مطلب ارسالی کاربران
شال حریر لاجوردی
در اعماق دریا
دنبال تو میگشتم
آنقدر که تنفس یادم رفت
آنقدر که از اکسیژن بی نیاز شدم
آنقدر که از پوستم
پولک هایی درآمد به رنگ
لاجوردیِ شال حریرِ آخرین قرار
آخرین لمس
آخرین نگاه
آخرین حرف هایی که
از دهانت به گوشم نفوذ کردند
و تصاویر تار شدند
و تو آخرین تصویر واضحی بودی
که چشمانم دیدند
و صدایت نه حروف
آخرین چیزی بود که شنیدم
چه میگفتی
انگار برای ذهنی که کاملا
روی شفق پیشانی ات متمرکز شده
کلمات اصلا اهمیت نداشتند
و موهایت
آخرین لمس حقیقت بود
برای دستانی که
آن هارا با زیباییات بستی
درست قبل از اینکه
رهایم کنی تا غرق شوم در
لاجوردیِ شال حریرِ آخرین قرار
و من در این عمق
در این تاریکی مطلق
به دنبال چه می گردم
" نمیدانم " ...
دال دال - ۲۴ مرداد ۱۴۰۱