طرفداری | اندی کارول، مهاجم اسبق لیورپول و نیوکسل، در یکم سپتامبر در انتقالی آزاد به باشگاه آمیان در شمال فرانسه پیوست. این بازیکن 34 ساله در مصاحبهای با دیلی میل در مورد اولین تجربهاش در فرانسه صحبت کرد. او همچنین توضیح داد که یک مهاجم انگلیسی که 9 بازی ملی داشته است، چگونه راضی به پوشیدن شماره 99 تیمی در لیگ 2 فرانسه شده است.
اندی با لهجه جوردیاش، داستان خود را تعریف کرد:
من از 7 سالگی در نیوکسل بودم و اولین بازی حرفهایام را در 17 سالگی انجام دادم. فقط اینطور فکر کردم: «اگر الان به خارج از کشور نروم، هرگز نخواهم رفت». من برای یکفصل دیگر با ریدینگ قرارداد داشتم. من بازی نمیکردم و با سرمربی در این مورد صحبت کردم؛ اما او میخواست به جوانها فرصت دهد تا پیشرفت کنند.
من یک چالش میخواستم؛ چالشی در کشوری جدید؛ یک شروع تازه. با مدیر برنامههایم صحبت کردم و درخواست کردم تا یک باشگاه در خارج از کشور برای من پیدا کند. از اینجا تا کاله (شهری در فرانسه) یک ساعت و نیم فاصله است و من میتوانم از کاله به اپینگ (شهری در انگلیسی که خانوادهاش در آنجا ساکن هستند) بروم.
اینجا میتوانم بچههایم را به باغ وحش ببرم و آنها نمیگویند «بیخیال، بابا!»؛ چون مردم درخواست عکس یا امضا نمیکنند. یک میخانه کوچک در گوشهای از شهر بود که من با چند نفر از دوستانم برای تماشای بازی نیوکسل-پیاسجی به آنجا رفتیم. عجب بازیای بود! در آنجا هیچکس با من یک کلمه هم صحبت نکرد.
عادی بودن چیزی بود که اندی مدتها تجربه نکرده بود. زمانی که فوتبال برایش تنها یک سرگرمی بود - لذت خاصی که هنگام تمرین ضربات سر در باغ خانهشان در گیتسهد، احساس میکرد.
در خانه، عکسی از زمانی که تازه به دنیا آمده بودم، وجود دارد. در اولین روز در خانه، نوزادی یکروزه بودم که در بین بطری «Brown ale» و توپ فوتبال که مال پدرم بودند دراز کشیده بود. مادرم در این باره میگوید: «این عکس را نگاه کن! پدر احمقت وقتی یکروزه بودی این کار را کرد!»
پدرم در کارخانه فولاد کار میکرد و قطعات کشتی را میساخت. مادرم نیز در خانه سالمندان، بهعنوان آشپز کار میکرد. پدرم حوالی ساعت پنج به خانه میآمد و قبل از شام، یکی دو ساعت را در باغ با هم سپری میکردیم. یکودو میکردیم و توپ را بالا میانداختیم و من اینگونه بودم: «توپ را بالا بینداز تا هد بزنم!»
من به هرکجا که میرفتم، توپی زیربغلم بود. پدرم نمیتوانست رانندگی کند؛ بنابراین مادرم من را برای تماشای همه بازیها میبرد. به اسکاتلند، به منچستر، به همهجا. در آن زمان، GPS وجود نداشت و بارها راه را اشتباه میرفتیم یا به بنبست میرسیدیم و بر سر نقشه داد میزدیم!
او دربارهی اینکه اگر پیشنهاد خوب (از لحاظ مالی) نیوکاسل به او در 16سالگی نبود، برای اعزامشدن به سربازی درخواست میداد، صحبت کرد.
سخت بود. واقعاً سخت بود. پول به حساب بانکی من میآمد و مستقیماً خرج میشد؛ حتی باوجوداینکه والدینم به من میگفتند این کار را نکن؛ اما وقتی که ۱۷ساله هستید و این مقدار از پول را دریافت میکنید درحالیکه دوستان شما درآمدی ندارند، خرج آنها را نیز پرداخت میکنید.
من پولم را برای چیزهای احمقانه هدر دادم. من به هارودز در لندن میرفتم و هزاران پوند را برای آشغال خرج میکردم تا چیزی برای نشاندادن داشته باشم. در رختکن همه صاحب لامبورگینی یا لباسهای مد بودند و من با خود میگفتم: «آنها این کار را انجام میدهند. من هم همین کار را خواهم کرد.» من یک گربه نادر بنگالی به قیمت 1000 پوند خریدم و آن را دو هفته نگه داشتم. (بعد از دو هفته گربه را به خانوادهاش داد.)
وقتی که به گذشته فکر میکنم، دیوانهکننده است. خیلی چیزها وجود دارد که آرزو میکنم در آن زمان میدانستم. نوجوانان فقط پولشان را میگیرند و خرج ماشین کاملاً نو میکنند. لحظهای بعد پول از بین میرود و خانه یا چیز دیگری نخواهند نداشت. باید سازمان یا افراد مورداعتمادی وجود داشته باشند که به نوجوانان بگویند با پولشان چهکار کنند تا پولی که در 17سالگی کسب میکنند بهراحتی ناپدید نشود.
کارول سال 2010 را برترین سال دوران بازی خود میداند. اگرچه او با شوک بزرگی روبرو شد، 19 گل به ثمر رساند و به نیوکاسل در صعود کمک کرد. او پیراهن شماره 9 زاغها را تصاحب کرد و سپس فروخته شد. او در مورد این انتقال نیز صحبت کرد:
من تازه خانه رؤیاییام را در نیوکاسل خریده بودم. در آستانه امضاکردن قرارداد جدیدی با باشگاه بودم که ناگهان مجبور به رفتن از باشگاه شدم. صادقانه بگویم، واقعاً نمیدانستم چه خبر است. نمیخواستم بروم؛ اما به من گفتند که مجبور به ترک باشگاه هستم.
در اسکای اسپورت، خبری منتشر شد که پیشنهاد 30 میلیونپوندی تاتنهام برای «اندی کول» رد شد و پیشنهاد 35 میلیونپوندی لیورپول پذیرفته شده است. به دیدار سرمربی باشگاه رفتم؛ او با مالک باشگاه تماس گرفت و مالک باشگاه گفت: «آره. تو رفتی.» خبرنگارهای رسانههای زیادی در خارج زمین تمرین حضور داشتند پس در پشت ماشین کوین نولان نشستم و ماشینم را در زمین تمرین گذاشتم. ما در سالن سینما نشسته بودیم و همه اخبار در مورد من بود.
من آنجا نشسته بودم و فکر میکردم که «چه اتفاقی در حال رخدادن است؟»؛ تماسهای زیادی از خانواده و دوستانم داشتم که در مورد شرایط سؤال میپرسیدند. ناگهان مدیر برنامههایم با من تماس گرفت و گفت: «هلیکوپتر آنجاست، باید برویم!» من لباس، کیف یا چیز دیگری همراه خود نداشتم. در کمتر از یک ساعت من از نیوکاسل رفتم. بهتازگی خانهای خریده بودم، یک هفته را صرف وسایل آن کرده بودم و حتی در آن زندگی نکردم!
کارول در مورد پیوستن به آمیان گفت:
جو کول به من گفت که رفتن به آمریکا بهترین تصمیم عمرش بوده است؛ با دمپایی و شلوارک به ساحل میرفت و با مردم محلی والیبال بازی میکرد. او «جو انگلیسی» بود. این جوری است که زندگی باید باشد.
قراردادی دوساله امضا کردهام و هیچ برنامهای برای متوقفشدن ندارم. راستش را بخواهید، من عاشق فوتبال بازیکردن هستم. مهم نیست در چه سطحی باشد. من مدرسه را رها کردم و صرفاً برای انجام سرگرمیهایم پول کسب کردم. اگر این کار فقط یکبار دیگر در نیوکاسل انجام میدادم، خوشحال میشدم. تا زمانی که پا به زمین نگذاشته باشید و آن حمایت را در اطراف خود نداشته باشید، حس من را درک نمیکنید. حتی نمیتوانم احساسم را بیان کنم. اگر شغل دیگری داشتم باز در هر فرصتی، فوتبال بازی میکردم. خوششانس هستم که برای انجام کاری که دوستش دارم، دستمزد دریافت میکنم.
من راضی هستم. در چند سال اخیر احساس میکنم که میدانم چه کسی هستم و این به من احساس راحتی میدهد. هیچکس نمیتواند من را به جایی که قبلاً بودم بازگرداند. میتوانید به سمت من هر چیزی پرتاب کنید؛ ولی من احساس امنیت میکنم. در اینجا میتوانم به نانوایی1 بروم و «Pain au chocolat» یا «نان شکلاتی» بگیرم و کسی از من نپرسد: «بازی چگونه بود» یا «آیا میتوانم یک عکس بگیرم؟». اینجا احساس عادی بودن میکنم. من فقط میخواستم خارج شوم. آزاد باشم. خودم باشم.
1. در کشورهای فرانسه و بلژیک Pâtisserie مکانی است که نانهای فانتزی و شیرینی میفروشد.
به نظر میرسد این ستاره انگلیسی که با انتقال آزاد به تیمی در دسته دو فرانسه پیوسته، با مردم بومی این شهر ترکیب شده است.