kidبچه که بودم خیلی تو فاز هیئت خیمه و ایستگاه صلواتی بودم(اکثرا بودیم) یه دفعه پول جمع کردیم با چارتا تیر تخته که از خرابه برداشته بودیم یه نیمچه ایستگاه صلواتی زدیم و شربت میدادیم بعد پسره ای بود ۳.۴ سالی بزرگتر بود با دوچرخش میومد اذیت میکرد و اینا موقع شربت دادن که شد اومد یه لیوان بگیره منم یه لیوان که قبلا توش نصفه شاشیده بودم رو توش شربت ریختم دادم خورد