؟ و ازش چه نتیجه ی اخلاقی گرفتید؟