مطلب ارسالی کاربران
قسمتی از کتاب خرده جنایت های زن و شوهری
ژیل:
«خرده جنایتهای زَناشوهری» مجموعه داستانهای کوتاه، بهتره بگم مجموعه داستانهای کوتاه مزخرف، بسکه نظریههاش بدبینانه است. تو این کتاب زندگی زناشویی رو مثل مشارکت دو قاتل معرفی میکنم. چرا؟ برای این که از همون اول، تنها چیزی که باعث میشه یک زن و مرد با هم باشن خشونته، این کششی که اونا رو به جون هم میاندازه، که بدنشونو به هم میچسبونه، ضربههایی که با آه و ناله و عرق و داد و بیداد توأمه، این نبردی که با تموم شدن نیروشون خاتمه میگیره، این آتشبسی که اسمشو لذت میذارن همهاش خشونته. حالا اگه این دو قاتل شراکتشونو ادامه بدن و ترک مخاصمه کنن و با هم ازدواج کنن، باهم متحد میشن که علیه جامعه بجنگن. ادعای حق و حقوق و مزایا میکنن، ثمرهی کُشتیشون یعنی بچههاشونو به رخ جامعه میکشن تا سکوت و احترام بقیه رو کسب کنن. دیگه شاهکاری میشه از کلاهبرداری. دو تا دشمن با هم سازش میکنن تا تحت عنوان خانواده پدر همه رو درآرن. خانواده! این دیگه حد اعلای کلاهبرداریشونه! حالا که همآغوشی وحشیانه و پر لذتشونو به عنوان خدمت به جامعه جا زدن، دیگه هرکاری میتونن بکنن: به اسم تعلیم و تربیت به بچههاشون اردنگی و توسری بزنن و برای بقیه مزاحمت ایجاد کنن و حماقت و سروصداشون رو به همه تحمیل کنن.خانواده یا به عبارتی دیگه خودخواهی در لباس نوع دوستی… بعد قاتلها پیر میشن و بچههاشون میرن تا زوجهای قاتل دیگهای بسازن. این بار این درندههای پیر که دیگه نمیدونن چطوری خشونتشونو خالی کنن، به جون هم میافتن، درست مثل اوایل آشناییشون، با این تفاوت که از ضربههای دیگهای به جای پایین تنه استفاده میکنن. دیگه ضربهها کاریتر و ماهرترن. تو این نبرد هرکاری مجازه: مریضی، کری، بیتفاوتی، خرفتی. اونی پیروزه که بیشتر عمر کنه. آره اینه زندگی زناشویی، شرکتی که اولش پدر مردمو درمیآره بعدش پدر همدیگهرو. یک راه دور و درازیه به طرف مرگ با جنازههایی که به جا میذاره. یک زوج جوان میخواد از شر بقیه راحت شه تا با هم تنها بمونن. وقتی پیر شدن هرکدوم میخوان از شر اون یکی خلاص شن.