طرفداری | زندگی فوتبالی روی کاستا را میتوان در یک گل و لحظات کوتاه پس از آن خلاصه کرد. در اوت ۱۹۹۶، در استادیو دا لوژ لیسبون، بنفیکا در دیداری به مصاف فیورنتینا رفت. این بازی دوستانهی پیشفصل ارزش خاصی نداشت، جز اینکه اولین بار بود که روی کاستا در این ورزشگاه بهعنوان بازیکن تیمی بهجز بنفیکا بازی میکرد.
در آخرین دقیقهی بازی، کاستا در محوطه جریمه پاس همتیمی آرژانتینیاش، گابریل باتیستوتا را دریافت کرد؛ او با سبک خاصی از میان مدافعان بنفیکا عبور کرد و بعدها به یاد آورد که چگونه از میان «دوستانش»، هِلدر کریستوائو و دیماس تکسیرا توپ را جلو برد. کاستا سپس توپ را به نرمی از بالای سر دروازهبان بلژیکی، میشل پرودوم که فضا را بسته بود، رد کرد. تنها فضایی که باقی مانده بود، همان جایی بود که توپ در نهایت به آنجا رسید. واکنش آنیاش به این نمایش هجومی خارقالعاده، دور شدن از صحنهی جرم بود. درحالیکه همتیمیهایش برای تبریک گفتن به سمت او میآمدند، احساسات بر او غلبه کرد، چراکه او نیاز به آرامش داشت. کاستا به سمت زمین خودی بازگشت و چهرهی اشکآلودش را پوشاند.
بنفیکا از پنج سالگی خانهی او بود و واکنشش مانند کسی بود که برای اولین بار خانه را ترک کرده و صدای آشنای عزیزی را از پشت تلفن میشنود؛ غرق در احساسات، پر از اشتیاق و دلتنگی. با پایان بازی، کاستا به سمت هواداران بنفیکا رفت، پیراهنش را بهسمت جمعیت انداخت، برای آنها دست زد و سپس ورزشگاه را ترک کرد. این لحظه، از گل گرفته تا اشکها و پرتاب پیراهن کوتاه بود، اما جوهرهی شخصیت روی کاستا را به نمایش گذاشت: بینش، سبکی خاص، اشتیاق و وفاداری.
سفر از لیسبون به فلورانس
روی کاستا با پوست زیتونی و موهای روغنزده، حس نوستالژیک پرتغالیها یعنی «ساوداده» (ترکیب حسی از دلتنگی و اندوه) را در آن لحظه مجسم کرد. او که با درد و اندوه از هوادارانش جدا شده بود تا از آسیب بیشتر جلوگیری کند، به فلورانس بازگشت تا دوران درخشانش در فیورنتینا را زیر نظر کلودیو رانیری ادامه دهد.
روحیهی متواضع او را میتوان تا کودکیاش در آمادورا، شهری در شمالغربی لیسبون دنبال کرد. آمادورا متراکمترین شهر پرتغال است و هنوز هم تفاوت زیادی با دوران کودکی کاستا ندارد. جای تعجبی ندارد که چنین محیطی شخصیتهای مقاوم پرورش دهد؛ جوانانی مانند رناتو سانچز و نانی هم از این منطقه برخاستهاند. والدین روی کاستا که میتوانستند در هر جای کشور یا حتی جهان ساکن شوند، همچنان در آلفراژیده در همان نزدیکی زندگی میکنند.
سالهای جوانی روی کاستا در بنفیکا
وفاداری روی کاستا نیز داستان مشابهی دارد. او که در سال ۱۹۷۲ متولد شد، از سال ۱۹۷۷ با پیراهن قرمز بنفیکا بازی میکرد. استعداد او در پنج سالگی توسط بزرگترین اسطورهی پرتغال، اوزهبیو کشف شد و ۱۳ سال در آکادمی باشگاه رشد کرد. پس از یک فصل قرضی در تیم شمالی ایدی فافه، بلافاصله به بنفیکا بازگشت و درخشید. فوتسال در برزیل و پرتغال محبوبیت زیادی دارد. این بازی موجب تقویت مهارتهایی مانند پاسدهی و کنترل توپ میشود، زیرا در زمین کوچک، بدون این مهارتها، بازی بینظم و ایستا خواهد شد. پله دربارهی فوتسال گفته است:
این بازی شما را مجبور میکند که سریع فکر کنید و سریع بازی کنید. وقتی به فوتبال ۱۱ نفره میروید، همه چیز برایتان آسانتر میشود.
روی کاستا از همان کودکی در پرتغال تحت تأثیر فوتسال قرار داشت. وقتی توپ به کاستا میرسید، سنگین بهنظر میرسید و در زمان جدا شدن از پایش، سبک بهنظر میآمد. این ویژگی را میتوان در بازیکنانی که تحت تأثیر فوتسال بودند، مانند مسی، رونالدینیو، کوتینیو و هر دو رونالدو مشاهده کرد.
روزهای درخشان در فیورنتینا
در ایتالیا، فیورنتینا در حال ساختن تیمی قدرتمند بود. این تیم که با خریدهای جدیدی مانند برایان لادروپ، فرانچسکو بایانو و گابریل باتیستوتا به سری آ بازگشته بود، در سال ۱۹۹۴ روی کاستا را به خدمت گرفت تا دوران رنسانس خود را آغاز کند.
در لیگی پر از شماره دههای کلاس جهانی، کاستا بهسرعت در کنار زینالدین زیدان به یکی از برجستهترین بازیکنان فوتبال ایتالیا تبدیل شد. کاستا سپس پیراهن شماره ۱۰ روبرتو باجو را گرفت که بهخودی خود کار کوچکی نبود. با ظرافتی فریبنده و هنری مسحورکننده، او یک بازیساز تمامعیار بود. در تیمی که خط دفاعی ضعیفی داشت و خط میانیاش هم تعریف چندانی نداشت، باتیستوتا و کاستا پدیدهای در خط حمله بودند.
پیوند بین این کاستا و باتیستوتا، آنها را به سرعت به خطرناکترین و نمادینترین زوج سری آ بدل کرد؛ نمونهای از یک شماره ۹ و ۱۰ کامل. زوج آنها کمی از زوج دوایت یورک و اندی کول در منچستریونایتد نداشت. برادران اسلحه بهدست، هم غریزهی شکار داشتند و هم کیفیت حیرتانگیز دو هنرمند بیبدیل که در زمین آزادانه میتاختند. فوتبال ایتالیا بهطور سنتی محافظهکار و دفاعمحور بود، اما موفقیت فیورنتینا در اواسط دههی ۹۰ بر قدرت خط حملهاش استوار بود.
Caption
آنها نه تنها برندهی دو کوپا ایتالیا و یک سوپرکاپ ایتالیا شدند، بلکه در این مسیر ظاهر جذابی هم داشتند. کاستا به همان اندازه که بهخاطر دستاوردهایش به یاد میماند، بهخاطر چگونگی دستیابی به آنها نیز در یادها خواهد ماند. سبک بازیاش بیزحمت به نظر میرسید و تا حدی هم واقعاً چنین بود، اما این تلاشهایش بود که استعدادش را پرورش داده بود. ظاهر بیتکلفش هم پیش از بازی همینطور مینمود، اما واقعیت چیز دیگری بود. ایتالیاییها به این حالت میگویند «اسپرتزاتورا»؛ یعنی چیزی را چنان جلوه دهی که انگار بدون فکر و تلاش حاصل شده، درحالیکه در واقع اینطور نیست. پیش از هر بازی، همه چیز باید مرتب میبود؛ روغن مو، نوار زیر زانو، جورابهای تا زده و پیراهنی تا نیمه درون شرت. او تجسم سبک فوتبال ایتالیا بود و حالتی سرکش داشت که گویی یک یاغی واقعی در زمین است. سبک خاص او نسلی از پسران جوان را که هر هفته با شور و اشتیاق «فوتبال ایتالیا» را تماشا میکردند، تحت تأثیر قرار داد و وادارشان کرد در زمینهای محلی سعی در تقلید از او داشته باشند.
اما این سبک، صرفاً برای زیبایی نبود؛ وقتی همه چیز مرتب بود، اتفاقات در زمین بر اساس غریزه پیش میرفت. این سنتهای پیش از بازی ذهنش را آزاد میکرد و به او اجازه میداد در زمینی که گاه مثل ناخودآگاهش بود، بازی کند. این بیخیالی توأم با شور و اشتیاق، او را به بازیکنی معمایی و محبوب بدل کرد؛ محبوب هوادارانی که در فلورانسی میزیستند که زمانی خاندان مدیچی بر آن حکم میراند و نیکولو ماکیاولی «شهریار» را در آن نوشت. چه برازنده بود که مردی که نماد ظرافت و زیرکی فوتبالی بود، لقب «شهریار فلورانس» را از آن خود کند؛ و زمانی که باتیستوتا در سال ۲۰۰۰ به رم رفت، کاستا وارث تاج و تخت کاپیتانی شد.
هر زمانیکه روی کاستا صاحب توپ میشد، حسی در زمین ایجاد میشد که گویی هر چیزی ممکن است اتفاق بیفتد؛ او به همین اندازه پیشبینیناپذیر بود. پاسهای بُرندهاش لحظهای پیش از آن که انتظار برود، ارسال میشدند و مدافعان و دروازهبانها را با زمانبندی آشفتهاش غافلگیر میکرد. اوج این ویژگی را میشد در بازی پرتغال و انگلیس در یورو ۲۰۰۰ دید؛ جایی که پرتغال با دو گل عقب افتاده بود اما کاستا با جادوی خود سه پاس گل داد و بازی را به نفع تیمش برگرداند. پاس گل سوم او که نونو گومز را صاحب موقعیت کرد، از آن دست شاهکارهایی بود که پس از ساخت اهرام ثلاثه مصر بهندرت دیده شده بود.
انتقال به سن سیرو
در سال ۲۰۰۱، فاتح تریم، ملقب به «امپراتور»، پس از ترک فیورنتینا، هدایت میلان را بر عهده گرفت و کاستا را نیز با ۴۴ میلیون یورو به سن سیرو برد؛ پیشنهادی که فیورنتینا با مشکلات مالیاش نمیتوانست رد کند. حالا فیلیپو اینزاگی جای باتیستوتا را برای کاستا و کاستا هم جای زیدان را برای اینزاگی گرفته بود. اینزاگی در همان بدو ورودش به میلان اظهار کرد که کاستا از زیدان بهتر است؛ بحثی جاودانه در فوتبال ایتالیا که بیشباهت به جدال ابدی کریستیانو رونالدو و لیونل مسی نیست. کاستا و زیدان نقشهای مشابهی داشتند و بیگمان کسی نمیتواند نبوغ زیدان را انکار کند، اما در اوج دوران حضورشان در سری آ، این کاستا بود که به شکل ملموستری احساسات را برمیانگیخت. جایی که زیدان با ذهنش بازی میکرد، کاستا با سبک بازی خاص خودش تفاوت را رقم میزد و بر دل هواداران فوتبال ایتالیا تأثیر عمیقی میگذاشت.
فوتبال ایتالیا همیشه بر پایه دفاع استوار بوده؛ فلسفهای که از دیرباز توسط مربیانی چون هلنیو هررا بنیان نهاده شد و روزنامهنگارانی مثل جانی بررا از گاتزتا دلو اسپورت آن را ستودهاند. میلان با حضور پائولو مالدینی و الساندرو نستا (و پیشتر کاستاکورتا) در خط دفاع تیمی مستحکم بود، اما وظیفهی کاستا این بود که به این سختکوشی دفاعی، چاشنی خلاقیت و زیبایی بدهد. شمال ایتالیا پیش از آن فراری، لامبورگینی و مازراتی داشت، اما حالا روی کاستا را هم داشت؛ او همان رنگآمیزی براق، غرش موتور و محوشدگی چشمها در برابر سرعت و ظرافت چیزها را داشت.
قاب ماندگار روی کاستا و مارکو ماتراتزی در دربی دلامادونینا
در میلان، او لقب دیگری هم گرفت: «ایل مائسترو». این واژه اشارهای به رهبر ارکستر یا اپرا دارد، با این تفاوت که کاستا بیش از آنکه رهبری کلاسیک باشد، شبیه یک نوازندهی جَز بود؛ آزاد، بیقید و بند، بیتوجه به قواعد و ضربآهنگها. او نقش شماره ۱۰ کلاسیکی را بازی میکرد که در دهه گذشته رو به افول رفته و جایش را به نقشهای هجومیتر و متعادلتر داده بود. دوران حضور روی کاستا در روسونری هرگز به قلههایی نرسید که برای استعدادی در چنین تیم پرستارهای در نظر گرفته شده بود، اما به هیچوجه نمیتوان آن را شکستی مطلق دانست. در این سالها، او به افتخارات مهمی از جمله قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا در سال ۲۰۰۳ دست یافت.
در همان تورنمنت، کاستا در مرحله گروهی برابر زیدان و کهکشانیهای رئال مادرید قرار گرفت. میلان موفق شد مرحله گروهی را با صدرنشینی پشت سر بگذارد، بخشی از این موفقیت مدیون پاس افسانهای و محبوب هواداران میلان از سوی روی کاستا بود. درست پیش از پایان نیمه اول و از پشت دایره وسط زمین، او با پاس زمینیای که مثل موشک به آندری شوچنکو رسید، مهاجم اوکراینی را تکبهتک روانه دروازه کرد و چهار مدافع حیران رئال را از بازی خارج نمود. این پیشبینیِ حرکات همتیمیها و حتی بازیکنان حریف بود که کاستا را در آن سالها بهترین پاسور جهان کرده بود.
ایل مائسترو و روسونری بر بام فوتبال اروپا
متأسفانه تأثیر کلی او در میلان بهدلیل مصدومیتهای مکرر و ورود کاکا، که توجه مربیان روسونری را برای پست ۱۰ جلب کرد، محدود شد. این جابهجایی، کاستا را به همراه آندرهآ پیرلو مجبور به بازی در نقش بازیساز عقبزمین کرد. بااینحال، کاستا هروقت فرصت داشت، هنوز هم جادو میکرد. هرچند، حفظ ثبات در تیم پرستارهی میلان کار آسانی نبود. باوجود اینکه کاستا با ۶۵ پاس گل میلان را ترک کرد، اما خودش اذعان داشت که آنطور که باید در مقابل دروازه قاتل و فرصتطلب نبود و در نقش عمیقتر هم به اندازهی پیرلو طبیعی و موثر ظاهر نشد.
موفقیت در مقابل دروازه، تعادل و برنامهریزی میطلبد، چیزی که با سبک خودجوش و بیپروا و بیخیالی ذاتی کاستا هماهنگی چندانی نداشت. او بیش از اینکه ثبات و یکنواختی به زمین آورد، بیشتر موجبات لذت بردن تماشاگران از بازی را فراهم میکرد. بدنش مثل غزالی تیزپا در حال فرار از چنگال شیر، به طرز عجیبی در موقعیتهای دشوار میرقصید تا اینکه ناگهان، خودش تبدیل به شکارچی میشد. او پاس غیرممکنی میداد یا ضربهای میزد که کمتر کسی میتوانست آنها را به گل تبدیل کند.
نقش کلیدی کاستا در نسل طلایی پرتغال
کاستا نقشی کلیدی در تیم نسل طلایی پرتغال داشت؛ نسلی که با حضور ستارگانی چون لوئیس فیگو و ژائو پینتو شناخته میشد. این تیم در یورو ۹۶ به یکچهارم نهایی رسید، در یورو ۲۰۰۰ به نیمهنهایی رفت و همه انتظار داشتند در یورو ۲۰۰۴ که در خانهی پرتغال برگزار میشد، قهرمان شود.
در نیمهنهایی یورو، پرتغال با انگلیس روبهرو شد و بازی در وقتهای اضافه با تساوی ۱-۱ دنبال میشد. کاستا در جریان یک ضدحمله سریع، توپ را چند متر در زمین انگلیس پیش برد. او قصد داشت پاس بدهد، اما هیچ گزینه مناسبی پیدا نکرد. توپ را نزدیک خودش نگه داشت و با سرعت به سمت محوطه جریمه انگلیس حرکت کرد. نگاهی به سیمائو انداخت اما او هم به شدت تحت فشار قرار داشت. کاستا برای آخرین بار سر بلند کرد و با پای راست ضربهای محکم و بیرحمانه زد؛ توپ به تیر افقی خورد و وارد دروازه شد و دیوید جیمز را تسلیم کرد. پرتغال در ضربات پنالتی انگلیس را شکست داد، اما در فینال مقابل یونان باخت و آنچه میتوانست لحظه اوج دوران ملی روی کاستا باشد، به حسرتی بزرگ بدل شد.
شادی روی کاستا پس از گلزنی مقابل انگلیس در یورو 2004
کاستا زمانی قول داده بود که به لیسبون و بنفیکا بازگردد. او در سال ۲۰۰۶ وعدهاش را عملی کرد و با وجود دستمزد ۴.۶ میلیون یورویی در میلان، راه خانه را در پیش گرفت. بازیکنانی از جنس کاستا، بیشتر با لحظات زودگذر و درخشان در ذهنها میمانند تا با ثبات و دوام طولانیمدت. پس از بیش از یک دهه حضور در فوتبال ایتالیا، آیا او میتوانست در بنفیکا نقش مثبتی ایفا کند؟
از نظر فوتبالی، کاستا بهترین سالهای فوتبالش را در فلورانس پشتسر گذاشته بود، اما در بازگشت به بنفیکا حضور درخشانی داشت. این بهآن معنا نیست که او چیزی به کیفیت بازی تیم اضافه نمیکرد. کاملا برعکس، او در اولین فصل بازگشت خود ثبات خوبی داشت و به بنفیکا کمک کرد تا پس از پورتو و اسپورتینگ لیسبون، در جایگاه سوم قرار گیرد.
در آغاز فصل ۰۸-۲۰۰۷، تأثیرگذاری او روی دو گل مقابل کپنهاگن باعث شد تا بنفیکا به لیگ قهرمانان اروپا راه یابد و از طلسم بدشانسی اخیر خود خارج شود. بااینحال، هواداران میدانستند که زمان محدودی با همدیگر دارند. در ابتدای فصل، او بازنشستگیاش در پایان فصل را اعلام کرده بود و پس از هر گل یا بازی، به سمت هواداران میرفت تا از آنها تشکر کند.
روی کاستا پس از بازنشستگی، مدیر تیم فوتبال بنفیکا شد. ژرژ ژسوس، مدیر سابق باشگاه، گفت: «آیندهی باشگاه بنفیکا یا با روی کاستا رقم میخورد یا هیچکس دیگری.» واضح است که همه در باشگاه نقش او را درک میکنند و او بلافاصله مسئول آوردن خاویر ساویولا، پابلو ایمار و خود ژرژ ژسوس بود.
در طول دوران بازی او، قهرمان او میشل پلاتینی بود که اغلب به عنوان معیار مقایسه مورد استفاده قرار می گرفت. امروزه روی کاستا بهعنوان یکی از بازیکنانی که قابل مقایسه نیست در نظر گرفته میشود. کاستا اغلب در بین بازیکنان بزرگ فوتبال مدرن نادیده گرفته می شود. در واقع، وقتی در مورد بهترین بازیکنان تاریخ صحبت میکنید، بهندرت از او نام برده میشود، اما وقتی هم نام او به میان میآید، کمتر کسی مخالفت میکند.
او طوری بازی میکرد که زیبایی فوتبال را به یاد مردم میآورد. بازیکنانی مثل او معمولاً در هیچ سیستم و قالب تاکتیکیای جا نمیگیرند. آنها موازی با سیستم حرکت میکنند و ما هم خوشحالیم که فقط نگاهشان کنیم، بدون آنکه به دنبال نظم و آمار و ارقام خاصی باشیم. کاستا از همان دست هنرمندانی بود که فراتر از نتیجه، فراتر از جام و افتخار، چیزی به فوتبال میبخشید که فقط با دل میتوان فهمید.
وقتی برای آخرین بار استادیو دا لوژ را ترک کرد، هواداران نمیتوانستند جلوی اشکهایشان را بگیرند؛ اشکهایی که نه فقط از سر خداحافظی با یک بازیکن بزرگ، بلکه از سر وداع با آخرین بازمانده نسلی بود که فوتبال را با احساس، با جادو، با لذت، و نه صرفاً با اعداد و ارقام، معنا میکرد. روی کاستا، اسطورهای بود که هیچوقت شبیه هیچکس دیگری نبود.
برگردان یادداشت Edd Norval از These Football Times
خاطرات فوتبالی با روی کاستا؛ اسطوره بنفیکا و مائستروی پرتغالی فیورنتینا و میلان