طرفداری | هر ناامیدی، میل به وقوع معجزه را افزایش میدهد. با گذر زمان، وداع شکوهمندانه سرالکس فرگوسن و سیزدهمین قهرمانیاش با شیاطین سرخ در حال پیوستن بهخاطرهها است. به همین علت منچستریونایتد سراسیمه بهدنبال راهحلهایی است که این روزها کاملاً ضروری به نظر میرسند.
با هر ورودی جدید در منچستریونایتد، این امیدواری وجود داشت که این تازهوارد همانی است که دنبالش هستیم. ژوزه مورینیو موفق میشود؛ چون در گذشته موفقیت و افتخار کسب کرده است. اوله گونار سولسشر از طریق نوستالژی و روزهای خوب گذشته میتواند موفق شود. جیدون سانچو موفق میشود؛ چون سرشار از استعداد و جوانی است. کریستیانو رونالدو موفق میشود؛ چون دسر نمیخورد (اشاره نویسنده به رژیم غذایی سالم رونالدو) و آندره اونانا به موفقیت میرسد چون میتواند از عقب زمین بازیسازی کند.
اما فوتبال یک ورزش انفرادی نیست و مهم نیست فرد، چه اندازه مستعد باشد. در پیچیدگی فوتبال مدرن، هیچکس بهتنهایی نمیتواند جادو کند و اوضاع را سروسامان ببخشد. عصر اعجاز مسیح به سر آمده است (اگرچه آنژ پوستکوعلو تهدیدی برای این فرضیه است). دورهای بود که به نظر میرسید برونو فرناندش به تیمی که بهشکلی آشفته گردهم آمده، معنا میبخشد. کاسمیرو در فصل گذشته برای مدتی به یونایتد حسِ هدفمندی را میداد؛ اما موضوع، داشتن یک فرهنگ و سیستم است که فرد در مقابل آن قرار میگیرد.
بههمین علت است که سرمایهگذاری سر جیم رتکلیف در منچستریونایتد خیلی مهم بهنظر میرسد. برای نخستین بار از سال 2005، زمانی که گلیزرها منچستریونایتد را به مالکیت خود درآوردند، یک شانس واقعگرایانه برای ایجاد یک تغییر حقیقی ساختار وجود دارد؛ بهخصوص اینکه گلیزرها مایل هستند کنترل بخش ورزشی باشگاه را به رتکلیف بسپارند و این یک اقرار ضمنی در رابطه به ناکارآمدی سیستم موجود است. شاید منچستریونایتد در یافتن شرکای تجاری و بستن معاملات پرسود در سراسر دنیا خوب کار کرده باشد؛ اما از طرفی اولدترافورد به استادیومی پیر تبدیل شده است. تزریق بازیکن از آکادمی به تیم اصلی بهصورت قطرهچکانی در جریان است و به خدمت گیری مهرههای کارآمد بهصورت تصادفی و درهموبرهم انجام میگیرد.
اداره کردن یک باشگاه فوتبال چیزی فراتر از معاملات نقلوانتقالاتی است؛ اما آنها باید در این زمینه یک شاخص مفید داشته باشند و استفاده از کسی که در زمینه اجرایی فوتبال متخصص باشد، حداقل در حال حاضر مهم است. کسی انتظار ندارد منچستریونایتد شبیه به برایتون باشد. ارزش فروش بازیکنان فقط یک بخش از ماجرا است؛ آنهایی که در نوک هرم هستند، درست مثل یونایتد که از نظر جایگاه و ثروت هنوز در این منطقه قرار دارد، باید مقصد نهایی تلقی شوند و جایگاهی برای ستارههای اثبات شده و در اوج به شمار روند.
اگرچه طرح این سؤال خالی از لطف نیست که چرا از زمان خداحافظی فرگوسن تا به امروز، منچستریونایتد فقط پنج فروش سودآور داشته که آخرین آنها دنیل جیمز بوده است. سخت است بگوییم که او به همراه چهار نفر دیگر یعنی الکساندر بوتنر، دیلی بلیند، خاویر هرناندز و کریس اسمالینگ در اولدترافورد رشد قابلتوجهی داشتند و سپس منچستریونایتد را ترک کردند. منچستریونایتد به باشگاهی تبدیل شده که پتانسیلها در آن میخشکند و این موضوع، گرایش به برنامههای کوتاهمدت را ایجاد میکند. برای مثال، رافائل واران و کاسمیرو، باکلاسترین بازیکنان ممکن بودند. نمیتواند گفت خرید هیچیک از این دو اشتباه بوده؛ اما آنها بهعنوان کسانی که دوره اوجشان سپری شده و دستمزدهای سنگین دریافت میکنند، بهنوعی برای منچستریونایتد مشکل میتراشند.
اینکه ناکامی در به خدمت گیری نفرات جدید به یک عادت طولانی و همیشگی تبدیل شده، عمق مشکل را نشان میدهد. موضوع استخدام چند فرد ضعیف یا انتصاب مدیریتی ضعیف نیست؛ بلکه موضوع به فرهنگ سازمان برمیگردد. اگر قرار باشد منچستریونایتد به دوران موفقیتآمیزش برگردد، رتکلیف باید فرهنگ را بهکلی تغییر دهد. صحبت رتکلیف درباره رویکرد «کلنگرانه»، دقیقاً همان عبارتی که منچسترسیتی در توجیه اخراج روبرتو مانچینی در سال 2013 استفاده کرد، میتواند مایه دلگرمی باشد.
بخش عجیب ماجرا اینجاست که این «کُلینگری» فرهنگ منچستریونایتد است. تاریخ این باشگاه، سه دوره بسیار پرافتخار و سپس دههها عملکرد پایینتر از انتظار را داشته است. یونایتد با 20 قهرمانی در تاریخ فوتبال انگلیس، پرافتخارترین تیم تاریخ کشور بهحساب میآید؛ اما این 20 قهرمانی را تنها با 3 مربی کسب کرده است. بین آخرین قهرمانی لیگ با هدایت ارنست منگنال و اولین قهرمانی با هدایت سر مت بازبی، 41 سال (31 فصل که 10 فصل بهخاطر جنگهای جهانی برگزار نشدند) فاصله بود. از آخرین قهرمانی سر مت بازبی تا نخستین قهرمانی سرالکس فرگوسن نیز 26 سال طول کشید.
از زمان آخرین قهرمانی منچستریونایتد که با سرالکس رقم خورد، 10 فصل میگذرد. ابتدا این فرض وجود داشت ذات فوتبال مدرن که در آن ثروتِ ثروتمندان افزوده میشود، تضمینکننده موفقیت منچستریونایتد است. اگرچه آنها در این ده سال بهصورت واقعی رقابتی برای قهرمانی در لیگ برتر انگلیس نداشتهاند. بخشی از این موضوع، ثبات و برتری پایدار منچسترسیتی بوده؛ اما بهنوعی عمق ناکامی منچستریونایتد را به تصویر میکشد.
اکنون مشخص نیست رتکلیف با سرمایهگذاری 1.3 میلیارد پوندی دقیقاً چه چیزی میخرد. با توجه به سکاندار بودن گلیزرها در هیئتمدیره، معلوم نیست او چه اندازه میتواند اعمال نظر کند. آیا رتکلیف توانایی ایجاد تحول عظیم که ضروری هم بهنظر میرسد را دارد؟ و در صورت مثبت بودن پاسخ، این تحول چهقدر قرار است طول بکشد؟ مت بازبی شش سال زمان لازم داشت تا ایدههایش را برای اولین قهرمانی به تیمش القا کند. فرگوسن هم برای اولین قهرمانی، هفت سال زمان نیاز داشت. شاید باشگاه هرچه قدر بزرگتر باشد، بازگشتش هم بیشتر طول بکشد، بهخصوص زمانی که باشگاه مشکلات متعددی داشته باشد.
در پایان فصل گذشته، به نظر میرسید که اریک تن هاخ کسی است که انقلاب در منچستریونایتد را رهبری میکند. او که رونالدو را به خارج از باشگاه راند، برای اعمال دیدگاه خودش رو به روش سرسختی و خودرأیی آورد. با گذشت دو ماه از فصل جاری و فرم ضعیف منچستریونایتد، سؤالهای بنیادی بیشتری درباره رویکرد تن هاخ بهوجود میآید که مهمترین آنها، مواضع او درباره مسئله میسون گرینوود، تعداد بازیکنان جذب شده از لیگ هلند و تاثیر آژانس نقلوانتقالاتی هلندی که نماینده خودش نیز هست، به شمار میروند. تن هاخ پیشتر با اونانا، آنتونی و لیساندرو مارتینز کار کرده و هر عملکرد پایینتر از انتظار آنها، بازتابی بد روی سرمربی هلندی خواهد داشت. بدتر از اینها، تن هاخ از یک رهبر به سرمربی تحتفشار تبدیل شده است. واقعگرای خونسرد فصل گذشته امسال به یک بهانهگیرِ در محاصره تبدیل شده است.
البته که تهدیدی فوری علیه تن هاخ نباید اعمال شود؛ اما اگر رتکلیف تأثیری حقیقی در باشگاه منچستریونایتد داشته باشد، باید توانایی تن هاخ در هدایت باشگاه بهسوی آیندهای روشنتر را مورد ارزیابی قرار دهد. شاید بهتر باشد نیاز به فداکاری برای شکلدادن عصری جدید بهجای ارزیابی عینی مورد ارجحیت قرار گیرد. اگرچه سرمربی تنها نماد عینی رهبری باشگاه است که این نقش پس از زمان رفتن فرگوسن، همیشه ناکام بوده است. فارغ از معاملات تجاری، منچستریونایتد در تمام جوانب و سازمانها با شکست روبهرو شده است.
یادداشت جاناتان ویلسون در وبسایت گاردین
از جاناتان ویلسون بیشتر بخوانید: