میلان کوندرا، نویسنده شهیر چک در سن ۹۴ سالگی درگذشت. او که با رمان "سبکی تحمل ناپذیر هستی" به شهرت جهانی رسیده بود، روز چهارشنبه ۱۲ ژوئیه پس از یک دوره طولانی بیماری در پاریس درگذشت.
از آثار معروف او میتوان به "شوخی"، "عشقهای خندهدار"، "دون ژوان"، "زندگی جای دیگری است"، "میهمانی خداحافظی" و "جاودانگی" و ... اشاره کرد.
کوندرا اول آوریل ۱۹۲۹ متولد شد، اواخر دهه چهل میلادی عضو حزب کمونیست بود، از دهه ۶۰ به صف منتقدان حکومت استالینی پیوست و انتشار آثارش در چکسلواکی آن زمان ممنوع شد.
او که از شاخصترین منتقدان هجوم شوروی به پراگ و سرکوب جنبش آزادیخواهانه در سال ۶۸ بود، هفت سال پس از این واقعه به عنوان استاد میهمان به فرانسه رفت و دیگر به کشورش بازنگشت. دولت چکسلواکی در سال ۱۹۷۹ تابعیت کوندرا را به علت انتشار رمان «کتاب خنده و فراموشی» لغو کرد. او از ۱۹۸۱ شهروند فرانسه شد و پس از مدتی حتی آثار خود را به فرانسوی نوشت.
کوندرا جوایز متعدد معتبری کسب کرده بود و بسیاری از کتاب هایش در ایران نیز ترجمه شدهاند. آثار ائ در ایران خوانندگان فراوانی دارد. "بار هستی" با ترجمه پرویز همایونپور تاکنون بارها به چاپ رسیده است. همایونپور "هنر رمان" و "هویت" را نیز ترجمه کرده است.
حتی کارهایی مانند "شوخی" بهرغم سانسو در ایران نیز بیش از ده بار تجدید چاپ شدهاند. از مدتی پیش ترجمه فارسی بخشهای سانسور شده برخی از کتابهای کوندرا را میتوان در اینترنت پیدا کرد. با این همه چاپ ناقص آثار او در ایران و استقبال فراوان خوانندگان از آنها کمی هم به طنزهای داستانهای این نویسنده شبیه است. خوانندگان ایرانی با اشتیاق آثار سانسورشده نویسندهای را میخوانند که در انتخاب کلمات وسواس زیادی دارد و نگرانی از تحریف حرفهایش یکی از دلایل بیرغبتی او به مصاحبه با روزنامهنگاران است.
معرفی کتاب بار هستی اثر میلان کوندرا
کتاب بار هستی، رمانی فلسفی نوشته ی میلان کوندرا است که نخستین بار در سال 1984 به انتشار رسید. بخش عمده ی داستان این رمان در شهر پراگ و در اواخر دهه ی 1960 و اوایل دهه ی 1970 اتفاق می افتد و به ماجرای زندگی دو زن، دو مرد و یک سگ می پردازد. شخصیت های جذابی در این رمان حضور دارند: توما، جراح برجسته ای است که روابط پنهانی زیادی دارد و همسرش، ترزا، عکاسی است که خونش از بی وفایی های همسرش به جوش آمده است. سابینا، معشوقه ی توما و هنرمندی آزاداندیش است و فرانز، پروفسوری سوییسی و معشوق سابینا است؛ و درنهایت سیمون، پسر توما از ازدواج قبلی اوست که رابطه ی چندان گرمی با پدر ندارد. کوندرا در این اثر ارزشمند به اساسی ترین سؤال بشر پرداخته است: «انسان چگونه بار هستی را به دوش می کشد؟»


نظامهای سیاسی توتالیتر
نظامهای سیاسی توتالیتر (بعضا کمونیستی و بنیادگرایی های دینی کنونی) از بدترین نوع حکومتهای سیاسی نسبت به حرمت آدمی و کرامت انسانی تاریخ بوده اند. در این نوع حکومت، انسانیت مادام لطمه میبیند و حرمت آدمی، مستمرا زیر چکمه های توتالیتاریسم له میشود. یکی از ویژگی های توتالیتاریسم، حضور یک پیشوا در رأس (هیتلر، موسولینی، صدام، بشار اسد، قذافی و...) و همچنین کنترل کلیه رسانهها و عرصههای فرهنگی و هنری و اجتماعی است. بر اساس همین مبنا، در نظام توتالیتر، حاکمیت از شهروندان، راز زدایی کرده و در کوچکترین مسائل خصوصی آنها دخالت میکند. توتالیتاریسم حتی از اتاق خواب شهروندان نیز خبر دارد اما خود از شفافیتسازی عرصه حاکمیت جلوگیری میکند.
در هر جامعهای که تغییر و تحولات سیاسی به گونهای رقم بخورد که حاکمان وعدهی رساندن جامعه را به کمال داشته باشند و حتی قصد نمایند که جدا از جامعه تحت سیطره خود، جهان را نیز به کمال رهنمون سازند، قدرت توتالیتری شکل می گیرد که در آن جامعهی خودی از لحاظ حرمت انسانی، پایمال شده و جهان نیز با یک وضعیت خطرناک روبهرو می گردد.
در اصل این وعده و وعیدهای خطرناک، گفتمانی است که توتالیتاریسم قصد دارد آن را چون چادری بر سراسر جغرافیای تحت حاکمیت خود بکشد و تلاش میکند برای نیل به این خواسته، همهی ذهنیتها، احساسات و روحهای انسانی را یکسان سازد. توتالیتاریسم اصراری مستمر بر این دارد که سلطهی خود را چنان بگستراند که افراد جامعه از سر اضطراب مجبور باشند به دلیل دوری از رسوایی و سختی فردیت، همرنگ یکدیگر شوند. به تفسیر میلان کوندرا، نویسنده چک که خود توتالیتاریسم را تجربه کرده: "هر حکومت توتالیتر، در واقع ادارهای عظیم و واحد است؛ و از آنجا که در آن همه مشاغل، ملی شده است، هرکس در هر شغل و حرفه [هنرمند، نویسنده، مهندس، نماینده] یک کارمند است. کارگر، کارگر نیست، قاضی، قاضی نیست؛ مغازهدار، مغازهدار نیست؛ کشیش، کشیش نیست؛ بلکه همه کارگزاران حکومتاند."
وی در رمان «جاو دانگی» بیان می کند که جامعه غربی نیز به شیوه ای مختص خود همین کار را کرده و به حریم زندگی خصوصی افراد دست درازی می کند.کوندرا در مصاحبه ای که با "یان ماک ایوان"داشته است در فراز هایی چنین گفته است:
«..آنچه در درون جوامع توتالیتر اتفاق می افتد،فضاحتهای سیاسی نیست ، بلکه فضاحت های مردم شناختی است . سوال برای من این گونه مطرح بود که قابلیت های انسان تا چه حد است ؟ ... این حقیقت آشکار را به فراموشی می سپرند که نظا م سیاسی نمی تواند کاری فراتر از قابلیت های مردمان انجام دهد . اگر انسان توانایی کشتن نداشت،هیچ رژیم سیاسی نمی توانست جنگ افروز ی کند ،...اما انسان می تواند بکشد.از این جهت همیشه در پس مساله سیاسی ، مسله مردم شناختی ، مسله حدود قابلیت های انسان وجود دارد...»