این مطلب رو به صورت آزمایشی پست میکنم.اگه شد در حد توان چند نمونه از گرامرهای پرکاربرد رو نیز میذارم🙌🏻
در زبان انگلیسی اغلب به این صورته که بعد از to اگه فعلی بیاد،اون فعل باید در سادهترین حالت باشه؛بدون ing ، بدون d/ed ، بدون s/es و...
مثلا :
I want to eat food میخوام غذا بخورم.
I like to watch football دوست دارم فوتبال نگاه بکنم.
اینجا میخواییم استثنائاتی رو بررسی کنیم که بعد از to کلمهی مورد نظر که به صورت فعل هست، ing میگیره و به اصطلاح(جیراند Gerund) میشه یعنی اسم مصدر.
نکتهای که در این استثناها مورد توجه هس، اینه که to به صورت حرف اضافه برای خود فعل اصلی به حساب میاد(Preposition،حرف اضافه) و معمولا معنی "به" و "برای" میده.
نمونهها و مثالها
Admit to (اعتراف کردن به ،اقرار کردن به)
Confess to (اعتراف کردن به)
Jack has admitted to stealing the gems.
جک به دزدیدن جواهرات اعتراف کرده است.
Yes! I confess to killing him.
بله،به کشتن او اقرار میکنم
The judge wants to confess to making a mistake about his judgment.
.قاضی میخواهد به اشتباهش درمورد حکم اعتراف کند
Prefer to
اگر خواستیم بین دو چیز یکی رو ترجیح بدیم و فعل prefer رو به کار بردیم، با استفاده از to و طبق این ساختار جمله رو درست میکنیم.
Prefer ..ing to ..ing
مثلا :
.I prefer watching football to going out
دیدن فوتبال رو به بیرون رفتن ترجیح میدم.
Oppose to (اعتراض،مخالفت کردن)
Object to (اعتراض،مخالف کردن)
اگر این دو فعل در معنای اعتراض به موردی بهکار رفتن، فعل بعدشون به صورت ing دار میاد.
مثال:
I objected to getting blocked in X and send them an email.
من به مسدود شدن در شبکه اجتماعی ایکس اعتراض کردم و برای آنها ایمیل فرستادم.
In despotic governments, people usually can't opppose to dictating the mandatory laws.
در حکومتهای مستبد، مردم معمولا نمیتوانند به دیکته شدن
.قوانین اجباری اعتراض بکنند
Devote to ( وقف کسی یا چیزی کردن،اختصاص دادن به، فدا کردن برای)
Dedicate to (اختصاص دادن به، وقف کسی یا چیزی کردن) تلفظ: دِدیکِیت
Commit to (متعهد کردن به،مقید کردن به)
مثالها
She devoted herself to helping people.
خودش را وقف کمک به مردم کرد.
My father devoted his life to serving the family.
پدرم زندگیاش را برای خدمت به خانواده فدا کرد.
.You should dedicate more time to studying
تو باید وقت بیشتری را برای مطالعه اختصاص بدهی.
The new president promised he would dedicate more attempts to stopping the wars.
رئیس جمهور جدید وعده داد تلاشهای بیشتری را برای توقف جنگها اختصاص میدهد.
He wants to dedicate his life to freeing the country from oppression and injustice.
او میخواهد زندگی خود را به آزادی کشور از ظلم و بیعدالتی اختصاص دهد.
I commit myself to observing the laws in this country.
خودم را متعهد به رعایت قوانین در این کشور میکنم.
Government should commit itself to decreasing the rate of inflation.
حکومت باید خودش را متعهد به کاهش نرخ تورم بکند.
★در این موارد نیز، فعل به صورت ing دار میاید
Be devoted to(از خودگذشتگی برای، اختصاص یافتن به)
Be dedicated to(فداکاری برای،اختصاص دادن به)
Be committed to(متعهد به)
The report indicates that a lot of money has been dedicated to producing worthless products.
این گزارش نشان میدهد که پول زیادی به تولید محصولات فاقد ارزش اختصاص یافته است.
We are committed to supporting the project financially.
ما متعهدیم که از این پروژه به صورت مالی حمایت کنیم.
It’s so valuable that you were devoted yourself to developing the medical sciences.
این خیلی ارزشمند است که تو خودت را وقف توسعهی علم پزشکی کردی.
Be/Get used to (عادت داشتن به،آشنا بودن با)
Be accustomed to (عادت داشتن به)
adjust to (عادت کردن به،وفق یافتن با)
Adapt to doing new sth(سازگار شدن برای انجام کار جدید )
She was/got used to drinking coffee.
او به قهوه نوشیدن عادت داشت.
I’m not accustomed to working with the new device.
من به کارکردن با این دستگاه جدید آشنا نیستم.
They should adjust to living here.
آنها باید به زندگی در اینجا عادت کنند.
Finally, new player adapted to playing for team better than befor.
بالاخره،بازیکن جدید به بهتر بازی کردن برای تیم سازگار شد
Looking forward to(مشتاق بودن،با اشتیاق در انتظار بودن)
Get around to(وقت انجام کاری یا چیزی را داشتن، حوصله و زمان انجام کاری را داشتن)
مثالها
I’m looking forward to meeting you.
مشتاق دیدارتم
He says he will get around to repairing car after watching Basketball.
او میگوید بعد از دیدن فوتبال به تعمیر ماشین خواهد پرداخت.
I guess you won't get around to travelling with us.
حدسم این است که تو فرصت پیدا نخواهی کرد که با ما به سفر بیایی.
Be addicted to (معتاد بودن به)
I have been addicted to gambling.
.من به قمار معتاد شدهام
He is addicted to drinking too much tea every day.
او به نوشیدن بیش از حد چای در هر روز معتاد است