طرفداری | در دل فوتبال مدرن، برخی بازیها بیش از یک مسابقهاند؛ آنها داستانی از نبرد ایدههای سرمربیهایشان هستند.
دیدار بورنموث و منچسترسیتی یکی از این نبردهاست: تقابل مربیای که تعریف فوتبال پستمدرن را بازنویسی کرده و مربی جوانی که تلاش میکند با بازتفسیر فلسفه قدیمی، نامی برای خود بسازد. اینجا، به وضوح با نسخهای فوتبالی از فیلم پدرخوانده مواجه هستیم؛ جایی که پپ گواردیولا همچون دون ویتو کورلئونه، همچنان بر عرصه فوتبال سلطه دارد و آندونی ایرائولا، در نقش مایکل کورلئونه، جوان جاهطلبی است که به دنبال تغییر نظم موجود است.
این تقابل فقط داستان دون ویتو و مایکل نیست؛ بلکه پیوندی عمیق با تفکر مارسلو بیلسا، خدای ایدههای انقلابی، دارد. هر دو مربی، در مقاطع مختلف، تحت تأثیر او قرار گرفتهاند. بیلسا که به فلسفه پرس، جابهجایی بیوقفه و فوتبال عمودی مشهور است، روزی با این جمله همه مربیان آینده را به چالش کشید: «مردی که ایدههای جدید دارد، تا زمانی که این ایدهها به پیروزی برسند، یک دیوانه تلقی میشود.»
گواردیولا با ایدههای بیلسایی به لیگ قهرمانان رسید و فوتبال جهان را به فوتبال مالکانه عادت داد. ایرائولا اما، وارثی است که مسیر بیثباتتر اما سریعتری را در پیش گرفته؛ مسیری که بیشتر به هرجومرج متکی است تا کنترل.
پپ گواردیولا؛ دانای کل و ارباب نظم
اگر گواردیولا، همچون دون ویتو کورلئونه، پدرخواندهای است که نظم را بر هرجومرج ترجیح میدهد، تیم او هم آیینه همین فلسفه است. منچسترسیتیِ گواردیولا بر پایه فلسفه مالکیت توپ و خلق برتری عددی در مناطق حساس زمین بنا شده است. اما چیزی که گواردیولا را به مربی خاصی تبدیل میکند، توانایی او در تطبیق ایدههایش با تغییرات محیطی است.
تیم کنونی سیتی، علاوه بر کنترل فضا و ریتم بازی، ویژگیهای مستقیمتری هم پیدا کرده است. ورود ارلینگ هالند، مهاجمی که کمتر شبیه مهاجمان کلاسیک سیستم پپ است، این تحول را نشان میدهد. این روزها، منچسترسیتی گاهی مانند نسخهای فوتبالی از امپراتوری کورلئونه عمل میکند؛ بیرحم، انعطافپذیر، و مرگبار.
در بخش دفاعی نیز، فلسفه کنترل بر فضا همچنان وجود دارد. مدافعان سیتی که در دوئلهای یکبهیک قدرتمند هستند، به خط دفاعی بالای تیم اجازه میدهند در زمین حریف بازی کنند و ضدحملات را در نطفه خفه کنند (به استئنای این فصل که سیتی در نبود رودری در ضدحملات بسیار آسیبپذیر نشان داده است). اما آنچه پپ را از دیگر مربیان نسل بیلسا متمایز میکند، همان نظم فولادینی است که او بر هرجومرج تحمیل کرده است.
آندونی ایرائولا؛ شورش مایکل کورلئونه
در مقابل، بورنموثِ آندونی ایرائولا نماینده شورشی است که نظم قدیمی را به چالش میکشد. ایرائولا هم مانند مایکل کورلئونه، با احترام به سنتها رشد کرده اما روش خودش را برای سلطه بر میدان پیدا کرده است. تیم او هرگز به دنبال کنترل کامل بازی نیست. در عوض، ایرائولا مانند بیلسا بر آنارشی سازمانیافته تکیه دارد؛ پرسهای شدید، ضدحملات برقآسا، و بازی مبتنی بر فضاهای خالی.
بورنموث اغلب با سیستم 4-3-3 یا 4-1-4-1 بازی میکند، اما انعطاف تاکتیکی یکی از نقاط قوت این تیم است. ایرائولا به خوبی میداند که در مقابل تیمهایی مانند منچسترسیتی نمیتوان صرفاً با پرس سنگین نتیجه گرفت. او میتواند با تغییر شکل تیمش به بلوک دفاعی میانی، فضاهای سیتی را محدود کند و با ضدحملات سریع، حریف را غافلگیر کند.
یکی دیگر از شباهتهای بورنموثِ ایرائولا با فلسفه بیلسا، سرعت بالا در انتقال است. تیم او تلاش میکند ظرف چند ثانیه از دفاع به حمله برود و با حداقل لمس توپ، موقعیت خلق کند. این روش جسورانه، هرچند ریسکپذیر است، اما همان چیزی است که ایرائولا را به یکی از مربیان جذاب نسل جدید تبدیل کرده است.
دو مسیر، یک میراث
این تقابل، داستانی عمیقتر از یک مسابقه معمولی است. در دل این بازی، دیالوگی تاکتیکی میان دو نسل از مربیان وجود دارد که هر دو، به شکلی متفاوت، از بیلسا الهام گرفتهاند. گواردیولا با تکامل فلسفه بیلسا به دستاوردهای بیسابقهای رسید و اکنون، بهعنوان پدرخوانده فوتبال مدرن، به مربیان جوانتر درس میدهد. ایرائولا، در نقش مایکل کورلئونه، در تلاش است تا با شورش علیه نظم موجود، میراث خودش را بسازد.
اما آیا ایرائولا میتواند همچون مایکل، سلطه خدای قدیم را به چالش بکشد؟ یا در نهایت، مثل بسیاری از شورشیان قبل از او، در برابر قدرت پدرخوانده تسلیم خواهد شد؟ تنها زمان میتواند پاسخ این سؤال را بدهد. در همین حال، جمله بیلسا همچنان در گوش میپیچد: «مردی که ایدههای جدید دارد، تا زمانی که این ایدهها به پیروزی برسند، یک دیوانه تلقی میشود.» شاید روزی همین جمله را درباره ایرائولا هم بگویند.