Thomas shelbyفتح الله سال ۹۲ بار و بندیلش رو واسه خودش و هفت پشتش بست و رفت بعد یهو دید بغل اسم استراماچونی یه سفره کوچیکی پهن شده هرکی میرسه هرچی پول هست رو به اسم استرا میذاره تو اون سفره و میماله به ماست و میخوره گفت اینجوری که نمیشه منم باید برگردم و سهمم رو از سفره حاج استرا بردارم