🔴کاش میشد یک شبانه روز درون ذهن هنری کیسینجر سپری کرد و در رویاها و افکارش شریک شد.
مغز سالخورده ولی هنوز قبراق این ابوالهول در خلوت یا پیش از خواب به چه می اندیشد؟ آیا اشتیاقی به مرور گذشته برایش مانده یا عذاب وجدانی بابت تاثیر مستقیمش در نسل کشی بنگلادش، کودتای شیلی، ترور پادشاه سعودی، کشتارها در ویتنام، آنگولا، کامبوج، افغانستان...یا نظاره عواقب شوراندن بنیادگرایی اسلامی، بادکردن ارتش پاکستان و احزاب دست راستی اسرائیل یا تایید لشکرکشی به افغانستان و عراق حس می کند؟
یا به حکم خودشیفتگی تنها خاطرات خوش دستاوردها مدنظرش است از جمله شب شعر تریاک اندودش با مائو، انداختن شوروی در تله قرارداد منع گسترش تسلیحاتی یا تنظیم ابرسامانه پترودلار.
شاید برای نابغه ای عملگرا و واقع بین چون کیسینجر اساسن گذشته ها گذشته و ذهنش معطوف وقایع معاصر، راه و چاهی که به ترامپ آموخت، هندوانه هایی که زیر بغل پوتین گذاشت، برگزیت، عوارض گلوبالیسم و جنگ اکراین را سبک سنگین می کند.
آیا لابلای این کلاف درهم پیچیده سرنخی از دو سرفصل بالطبع جذاب برای خواننده این یادداشت یعنی "ایران" و "فوتبال" یافت میشود؟
.
🔵بعید است فایل مربوط به ایران شعبه برجسته ای از نورونهای درون جمجمه کیسینجر را مشغول کند؛
چنانکه در مورد مهمترین تحول مربوط به ایران با استدلالی ظاهرن محکمه پسند بارها خود را تبرئه کرده: "من اگر به ثبات رژیم حاکم ایران تردید داشتم آنرا به ادواتی چون اف 14 مجهز نمی کردم"
ولی کیست که نداند گزاره های معروفش در مورد "شاه بدگمان به امریکا" یا "جنگی با دو بازنده میان ایران و عراق" گرانیگاه بسیاری از تحلیلها و تصمیمات کلان کاخ سفید در قبال ایران قرار گرفت.
همچنین دوختن موفقیت آمیز پاپوش تسخیر سفارت امریکا در تهران، به منظور تراشیدن توجیه حقوقی بلوکه کردن سرمایه های حیاتی ایران در بانک راکفلر، که در رزومه اقدامات مرتبطش با ایران با فونت درشت میدرخشد.
حتی امروز به رغم تمام شانه خالی کردنهای کیسینجر همچنان اغلب فعل و انفعالات پرونده هسته ای حول فتوای فصل الخطابش درباره ایران اتمی پیچ و تاب میخورد!
.
🔴سراغ گرفتن از سوژه فوتبال در منظومه فکری پیرمردی که هرگز غیر از بیسبال ورزشی به رسمیت نشناخته چقدر محتمل است؟
افسانه ای در حال و هوای سکانسی از یک فیلم مافیایی نقل شده که کیسینجر دو روز بعد از قهرمانی آلمانغربی در جام جهانی 1974 جلسه ای ترتیب داد تا حق السهم کارتل های کاپیتالیستی برای کشاندن پله و کرایف و بکن بائر به لیگ نوین امریکا تعیین شود، اقدامی در راستای تحقق ایده ای که بعد از تماشای فتح باشکوه جام ژول ریمه توسط پله و یارانش جرقه خورد و فراتر از چشمداشت به بازاری پرسود، راهکاری برای جبران خلاء عصر طلایی هالیوود در تسلی خاطر جامعه ملتهب دوپاره شده امریکا (سر مناقشاتی چون جنگ ویتنام) محسوب میشد.
چندی بعد ژائو هاوه لانژ مهمان کیسینجر بود و ماموریتی اختصاصی بر عهده گرفت که تا به سرانجام رسیدنش ریاست هاوه لانژ بر فیفا تضمین شد؛ میزبانی جام جهانی توسط ایالات متحده. برای درک شگرف بودن این درخواست کافیست بیاد آورده شود امریکا آنزمان با فوتبال بقدری غریبه بود که حتی در دور دوم مقدماتی جام جهانی جایی نداشت!
البته ردپای کیسینجر در عالم فوتبال به همینجا ختم نشده و بطور ضمنی در کارزار تبلیغاتی سفر بایرن مونیخ و ستارگانش به شهرممنوعه پکن بعنوان بخشی از پروژه عادیسازی چهره چین و رهنمود بهره برداری حداکثری دیکتاتور نظامی آرژانتین از جام جهانی 78 هم هویداست.
.
ℹکیسینجر هرگز شخصیتی محبوب نبوده حتی در جرگه هم حزبیان همدستش، پر واضح است عمق درک ذهنیتی که در کودکی با قتل عام بستگانش در کمپ های مرگ نازی بی معنایی زندگی را با پوست و گوشت و استخوان چشیده با دیدگاه سیاستمداران جمهوریخواه پرورش یافته لای پر قو چندان تناسبی نداشته و ندارد.
ولی امروز در جشن تولد صد سالگی کسی که همردیف جان مکیندر، بنجامین دیزرائیلی، وینستون چرچیل و جرج کنن پایه ریز مناسبات دنیای امروز است و بطور مستقیم و بیواسطه سرنوشت میلیونها انسان از چند نسل را فقط در خاورمیانه بازنویسی کرده، همان اندازه که لعن و نفرین روانه میشود شایستگی تقدیر نیز موجود است دستکم بابت ابداع شاه کلید موازنه قوا در عالم دیپلماسی بدون نیاز به صلح التماسی یا چگونگی اعاده نظم در عین بی نظمی.
آنهم در اوضاع کنونی تزلزل امید و ایمان به دموکراسی که بیش از همیشه به کیسینجریسم نیاز است که نه همچون لیبرالهای اخلاقمدار تسلیم و منفعل دست روی دست بگذارد و نه همچون محافظه کاران عصاقورت داده با رویکرد شلاقی یکسره بر شیپور جنگ بدمد، بلکه با پنبه سیاست و حوصله رئالیستی سر ببرد.
❎مجذوبش خواهیم ماند با این آرزوی محال که صدسال دیگر بماند و برایمان قصار بگوید و بنویسد و پیامبری کند...