به نام خدا
.
قالب:غزل
.
چشم من جز یار من چیزی نمیبیند دگر
وین دهان با لعل وی دیگر نمیخواهد شکر
.
رنج و غم هایی فراوان قلب من را عرضه داشت
شاد بودن را نخواهم بهر این خونِ جگر
.
مدّتی دوری گزیدی یار من غمگین مباش
حال با آن چشم شیوا عشق من بر خود نگر
.
سر بر این شانه گذاری قلب ما میایستد
روح از این تن جدا گردد تو را گیرم به بر
.
هرچه دارم را دهم تا روی او بینم دمی
فتح و نصرت هیچ انسان به ندیده زین ظفر
.
گفت بر تو صد ملامت وارد آمد از وفا
گفتمش راضی تو باشی بی بها سود و ضرر
.
نیک رویی ، نیک خویی جملگی در یار ماست
وصف او هرگز نگنجد در زبان ، ذهنِ بشر
.
گر که باشی پیش من ای حور زیبا و جمیل
من عبادت میکنم هر دم تو را شب تا سحر