قرآن مجيد،کتاب شريف مسلمانان درآيههاي 83 تا 99 سوره کهف، ذوالقرنين را فردي يکتاپرست، صالح، دادگر و انسان دوست و از بندگان شايسته و برگزيده خداوند نام برده و از او به نيکي ياد مي کند.بر طبق نظر مفسران ذوالقرنین یا پیامبر الهی بوده(که نظر با احتمال کم هست) یا یک پادشاه دادگر و خداپرست که پیامبری الهی او را همراهی میکرده(که نظر با احتمال درستی زیاد هست).
ذوالقرنین مرکب از دو كلمه است:
۱- "ذو" كه در لغت به معني صاحب است ( در حالت نصب آن «ذا» و در حالت جر «ذي»).
۲- "قرْن" كه در لغت به معنی جمع كردن میباشد، اقتران از همين ریشه اجتماع دو چيز يا چيزهاست، به استخوان شاخ نيز "قَرن" گويند.
تركيب "ذوالقرنين" معاني مختلفي دارد و يكي از معاني لغوی آن صاحب دو شاخ است و در اصطلاح نام شخصي ميباشد که نام او سه بار در قرآن آمده است، او یكي از ناشناخته ترين و بحث انگيزترين شخصيت های قصص قرآني ميباشد.
در اينكه او چه شخصي است، نظرات مختلف است به اضافه اينكه قرآن هم به شخصيت وي تصريح نكرده؛ نظرات عبارتند از:
۱- اسکندر مقدونی
۲- يكي از پادشاهان یمن
۳-کوروش هخامنشی
۴- منذر بن ماء السماء
۵-تسن چي هوانگ تي (بزرگترين پادشاه قديم چین)و...
ذوالقرنین در قرآن:
داستان ذوالقرنين در سورۀ کهف آيات ۸۳ تا ۹۷ ذكر شده است و آنچه از اين آیات برميآيد، اين است كه او مردي قوي، صالح و شجاع بوده، خداوند به او قدرت و سلطنتي بزرگ بخشيده بود ، وي مؤمن،موحد و مهـربان بـوده و از طريـق عدل و داد منحـرف نميشـود، به هميـن جهـت مشمول لطف خاص خدا بوده، به مال و ثروت علاقهاي نداشته است:
«وَ یَسْئَلونَکَ عَنْ ذِي القَرْنَين»
« و از تو دربارۀ ذوالقرنين ميپرسند»
«اِنّا مَكَّنا لَهُ فِي الْارضِ وءاتَيناهُ مِنْ كُلّ شَيءٍ سبباً فَأتْبَعَُ سَبَباً»
«ما به او در روي زمين، قدرت و حكومت داديم و اسباب هر چيز را در اختيارش گذاشتيم، او از اين اسباب پيروي (و استفاده) كرد»
سه لشكركشي مهم ذوالقرنين در قرآن:
← سفر به مغرب
در اين سفر به مكاني ميرسد و در نظرش مجسم ميشود كه خورشید در آب تيره و گل آلودي غروب ميكند، گويا در اين سرزمين، مردم کافر بودهاند.
← سفر به مشرق
در آنجا مردمي وجود داشتند كه از نظر تمدن عقب افتاده بوده و پوششي بر تن نداشتهاند، يا مسكن و كوه و درختي در آنجا نبوده است،اما اينكه چرا به آنجا سفر كرده و چه اقداماتي انجام داده، به آن تصريح نشده.
← سفر به شمال
در اين سفر به منطقهاي كوهستاني ميرسد كه مردمش زباني مخصوص به خود داشته و سخني نميفهميدند ( يا از نظر تمدن يا از نظر فكري در سطح پائين بودند) و از ناحيۀ قوم یأجوج و مأجوج آزار ميديدند.
به خواست ايشان، ذوالقرنین محل عبور و حملۀ يأجوج و مأجوج را با سدي آهني كه از مس يا سرب پوشيده شده بود، مسدود كرد.
ذوالقرنین در روایات اسلامی:
روايت شده است از امام صادق(ع) که مالکان تمام جهان ( مسکوني) چهار نفر بوده اند ؛ دو نفر با ايمان و دو نفر کافر ؛ آن دو با ايمان سليمان بن داوود و ذوالقرنين بودند و آن دو کافر نمرود و بختنصر ؛ و از اين امت نيز شخص پنجمي مالک تمام زمين خواهد شد ؛ زيرا خداوند فرموده است :" تا اين ( دين ) را بر ساير دين ها برتري بخشد " و او مهدي است .
حضرت امام باقر(علیه السلام) مىفرمايند: « هيچ يك از انبياء بعد از نوح(علیه السلام) به مقام پادشاهى نرسيدند، مگر چهار نفر از آنها كه عبارتند از: ذوالقرنين كه نامش عياش است، داود، سليمان و يوسف. ذوالقرنين يا عياش بر سراسر شرق و غرب عالم حكم راند و محدوده حكومت داود و سليمان منطقه شامات تا اصطخر(استان فارس کنونی) را شامل مىگشت و يوسف نيز بر مصر و بيابانهاى اطراف آن حكومت مىكرد.»
در کتاب الدرالمنثور نقل شده است كه ابن مردويه از سالم بن ابىالجعد روايت كرده كه گفت: « شخصى از على(عليه السلام) درباره ذوالقرنين پرسش نمود كه آيا پيغمبر بوده يا نه؟ فرمود: از پيغمبرتان شنيدم كه مىفرمود: او بندهائى بود معتقد به وحدانيت خدا و مخلص در عبادتش، خدا هم خيرخواه او بود.»
در بعضی روایات آمده ذو القرنین به طلب آب حیات برخاست به او گفتند که آب حیات در ظلمات است، ذو القرنین وارد ظلمات شد در حالى که خضر در مقدمه لشگرش قرار داشت، خود او موفق به خوردن از آن نشد و خضر موفق شد حتى خضر از آن آب غسل هم کرد، و به همین جهت همیشه باقى و تا قیامت زنده است. و در همین روایات آمده که ظلمات مزبور در مشرق زمین است.
در بعضى از روایات در مورد تاریخ زندگی ذوالقرنین آمده که بعد از نوح، و در بعضى دیگر در زمان ابراهیم و هم عصر وى مى زیسته، زیرا ذو القرنین حج خانه خدا کرده و با ابراهیم مصافحه نموده است، و این اولین مصافحه در دنیا بوده. و در بعضى دیگر آمده که وى در زمان داوود مى زیسته است.
در بعضى از روایات درباره ی مدت سلطنت ذو القرنین آمده که سى سال، و در بعضى دیگر دوازده سال، و در روایات دیگر مقدارهایى دیگر گفته شده است.
در کل روایات مروى از طرق شیعه و اهل سنت از رسول خدا (ص) و از طرق خصوص شیعه از ائمه هدى (ع) و همچنین اقوال نقل شده از صحابه و تابعین که اهل سنت با آنها معامله حدیث نموده (احادیث موقوفه اش مى خوانند) در باره داستان ذى القرنین بسیار اختلاف دارد که به نظر میرسد که در این احادیث تحریف های بسیاری صورت گرفته است.چنانچه عالم ربانی مرحوم علامه طباطبایی در تفسیرالمیزان به صراحت به دسیسه های یهودان وذکور اشاره کرده و به خوانندگان توصیه می کند که گرد اختلاف درباره ذوالقرنین که ساخته و پرداخته یهود باشد نگردند.
ذوالقرنین در کتاب عهد عتیق :
در کتاب دانیال، دانیال نبی در رویا چنین میبیند:
دیدم که ناگاه قوچی نزد نهر ایستاده بود که دو شاخ داشت و شاخهایش بلند بود ویکی از دیگری بلندتر و بلندترین آنها آخربرآمد. و قوچ را دیدم که به سمت باختر و شمال و جنوب شاخ میزد و هیچ وحشی با او مقاومت نتوانست کرد و کسی نبود که از دستش رهایی دهد و برحسب رای خود عمل نموده، بزرگ میشد
در متن عبری واژه “קרנים”(قرنیم) به معنی “دوشاخ” استفاده شدهاست.
در ادامه در کتاب دانیال میخوانیم: جبرئیل بر او آشکار گشت و خوابش را چنین تعبیر نمود: قوچ صاحب دو شاخ که دیدی پادشاهان ماد و پارس است. در ترجمه عربی کتاب مقدس نام ذوالقرنین در همین فراز آمدهاست:
ترجمه ون دایک:أَمَّا الْکَبْشُ الَّذِی رَأَیْتَهُ ذَا الْقَرْنَیْنِ فَهُوَ مُلُوکُ مَادِی وَفَارِسَ
ترجمه فارسی قدیم:اما آن قوچ صاحب دو شاخ که آن را دیدی پادشاهان مادیان و فارسیان میباشد.
دلایل ذوالقرنین بودن کوروش کبیر:
یهـود از بشـارت رؤیای دانیال چنین دریافتند که دوران اسارت آنها با قیام یکی از پادشـاهـان ماد و فارس، و پیروز شـدنش بر شـاهـان بابل، پایان میگیرد، و از چنگال بابلیان آزاد خواهند شد.(گفتنی است در آن دوران یهودیان ملت یکتا پرست خداوند بوده و دین موسی (ع) آخرین دین خداوند بوده است). چیزی نگذشـت که کوروش در صحنه حکومت ایران ظاهر شد و کشور ماد و فارس را یکی ساخت، و سلطنتی بزرگ از آن دو پدید آورد، و هـمانگونه که رویای دانیال گفته بود که آن قوچ شاخهایش را به باختر و شرق و جنوب میزند کوروش کبیر نیز در هر سه جهت فتوحات بزرگی انجام داد. یهود را از زندان بابل آزاد ساخت و اجازه بازگشت به فلسطین به آنها داد و در ساخت دوباره ی معبد سلیمان به انان کمک نمود.
اولين حملۀ كوروش هخامنشي به غرب بوده، وي به پادشاه ليدي (ترکیه امروز) حمله ميكند(که با سفر به مغرب ذوالقرنین مطابقت دارد).كوروش كبير سپس نيز براي سركوبي شورش قبائل كيدروسيا (بلوچستان فعلي) و باكتريا (بلخ) به مشرق حمله كرده است( که با سفر به مشرق ذوالقرنین مطابقت دارد). كوروش سپس براي اصلاح امر مادها كه در شمال قرار داشت به حوالي كوههاي قفقاز (كوه قاف) لشكركشي كرد و تنگهاي كه محل عبور اقوام وحشي و ويرانگر بود را با سد آهني پوشانيد(که با سفر به شمال ذوالقرنین مطابقت درد).
بنا بر فرموده قرآن مجيد، ذوالقرنين مي گويد: «هذا فتح من ربي»؛ يعني «همه فتوحات من نتيجه لطف خداست» و ما هيچ گاه در تاريخ، نه از اسکندر و نه از مغول ، چنين گفتاري را سراغ نداريم .ولی در مورد کوروش کبیر این اشاره وجود دارد و نیز آن که واژه ذوالقرنين در قرآن مجيد به معناي فردي است که دو شاخ در بالاي سر او قرار دارد. همان گونه که در تصوير حجاري شده کوروش کبير در تخت جمشيد ديده مي شود؛ کلاهي با دو شاخ در بالاي سر او به خوبي نمايان است.(نمایی از این تصویر در عکس این مقاله آمده است و شاخ های کلاه کوروش نیز مشخص است).
دلایلی برای رد ذوالقرنین بودن کوروش:
1-تعارض میان کتیبه کوروش و نبوت او
اگر بپذیریم که کوروش همان ذوالقرنین بوده است، بیتردید باید صحت کتیبه کوروش و انتسابش به او را قبول نکنیم؛ چرا که ذوالقرنین اگر پیامبر هم نباشد، به یقین شخصی یکتاپرست و مؤمن بوده است؛ چنانچه قرآن کریم نزول وحی را برای وی این گونه توصیف میکند: «گفتیم اى ذو القرنین! یا عذاب مىکنى یا میان آن طریقهاى نیکو پیش مىگیرى. گفت: هر که ستم کند، زود باشد که عذابش کنیم و پس از آن سوى پروردگارش برند و سخت عذابش کنند.»(آیه 86 و 87 سوره کهف)
این در حالی است که بسیاری از فرازهای کتیبه کوروش، با روح توحید، ایمان و نبوت منافات دارد. در این کتیبه نوشته شده است: «...فرمان دادم تمام نیایشگاههایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان(بتهای) این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم...؛ همچنین پیکره خدایان(بتهای) سومر و اکد را که "نبونید"، بدون هراس از خدای بزرگ(مردوک، بت بابلیها)، به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک، خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم. باشد که دلها شاد گردد(نظر هرودوت درباره ی کوروش: او مردی زود خشم و برگزیده مردوخ ( بت بابلی ) بود) ؛ ...نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من، دین و آیین و رسوم ملتهایی که من پادشاه آنها هستم یا ملتهای دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین کنند...؛ من امروز اعلام میکنم که هر کسی آزاد است که هر دینی را که میل دارد بپرستد».
شاید ظاهر این جملات زیبا و لائیسم پسند باشد؛ اما تردیدی نیست که این جملات با عقل و نیز وحی و دعوت انبیا منافات دارد.
با عقل از آن جهت منافات دارد که، گوینده دین را فقط یک سری عبادات ظاهری قلمداد مینماید تا به اعتقاد وی جایز باشد آن را در مقابل خدا یا بت انجام داد؛ وی با این دانش و بینش سطحی، هر عبادتی را آزاد اعلام میکند و این بدان معناست که فهم و درک گوینده از دین کامل نبوده است؛ چرا که اگر در دین انجام بایدها و نبایدهایی قید شده باشد، محال است هر کس مجاز باشد تا هر کاری که میخواهد بکند و آنارشیسم حاکم نگردد.
همچنین فرازهای فوق از کتبیه کوروش با وحی و دعوت انبیاء از آن جهت منافات دارد که اصل دعوت انبیا بر نفی خدایان و ادیان کاذب، شکستن بتها، سرکوب کردن فرعونها و نجات مردمان از جهل و بت پرستی و خرافهگرایی است. بنابراین ممکن نیست که یک پیامبر الهی یا شخص مؤمنی که خداوند در قرآن از آن یاد میکند، هم به نفی بتها و فراعنه دعوت کند و هم بتها را محترم داشته و به جایشان برگرداند تا دل مردم بت پرست شاد شود.
بنابراین اگر کوروش پیامبری الهی یا همان ذوالقرنین بوده باشد، حتماً این کتیبه و انتسابش به کوروش یک دروغ بزرگ تاریخی است(و یا ترجمه ی آن اشتباه است و یا تحریف شده) و اگر این کتیبه واقعاً متعلق به اوست، قطعاً وی ذوالقرنین و حتی فردی مؤمن به خداوند نبوده است. بیاناتی که در منشور کوروش وجود دارد، با عقل و درایت پادشاه بزرگی چون کوروش کبیر نیز منافات دارد و این احتمال جعلی بودن و یا ترجمه ی اشتباه منشور کوروش را زیادتر میکند.
2-ازدواج با محارم کوروش و فرزندان او:
کوروش چندین زن داشته که از آن ها میتوان به آمیتیس خواهر ماندانا - خاله خود کوروش که او را پس از اشغال کشور ماد و پس از کشتن شوهرش با او ازدواج کرد که ازدواج با محارم محسوب میشود.
این موارد در دربار پادشاهان ایرانی یک رسم بوده از نمونه های ان میتوان به ازدواج پسر کوروش کمبوجیه با دو خواهر خودش یعنی رکسانا ( روشنک ) و اتوسا اشاره کرد.(البته در این موارد بعضی احتمال اشتباه در تاریخ و یا نبودن محرمیت ازدواج با محارم در زمان کوروش اشاره کرده اند.)
چه کساني کوروش را ذوالقرنين مي دانند ؟
چند تن از بزرگاني که بر يکي بودن ذوالقرنين قرآن و مسيح عهد عتيق با کورش هخامنشي گواهي دادهاند، که از آن ها مي توان به مولانا ابوالکلام آزاد، مفسر بزرگ قرآن و وزير فرهنگ هند در زمان گاندي در تفسيرالبيان، ترجمه تفسير سوره کهف از باستاني پاريزي،علامه طباطبايي در تفسير الميزان،-آيتالله العظمي ناصر مکارم شيرازي و ده نفر از مفسران بزرگ قرآن در تفسير نمونه (مانند قرائتي، امامي، آشتياني، حسني، شجاعي، عبدالهي و محمدي)، تابنده گنابادي در کتاب سه داستان عرفاني از قرآن، آيت الله مير محمد کريم علوي در تفسير کشف الحقايق (با ترجمه عبدالمجيد صادق نوبري )، حجت الاسلام سيد نورالدين ابطحي در کتاب ايرانيان در قرآن و روايات،دکتر علي شريعتي در کتاب بازشناسي هويت ايراني اسلامي،صدر بلاغي در قصص قرآن،جلال رفيع در کتاب بهشت شداد،منوچهر خدايار در کتاب کورش در اديان آسياي غربي، قاسم آذيني فر در کتاب کوروش پيام آور بزرگ، دکتر فريدون بدرهاي در کتاب کوروش در قرآن و عهد عتيق، محمد کاظم توانگر زمين در کتاب ذوالقرنين و کوروش، آيت الله سيد محمد فقيه استاد اخلاق، حافظ کل قرآن و نماينده مجلس خبرگان دوم، استاد محيط طباطبايي، حجه الاسلام شهيد هاشمي نژاد و احمدخان بنيانگذار دانشگاه اسلامي عليگر هند نام برد.
نتیجه گیری:
آنچه که مشخص است این است که هیچ شخصیت شناخته شده ی تاریخی به اندازه ی کوروش کبیر ایران به ذوالقرنین اشاره شده در قرآن شباهت ندارد و این عقیده با عقاید تورات و نیز یافته های باستان شناسی تطبیق بیشتری دارد.