به "اتحادیه نویسندگی صدر" خوش آمدید
...
صبح شنبه. انتظار تمام شده. صبح زود برمیخیزی. نه برای سر کار رفتن. نه برای مدرسه رفتن. نه برای نان خریدن. میروی به سمت کیوسک. میدوی. منتظری تا صاحب کیوسک، صفحههای آهنی جلوی شیشه را بردارد. منتظری تا نخ دور مجلهها را باز کند. معشوقهی تو هویدا میشود. با عطر دلنشین سرب و کاغذ کاهی.. صفحهی اول هویدا میشود و... لحظهی وصال توست. صبر نمیکنی تا به خانه برسی. روی سکوی کنار جوی آب مینشین و آغاز میکنی. صفحهی اول، یادداشت سردبیر....
|
یادداشت سردبیر. یک روز در میانهی دههی 50. بازی عصر جمعه را دیدهای. اگر شانس تماشای بازی در استادیوم را نداشته باشی، بی خبر از همه جا باید صبر کنی. انتظار... از بازیهای داخلی تا فرنگی باید صبر میکردی تا صبح شنبه. تا خرید کیهان ورزشی و دنیای ورزش... دنیای ورزش را دوست داشتی. به خاطر زرق و برقش. به خاطر قلم بیژن رفیعی. فرانس فوتبال ایان... و صفحات سیاه و سفید کیهان ورزشی. تحلیلها و آرشیوها. قلم منوچهر زندی برایت به اندازهی تماشای یک فوتبال زنده پربار بود و لذتبخش. کیهان ورزشی بود و منوچهر زندی. کیهان ورزشی بود و د.اسداللهی. تسلط اسداللهی به شاهنامه و مثنوی و گلستان را لابلای تحلیلهای کارشناسیاش میخواندی. میخواندی و سیراب میشدی از فوتبال و هنر سخنوری.
با هجوم روزنامهها، انتظار یک هفتهای تو کوتاه و کوتاه تر شده بود. فردای بازی میتوانستی به سراغشان بروی. صفحات بزرگ خبرورزشی، برایت ترجمان فوتبالفارسی بود.. ناصر احمدپور نمیگذاشت چیزی پنهان بماند. سعید آجرلو به جای احمدپور.. مهدی جوادی. مهدی هژبری. سکانداران پرتیراژترین روزنامهی فوتبال ایران. داستان محمدخانی و شهلا. داستان مجاهد خذیراوی. تیترهای صفحهی اول خبرورزشی شلوغ است و اغواگر. خواندن خبر ورزشی لطف دیگری دارد... اما تو تشنهی چیزهای بیشتری هستی. فوتبال فرنگی. مجلهی تماشاگران... آن قدیس رنگی. پوسترهای قطع بزرگ فوتبال دههی 90 اروپا. چه خیالی. چه رویایی... و قلمی بی بدیل. جملاتی هم پیچیده و هم آسان. دلکش و عاشقانه. زیر نوشتهها چشمت به یک اسم تازه میخورد... حمیدرضا صدر
چند سال بعد در دنیای فوتبال میشوی همراه هر روز استاد حمیدرضا صدر.. با لایی چهار صفحهای وسط آن. قلم او که تو را سحر میکند. قلم مردی که گاه ترجمه میکند و گاه خود مینویسد. قلم سحرآمیز حمیدرضا صدر برایت هان جادوی نهفته در فوتبال اروپاست. راهی برای زندگی. دیدن کوچترها در کنار غولها. تماشای پیوستهی تاریخ فوتبال. تماشای آنسوی بردها و باختها و جامها ...
گاهی ناپرهیزی میکردی میکردی و به سراغ مجلات فرنگی میرفتی. به سراغ گل. پرترهی ستارگان بریتانیایی هر هفته درون دایرهی قرمز به سراغ ماهنامهی فوتبال چارلی بوکان. با تحلیلها و گزارش بازیها. به سراغ شوت. با عکسهای با کیفیت گلاسه. اونزموندیال. وورلد ساکر و .... و در این سالها مشتری دائمی نسخههای الکرونیکشان. از 11 فروند ژرمنها تا فرفرتوی انگلیسیها و ...
خوشبختی که متن گلانویل بزرگ را با صدای عطا بهمنش روی فیلم جام جهانی 1966 میشنوی. بعدتر جاناتان ویلسن میراث گلانویل را در گاردین و ورلد ساکر حفظ میکند و بارنی رونی. جانان لیو. اولی هسه. سید لو. گابریله مارکوتی.... نوشتههایشان را دنبال میکنی. خط به خط. قلم آنها همان توپ گردی است که زیر پای بازیکنان فوتبال میچرخد. مگر یک بار تماشای فوتبال کافیست برای تو؟ میخوانی و میخوانی.. بالگه، سم والاس و سایمون کوپر...
تو فوتبال را میخوانی. میخواندی و میخوانی. بدون اگر. بی هیچ شرطی. حتی با هجوم رسانههای صوتی و تصویری. دنیای پادکستها و شوهای تلویزیونی. دنیای سایتها و کانالها و صفحات اینترنتی... زمان ادای دینی کوچک به بزرگان رسیده. به نویسندگان. به مشاهیر. به صاحبان فکر و قلم... از امروز، مطالب، نوشتهها و تحلیلهای گروهی از بچههای حاضر در سایت طرفداری در قالب تگی اختصاصی عرضه خواهد شد. و مطالب منخب به صورت مجلهای کوچک در پایان ماه و در قالب pdf. گپ و گفت با بچههای نویسنده و ویژهنامههایی برای روزهای ویژهی فوتبال... قطرههایی که شاید روزی به اقیانوس بزرگ بپیوندند... بچههای "اتحادیهی نویسندگی صدر"