1- سایت طرفداری، با همهی بالا و پایینهاش، تنها مرجع فارسی زبانه که هر کسی از صفر - کاملا از صفر - میتونه راه بیفته و مطالبی تهییه کنه که خوانده بشن. ساخت اکانت، جمع و جور کردن مطلب و گذاشتن اون رو با ابزاری مناسب. قیاس کنید با اولین روشهای نوشتن مطلب و در معرض دید دیگران گذاشتن: پست کردن یک یادداشت به دفتر کیهان ورزشی و انتظار برای چاپ اون!
....
2- اگرچه همین سادگی، مثل بسیاری از جنبههای ساده شده در زندگی امروز ضامن "بهتر شدن اوضاع" نیست. نویسندهها با شور و شوق وارد میشن. هر روز کار، یادداشت، پیشرفت از یک مطلب عادی، به مطلب پین شده، از ستون کاربران به صفحهی اصلی، امکانات بیشتر و.... اینجا دقیقا چیزی رخ میده که باید دربارش حرف بزنیم:
"بخش زیادی از نویسندههای با استعداد و علاقه از اینجا به بعد جا میزنن، متوقف میشن و برای همیشه بیخیالش میشن." چرا؟؟؟
.
یک دلیل همون ماهیت زود رسیدن به قله ست. اینکه باید حواسمون باشه ته ته ته نویسندگی در این دوره با انتظارات ما همسو نیست. به قول دکتر صدر عزیز و در جملهای واقعا طلایی که میگفت :
" اصولا نویسندگی ورزشی رو در ایران شغل نمیدونم! "
بنابراین وقتی قراره کاری رو به طور مستمر انجام بدیم که هیچوقت "یک شغل" نخواهد بود، به عامل پیش برندهی دیگه ای نیاز داریم و اون علاقه، عشق، عطش یا هر چیزی از این دسته:
هر کسی میتونه مطلبی از مارادونا تهیه کنه. از پله. از کرویف. از قیاس مسی و رونالدو. از جام جهانی 66. خصوصا در این دوران که همه چیز - واقعا همه چیز- در دسترسه. و از قضا قالب نویسندگانی که خیلی زود جا میزنن، از همین دست هستند. دوستانی که بهترین مطالب رو از بهترینهای دنیای فوتبال مینويسن. از مخاطبانشون تعریف و تمجید زیادی میگیرند اما انگار چیزی هست که راضیشون نمیکنه
بیاید به بهترین نویسندگان فوتبالی این دوران نگاه کنیم. جاناتان ویلسن رو همگی میشناسیم. و قدرت قلم و نویسندگی و... اون رو. حتما ویلسن میتونه راجع به هر چیزی بهترین مطلب رو بنویسه اما در هر اتفاقی، به طور قالب میره سراغ جنبههای تاکتیکی و فنی. و پیوند اون با تاریخ. چون قبل از سواد، دانش و اطلاع داشتن راجع به اون، عاشق این حوزست. چون حتی اگر یادداشتهایش در ورلد ساکر و گاردین و... هم منتشر نشه، حاضره در جایی فقط و فقط برای خودش بنویسه، موقع نوشتن از هر ثانیه کار لذت ببره، به دانستههای خودش اضافه کنه و....
در همین سایت مطالب محمد هرمزی یک مثال عالیه. مگه چند نفر به خوندن داستان گویکوچه ای قصاب و لادروپ و دیگو و استویچکوف و زوبی زارتا و.... لایک میدن؟ چند نفر تاریخ لالیگا براشون چیزی به جز دعواهای ژنرال فرانکو و کاتالونیا برای کل کل بیشتره؟ ولی هرمزی، با عشق و نظم پیش میره و پاورقی ش رو تکمیل میکنه و. و در بلندمدت، دوستان و هم راههای واقعی خودش رو پیدا میکنه
حرف آخر و چکیدهی مطلب اینکه قبل از هرکسی خودمون میتونیم تفاوت رو درک کنیم. مطلبی رو که عاشقانه نوشتیم، خودمون قبل از همه ازش لذت بردیم و کسایی که هرچند محدود، اما با اون احساس نزدیکی میکنن میان سمتش در مقابل مطالبی که با زحمت فراوان، ارزش بالا اما از جایگاه یک خبری نویس و ستون نویس ثابت مینویسم... وقت دست به قلم شدنه. از عشقمون. شبها و بازیهایی که خودمون ازش لذت بردیم، باهاش زندگی کردیم و کمی با چاشنی فکتها و اعداد میتونه به مطلب نابی تبدیل بشه. در اتحادیه نویسندگان صدر، منتظرتون هستیم...