1 یک ربات نمیتواند به یک انسان آسیب بزند یا به دلیل وارد عمل نشدن، اجازه دهد تا که انسانی آسیب ببیند.
2 یک ربات باید به دستورهای دریافتی از یک انسان عمل کند، مگر در مواردی که این دستورها در تناقض با قانون شمارهٔ یک باشد.
3 یک ربات باید از وجود خویش مراقبت کند مادامی که این محافظت در تضاد با قوانین شماره یک یا دو قرار نگیرد
این قوانین از کتاب غارهای پولادین اثر آسیموف نوشته شده
زندگی نامه :
آیزاک آسیموف یا اسحاق عاصم اف در سال 1920 در دوم ماه ژانویه در کشور شوروی در شهر پتروویچ در شمال غربی شوروی نزدیک مرز سوئد متولد شد.او در ادامه مدارج تحصیلی را طی و توانست دکتری بیوشیمی را از دانشگاه بوستون بگیرد و آنجا به تحصیل پرداخت از او 500 کتاب به جا مانده که اکثر آنها توضیح علم به روش ساده و داستان های علمی تخیلی به شیوه سخت است.
سبک نوشتار
مهم نیست که دربارهٔ موضوعات بسیار متنوعی بنویسم، من در ابتدا نویسندهای علمی-تخیلی بودم و به عنوان یک نویسندهٔ علمی-تخیلی میخواهم شناخته شوم. آسیموف
آسیموف علمی تخیلی سخت مینوشت
اما این چه معنی میدهد حتما در داستانهایی دیدید که در مورد اژدهای سه سر یا تله پاتی یا کارهایی که مرد عنکبوتی انجام میدهد یا بقیه اونجرز خوب این علمی تخیلی نرم است در علمی تخیلی سخت شما بیش از آن که به رباط انسانی درگیر شوید به وجه مهندسی ماجرا پی میبرید و قدرت علم به طور واقعی دیده میشود آسیموف به همراه هاينلاين و کلارک
به عنوان بزرگترین نویسندگان این سبک به شمار میروند
کتابهای اصلی
مجموعه بنیاد
این کتابها از سال 1942 تا 1950 بصورت داستان کوتاه و سپس به صورت رمان منتشر شد ابتدا فقط سه رمان بنیاد، بنیاد و امپراطوری و بنیاد دوم را شامل میشد در سال 1966 به این مجموعه جایزه بهترین مجموعه همه دوران اهدا شد (بالاتر از ارباب حلقه ها) در سال 1981 آسیموف دو دنباله برای این مجموعه به نام لبه بیاد و بنیاد و زمین نوشت سپس دو پیشدرامد بر آن نیز به نامهای سرآغاز بنیاد و پیشبرد بنیاد نیز نوشته شد در سال 2022 یک سریال برای این مجموعه ساخته شد که فصل اول آن پخش شده و فصل دوم در حال پخش است و دوقسمت از آن منتشر شده.
شما دوستان میتوانید از اینجا این سریال را دانلود کنید
خلاصه بنیاد
داستان بر این قرار است که در غروب امپراتوری کهکشانی، ریاضیدانی به نام هَری سِلدون، روانتاریخ را بنیان میگذارد، دانشی که میتوان آیندهٔ جمعیتهای بزرگ را به کمکش پیشبینی کرد. او برای آمادگی در مقابلِ سقوط امپراتوری و عصر تاریکِ ۳۰٬۰۰۰ سالهٔ پس از آن، برنامهای را طرحریزی میکند که میتواند دورهٔ پس از فروپاشی را به ۱٬۰۰۰ سال کاهش دهد. او برای اجرای برنامهاش دو بنیاد را پایه میگذارد تا نگهدارِ عصارهٔ علم و تمدن باشند، و بتوانند امپراتوری کهکشانی جدیدی را شکل دهند
بازگردان به فارسی
ویرایش
هر ۷ جلد این مجموعه به زبان فارسی برگردانده شدهاند، سهگانه اول با نامهای «ظهور امپراتوری کهکشانها» به ترجمهٔ محمد فیروزبخت، «جنگ امپراتوری کهکشانها» و «سقوط امپراتوری کهکشانها» (هر دو به ترجمهٔ حسن اصغری) توسط انتشارات شقایق و چهارگانه بعدی توسط «چاپ و نشر بنیاد» (هر چهار کتاب به ترجمهٔ پیمان اسماعیلیان خامنه) به عرصه طبع رسیدهاست. لازم است ذکر شود که انتشارات پاسارگاد نیز جلد دوم این مجموعه را به چاپ رساندهاست. همچنین کتابی تحت عنوان «آخرین بنیاد کهکشانی» (نشر دنیای قلم - ۱۳۷۵) در ایران به چاپ رسیده که مجموعهای است از داستانهای علمی/تخیلی فرهاد ارکانی و ایزاک آسیموف که آخرین داستان این مجموعه به شیوهای تخیلی به نحوهٔ شکلگیری سری کتابهای بنیاد توسط آسیموف میپردازد. در سال ۱۳۹۹ نیز انتشارات کتابسرای تندیس سهگانه را با عناوین «بنیاد»، «بنیاد و امپراتوری» و «بنیاد دوم» و در سال ۱۴۰۱ دو کتاب پسدرآمد، همگی به ترجمهی حسین شهرابی با نامهای «لبهی بنیاد» و «بنیاد و زمین» منتشر کرد
مجموعه ربات
دومین مجوعه معروف آسیموف ربات است که میتوان معروف ترین این مجموعه را داستان کوتاهی به نام من ربات بنامیم که فیلم آن در سال 2004 با بازی ویل اسمیت ساخته شد مجموعه ربات از سال1939 با داستان کوتاه رابی آغاز و تا 1990 نوشتن این مجموعه ادامه داشت اولین رمان آن کتاب غارهای پولادین است
فهرست آثار در ربات (مجموعه کتاب)، به ترتیب زمانیِ روایت داستانی
1من، ربات (۱۹۵۰)
2انسان دویستساله (۱۹۷۶) یا انسان پوزیترونی (۱۹۹۲)، داستان کوتاهی که سپس به رمان تبدیل شد.
3الههٔ مادر (۱۹۴۸)، داستانی کوتاه که در آن هیچ ربات تکی وجود ندارد ولی رباتهای پوزیترونیک بخشی از پسزمینه هستند.
4غارهای پولادین(۱۹۵۴)، اولین رمان
5خورشید عریان (۱۹۵۷)، دومین رمان
6تصویر آینه (۱۹۷۲)، داستانی کوتاه دربارهٔ «ر. دَنیِل اُلیواو» و کارآگاه الیاس بِیلی
7رباتهای سپیدهدم(۱۹۸۳)، سومین رمان
8رباتها و امپراتوری (۱۹۸۵)، چهارمین رمان
اکثر داستانهای کوتاه مجموعهٔ ربات، که آسیموف در سال ۱۹۳۹ شروع به نوشتنشان کرد، در دورهٔ اول رباتهای پوزیترونیک و اکتشافات فضایی قرار دارند. ویژگی منحصر به فرد رباتهای آسیموف «قوانین سهگانه رباتیک» هستند، که در مغز پوزیترونی ربات طراحی و تعبیه شدهاند؛ که همهٔ رباتها باید از آن تبعیت کنند، و تضمین میکند که ربات علیه سازندگانش شورش نکند.
داستانها در ابتدا به عنوان یک مجموعه نوشته نشدند- و در واقع بین آنها ناسازگاریهایی هست، به خصوص بین داستانهای کوتاه و رمانها - اما موضوع اصلی همهٔ آنها مشترک است: انسانها، رباتهای پوزیترونیک و اخلاقیات
برخی از پیش بینی های آسیموف برای آینده
پیشبینیهای آسیموف در سال ۱۹۶۴ برای ۵۰ سال آینده (۲۰۱۴)
ارتباطات، صوتی - تصویری شکل خواهد گرفت و با استفاده از تلفن علاوه بر صدای طرف دیگر، میتوان تصویر او را نیز دید.
برقراری تماس مستقیم تلفنی با هر نقطهای در جهان، حتی مرکز هواشناسی در قطب جنوب، میسر خواهد شد.
رباتها در سال ۲۰۱۴ نه عمومیت خواهند یافت و نه کارشان عالی خواهد بود، ولی وجود خواهند داشت.
صفحات قابل آویختن به دیوار جای تلویزیونهای معمولی را خواهند گرفت ولی مکعبهای شفاف که امکان دیدن تصویر به شکل سه بعدی را فراهم خواهد کرد به مرور عرضه خواهند شد.
مکالمه و تماس با کره ماه دیگر چندان دشوار نخواهد بود.
وسایلی برای آشپزخانه طراحی و ساخته خواهند شد که «غذاهای آماده» را مهیا خواهند کرد، آب را گرم کرده و با آن قهوه درست خواهند کرد.
حداقل یک یا دو مورد گیاه آزمایشگاهی که از انرژی نهفته در ستارهها تغذیه میکنند وجود خواهد داشت.
برای ساختن خودروهایی که توسط یک ربات هدایت خواهند شد، تلاشهای زیادی صورت خواهد گرفت.
تمام جمعیت جهان بهطور یکسان و کامل از تمام وسایل و تکنولوژی جدید در آینده بهرهمند نخواهند شد. درصد بیشتری به نسبت امروزه از بهکارگیری این وسایل محروم خواهند بود. هر چند از نظر امکانات مادی زندگی آنها ممکن است به نسبت امروز وضعیت بهتری داشته باشند ولی از تازهترین امکانات خلق شده توسط تکنولوژی عقب خواهند ماند.
مسائل اجتماعی
دنیای جدید آسیموف (پیشبینی ۲۰۱۹ در ۱۹۸۴)
آستانهٔ سال ۱۹۸۴ روزنامه تورنتو استار برای تهیهٔ مجموعه مقالاتی دربارهٔ رمان مشهور جرج اورول، از آسیموف میخواهد که نگاه خود را از وضعیت جهان در سال ۲۰۱۹ (۳۵ سال بعد) بگوید(رمان ۱۹۸۴، سی و پنج سال قبل منتشر شده بود).
فرض کنیم جنگ هستهای درنگیرد -که لزوماً فرض امنی نیست- و از آنجا ادامه دهیم.
کامپیوتری شدن بدون شک به شکل اجتنابناپذیری به پیش خواهد رفت…
تاثیرِ آنیِ تشدید کامپیوتری شدن، بیشک، تغییرِ کاملِ عادتهای کاری ما است. پیش از این هم چنین اتفاقی افتادهاست.
قبل از انقلاب صنعتی، اکثریت گستردهٔ انسانها مشغول کشاورزی و مشاغل مربوط به آن بودند. بعد از صنعتی شدن انتقال از مزرعه به کارخانه، سریع و دردناک بود. با کامپیوتری شدن، انتقال جدید از کارخانه به چیزی جدید، سریعتر و در نتیجه دردناکتر خواهد بود.
این به آن معناست که تغییر گستردهای در ماهیت آموزش باید روی دهد، و کل جمعیت باید «سواد کامپیوتری» پیدا کنند و باید یاد بگیرند که چگونه با دنیای «فناوری پیشرفته» رو به رو شوند.
اما تغییر این بار بسیار سریعتر است و جامعه باید بسیار سریعتر کار کند؛ شاید سریعتر از آنکه بتواند.
این به آن معناست که نسل بعدی مرحلهٔ گذار سختی در پیش دارد، چون میلیونها نفر که آموزش ندیدهاند خود را ناتوان از انجام دادن کارهایی میدانند که بیشترین نیاز به انجامشان وجود دارد…
آموزش، که باید در دنیای جدید انقلابی در آن به پا شود، از طریق همان عاملی از اساس متحول خواهد شد که به انقلاب نیاز دارد - کامپیوتر.
مدارس بدون شک هنوز وجود خواهند داشت، اما یک معلم خوب مدرسه نمیتواند کاری بهتر از ایجاد حس کنجکاوی انجام دهد، که یک دانشآموز علاقهمند سپس میتواند پشت دستگاه کامپیوتر در خانهاش آن را برآورده کند.
سرانجام فرصتی برای هر جوان، و در واقع، برای هر کسی فراهم خواهد شد تا آنچه را که میخواهد یاد بگیرد، بیاموزد. در زمان خودش، با سرعت خودش، به روش خودش.
آموزش سرگرمکننده خواهد شد زیرا از درون میجوشد و نه آنکه از بیرون تحمیل شود.
آیزاک آسیموف و سینما و تلویزیون
تردیدی نیست که هر فیلم علمیتخیلی، پیش از ساخت فیلمنامه بوده و بسیاری از فیلمنامهها از روی داستانهای علمیتخیلی نویسندگان این عرصه نوشته شدهاند. به عنوان نمونه میتوان به فیلمهای پارک ژوراسیک (نوشته مایکل کرایتون)، تماس (نوشته کارل سیگن) و مریخی (نوشته اندی وییر) و سریال گستره (نوشته جیمز اس. ای. کوری) اشاره کرد.
آیزاک آسیموف هم یکی از مهمترین نویسندگان علمیتخیلی بوده و طبیعی است که تصور کنیم آثار داستانی او هم تبدیل به انواع فیلم و سریال و نمایشهای رادیویی شود. با اینحال آسیموف از این لحاظ چندان خوش اقبال نبوده (یا شاید هم بوده، بستگی دارد به اینکه از تبدیل شدن داستان به فیلم و نمایش چه انتظاری داشته باشیم.) در ادامه به بررسی رابطه داستانهای آسیموفی با سینما، تلویزیون و رادیو میپردازیم.
به خاطر یک مشت دلار
روز 14 سپتامبر سال 1946، تلگرامی از وکیل یک کارگردان به دست آسیموف رسید با این مضمون که موکلش (که از او نامی نبرده بود)میخواهد تمام امتیاز ساخت فیلم و سریال و نمایشنامه رادیویی از روی داستان «گواه» را از آسیموف بخرد و بابت آن حاضر است 250 دلار بپردازد. در آن زمان، مالک داستان و حقوق آن، شرکت استریت اند اسمیت، ناشر مجله استاوندینگ ساینس فیکشن بود. به همین دلیل، آسیموف برای مشورت به دفتر جان کمبل رفت.
کمبل گفت که 250 دلار برای یک داستان کوتاه مبلغ منصفانهای است. ولی همسر آیزاک که افکار بزرگتری در سر داشت، پیشنهاد کرد که مبلغ فروش حق امتیاز تا 1000 دلار بالا برود. در تماس بعدی، آسیموف مبلغ پیشنهادی 1000 دلاری را به اطلاع وکیل رساند ولی این را هم عنوان کرد تا زمانی که از هویت کارگردان مورد نظر باخبر نشود، هیچ مذاکرهای را نمیپذیرد. در این هنگام معلوم شد خریدار امتیاز کسی نیست جز کارگردان شهیر، اورسن ولز. آسیموف که از این موضوع به وجد آمده بود، به همان 250 دلار رضایت داد و امتیاز ساخت فیلم و سریال و نمایش رادیویی را مادامالعمر به ولز فروخت و منتظر اکران فیلم ماند.
ولی زهی خیال باطل. ولز چیزی نساخت و از آنجا که تا ابد مالک امتیاز بود، نه آسیموف میتوانست اعتراضی داشته باشد و نه تهیهکننده دیگری میتوانست از روی این داستان نمایشنامه و فیلم بسازد!
مایه شرمندگی
در روز 22 مارس سال 1951، آسیموف که برای دیدارهای دورهای با ناشرانش از بوستون به نیویورک رفته بود، ناهار را با والتر بردبری، سردبیرش در انتشارات دابلدی و دوستش فرد پل صرف کرد. در حین صرف ناهار، صحبت از تلویزیون به میان آمد که آن روزها تازه داشت جای خودش را در میان خانههای مردم آمریکا میگشود. و بعد فکر بکری به ذهن سه نفر رسید. مدتها بود که در رادیو نمایش پخش میشد، پس چه خوب بود که آسیموف یک داستان علمی تخیلی، یا یک مجموعه داستان علمیتخیلی مینوشت که از روی آنها سریال ساخته و در تلویزیون پخش میشد. به این ترتیب، همه عوامل، از نویسنده گرفته تا بازیگران مجموعه میتوانستند میلیونها دلار به جیب بزنند.
البته آسیموف که از کیفیت برنامههای تلویزیون رضایت نداشت، از این پروژه دلچرکین بود و با خودش میگفت که فایده میلیونها دلار چیست اگر آدم از منبع آن احساس شرمندگی کند؟
بردبری که پاسخ حاضر و آمادهای در آستین داشت، پیشنهاد کرد که آسیموف داستانش را با اسم مستعار بنویسد و او در دم پذیرفت و با نام مستعار «پل فرنچ» شروع به نوشتن رمانی کرد که «دیوید استار: تکاور فضا» نام داشت.
با این وجود خیلی زود معلوم شد تهیهکنندگان برنامههای تلویزیونی در حال ساخت یک مجموعه مشابه به نام «راکی جونز: تکاور فضا» بودند و نمیشد همزمان روی پخش دو مجموعه مشابه از تلویزیون حساب باز کرد و این پروژه هم به جایی نرسید. البته صرفاً از لحاظ تبدیل شدن به فیلم و سریال. چرا که آسیموف برای این مجموعه در کل شش رمان نوشت.
نویسنده ناشناخته
در روز 17 ژوئن سال 1951، نخستین اقتباس رادیویی از روی آثار آسیموف پخش شد. یک نمایش نیمساعته که از روی رمان «ریگی در آسمان» ساخته شده بود و پایانبندی آن هم با پایان داستان کاملاً فرق داشت. برنامه بُعد ناشناخته که این نمایش را تهیه و پخش کرده بود، نه در ابتدا و نه در انتها به نام آسیموف بهعنوان نویسنده اثر اشاره نکرد.
همین موضوع موجب خشم او شد و به هر کجا میتوانست نامهنگاری کرد تا تهیه کننده را وادار به عذرخواهی کند. نتیجه هم این شد که یک هفته بعد، برنامه بعد ناشناخته به اشتباهش اعتراف و آسیموف را بهعنوان نویسنده نمایش هفته قبل معرفی کرد (هرچند با اشتباه در تلفظ نام!)
عجیب و عجیبتر
در روز 5 ژوئن سال 1964، شبکه بیبیسی 2 نمایشی تلویزیونی را که از روی رمان «غارهای پولادین» اقتباس شده بود پخش کرد. در این نمایش پیتر کوشینگ نقش الایجا بیلی و جان کارسون نقش دنیل اولیواو را بازی کردند. بر اساس آنچه در وبسایت ویکیپدیا در مورد این اقتباس تلویزیونی نوشته شده، این نمایش بسیار به اصل داستان وفادار بوده و فقط یکی دو مورد جزئی (از جمله خودکشی قاتل در انتهای داستان و تبدیل شدن نقش دکتر گریگل به یک زن) از آن با اصل تفاوت داشته.
در مورد این مجموعه یک نکته عجیب و یک نکته عجیبتر وجود دارد. نکته عجیب اینکه نوارهای اصلی این نمایش بعد از یکی دو بار پخش و تکرار، پاک شدهاند و امروزه این برنامه تلویزیونی به طور کامل وجود ندارد بلکه فقط میشود به زحمت صحنههای پارهپارهای از آن را یافت.
نکته عجیبتر اینکه در زندگینامه دو جلدی آسیموف ــ که معتبرترین کتاب دربارۀ زندگی و آثار او است ــ به این نمایش تلویزیونی هیچ اشارهای نشده! همانطور که گفته شد این نمایش در تاریخ 5 ژوئن سال 1964 پخش شده و در جلد دوم زندگینامۀ آسیموف، اگرچه مطلبی مربوط به تاریخ 4 ژوئن همان سال در ارتباط با یکی از کتابهایش درج شده، ولی هیچ اشارهای به موضوع این برنامه تلویزیونی نشده است. حتی در موارد دیگری که راجع به اقتباس سینمایی از روی این رمان حرف زده (مثلاً مطلب مربوط به تاریخ 21 اکتبر سال 1970) هیچ اشارهای به این نمایش تلویزیونی نکرده است!!!
بهتر است به یاد نیاوریم
اوایل دهه 1980، یک گروه هالیوودی تصمیم به ساخت یک سریال تلویزیونی گرفتند که نام آن «آسیموف تقدیم میکند» باشد. آنها از آسیموف درخواست طرح کردند و او شش طرح مختلف داستانی به آنها ارائه کرد. گروه یکی از آنها را پذیرفت و روی آن شروع به کار کردند. همه کارهای مقدماتی انجام شد و فقط مانده بود ساخت سریال، که طبق معمول، پروژه به بوته فراموشی سپرده شد. عاقبت، داستان با عنوان «مبادا به یاد بیاوریم» در شماره فوریه 1982 مجله آیزاک آسیموفز منتشر شد.
بهترین داستان و دو فیلم آشغال
در نیمه دوم دهه 1980، انتشارات دابلدی امتیاز ساخت فیلم از روی بهترین داستان کوتاه آسیموف، یعنی داستان «شبانگاه» را به چند نفر فیلمساز فروخت و به این ترتیب نخستین اقتباس سینمایی از روی یکی از داستانهای آسیموف واقعاً روی پرده رفت. ولی بودجه ساخت فیلم، چنان پایین و کیفیت ساخت چنان افتضاح بود که حتی فیلم در نیویورک هم روی پرده نرفت و خود آسیموف هم هرگز آن فیلم را ندید.
ظاهراً تنها ارتباط فیلم «شبانگاه» با داستان «شبانگاه» در نام آن خلاصه میشود. نخستین فیلم شبانگاه به کارگردانی پل مایرزبرگ در سال 1988 روی پرده رفت، اما فیلم دیگری هم در سال 2000 بر اساس همین داستان به کارگردانی گوینت گیبی ساخته شد که آن هم از لحاظ کیفیت دست کمی از فیلم قبلی نداشت منتقدان به شدن هر دو فیلم را محکوم کردهاند.
نوش دارو پس از مرگ سهراب
عاقبت پس از مرگ آسیموف دو فیلم بلند از آثار او روی پرده رفت. اولین فیلم «انسان دو قرنی» بود که در واقع با اقتباس از رمان «مرد پوزیترونی» ساخته شده نه خود داستان «انسان دو قرنی». رمان مرد پوزیترونی را رابرت سیلوربرگ با اقتباس از روی داستان «انسان دو قرنی» آسیموف نوشت که در سال 1992 و پس از مرگ آسیموف منتشر شد. این فیلم به کارگردانی کریس کلمبوس و با بازی رابین ویلیامز و سام نیل ساخته شده و چندان به اصل داستان آسیموف وفادار نیست.
در سال 2004 هم الکس پرویاس فیلمی به نام «من، روبات» با بازی ویل اسمیت ساخت که آن هم بهجز حال و هوای کلی و برداشت آزاد از یکی دوتا از داستانهای کوتاه آسیموف، ربط دیگری به او ندارد.
پایان ابدیت
شاید برایتان جالب باشد که بدانید رمان «پایان ابدیت» هم به فیلم تبدیل شده. البته نه در هالیوود و ایالات متحده، بلکه در اتحاد شوروی! این فیلم در سال1987 به کارگردانی آندری یرماش، کارگردان روس ساخته شد. آسیموف احتمالاً از این ماجرا بیخبر بود، چرا که در زندگینامهاش (من، آسیموف) به این موضوع اشارهای نکرده است، با این حال نام این فیلم هم در سوابق کارگردان و هم در سایت IMDB ثبت شده.
اَپل و بنیاد!
آخرین اخباری که در مورد ساخت فیلم و سریال از آثار آسیموف وجود دارد این است که شرکت اپل حق ساخت مجموعه تلویزیونی از روی مجموعه «بنیاد» را خریداری کرده و قصد دارد یک سریال 10 قسمتی از روی آن بسازد. دختر آسیموف، رابین هم جزو عوامل اجرایی این مجموعه است و تا کنون تعدادی از بازیگران این مجموعه نیز مشخص شدهاند. حال این که آیا اصولاً میتوان بنیاد را در یک سریال ده قسمتی خلاصه کرد و اینکه آیا اصلاً این مجموعه ساخته خواهد شد یا نه، موضوعی است که باید منتظر ماند و دید.
بیماری و مرگ
آیزاک آسیموف در ششم آوریل سال ۱۹۹۲ درگذشت. در آن هنگام، استنلی، برادر ایزاک آسیموف، علت مرگ او را نارسایی کلیه و قلب اعلام کرد. ۱۰ سال پس از مرگ آسیموف، همسرش، جانِت، اعلام کرد در هنگام عمل قلب، به دلیل تزریق خون آلوده، ایزاک آسیموف به بیماری ایدز مبتلا شده بود. اما در آن زمان پزشکان به دلیل نگرانی از واکنش عمومی و تنگنظری برخی افراد نسبت به مبتلایان این بیماری، از خانواده او خواستند که از اعلام این خبر خودداری کنند. سرانجام ۱۰ سال پس از مرگ او، در حالیکه بسیاری از پزشکان معالج او نیز درگذشته بودند، جانت و فرزند او، روبین تصمیم گرفتند، موضوع ابتلای او به بیماری ایدز را به اطلاع عموم برسانند.
روحش شاد و یادش گرامی باد