کریس و ماه
چند سال پیش بود که رفته بودم خونه ی کریس اون زمان هنوز رونالدو مجرد بود و تا صبح چایی و بیسکوییت خوردیم و کیف میکردیم
بعد دیدم کریس خیلی به ماه خیره شده...
گفتم رونالدو چیشده یاد چی افتادی
کریس گفتش تو فکر میکنی چرا بازیکن فوتبال شدم
گفتم چیشد
رونالدو: حمیشه آرزوم بود به ماه و خورشید سفر کنم ولی ی سفینه نجهیز و هرفه ای پول زیادی برای ساختش لازم داشتم برای حمین اومدم تو فوتبال که پولش خوبه
من: گفتم چه جالب یعنی میخوای...
رونالدو: آره تو آماده ای؟
منم از زوقم آماده شدم سریع
بعد کریس کبیر اومد سفینه رو روشن کنه یاد پنالتی زدن افتادم اول ها کشید فوت کرد بعد که دکمه رو زد گفت سیووووووو
یدفعه سفینه بلند شد بعدش کریس دکمه نامرئی کننده رو زد
گفتم رونالدو این چیه
گفتم نباید بفهمن ما رفتیم ماه اگه نامرئی نشیم سفینمون رصد میشه و قطعا بریم و بیایم هقایق پنهان شده ای میفهمیم پس میکشنمون
این هرف منو به فکر فرو برد
خلاسه منو رونالدو پیاده شدیم و پلک نمیتوستیم رو هم بزاریم انقدر ماه برامون راز الود و اعجاب انگیز بود
کریس گفت به به چه باد خنکی جون میده واسه پنالتی
من گفتم توپ کو
بعدش کریس گفت بیا فعلا بشین اینجا ی لیوان آب میوه بخوریم
من گفتم تعجب میکنم رفتم ی دور زدم هیچ اثری از اون رد پاهای تو فیلم سفر به ماه نبود این درهالیه که میگن تا هزاران سالیان هم رد پا تو ماه میمونه پس ردماهای تو فیلم چی بود
کریس کبیر: ما اولین کسانی هستیم که بعد از والاس و گرومیت به ماه سفر کردیم هالیوود رو ولش کن
اقا/خانوم یدفعه ماه شروع کرد شدیدا چرخیدن و هی شهاب سنگای وحشتناک میخورد به ماه
من گفتم کریس شهاب سنگا دارن بهمون پنالتی میزنن
رونالدو: ایول همیشه دوست داشت با پنالتی بمیرم
من گفتم سفینه کجاست فرار کنیم
کریس: هر لحضه ممکنه تا بلند شیم شهاب سنگ نابودمون کنه
بدو ی پتو بکش رو خودت
بعد شهاب سنگا تموم شد
من و رونالدو تعجب کرده بودیم چرا شهاب سنگایی که سمت زمین میرفت رو ماه میچرخید و اجازه نمیداد به زمین بخوره
یعنی ماه زمین رو دوست داره؟ یعنی برای حمینه که شهاب سنگ تو زمین نمیوفته؟ یعنی فاصله ماه با زمین خیلی کمتر از چیزیه که میبینیم!
بعدش رونالدو گفت خب تموم شد هالا بیا پنالتی بازی
من گفتم کریس تو اول که اومدیم گفتی به به چه باد خنکی مگه تو ماه باد میاد؟
کریس اره آخه تو اون فیلم که فضانوردا رفتن پرچم تکون خورد
من گفتم مگه خودتم نگفتی اون فیلم خالی بندی بوده
اینجا یدفعه کریس ماسکشو ورداشت و دیدم ی موجود ترسناک هست!
و بهم گفت زیادی فهمیدی حالا وقتشه که بمیری
افتاد روم و داشت خفم میکرد
و جالبه انگار همزمان تو رخت خاب بودم و هی سعی میکردم داد بزنم کمک بخام ولی صدام درنمیومد
تا اینکه اسم خدا رو صدا زدم و از خاب پریدم چند دقیقه طول کشید تا بفهمم همش خاب بوده وقتی دوییدم سمت پنجره و دیدم ماه باهام فاصله داره و من روی زمینم اما انگار اینبار نگاه متفاوتی داشت...
اما آیا فقط حمینارو از ماه فهمیدم؟
نه منتضر قسمت های بعدی باشید...