مطلب ارسالی کاربران
آدم شدن
يكبار كه ابراهيم صبح زود با وسائل كشتي از خانه بيرون رفت من و برادرم هم دنبالش راه افتاديم. هر جائي مي رفت
دنبالش بوديم تا اينكه رفت داخل سالنِ هفت تيرِ فعلي، ما هم رفتيم توي سالن و بين تماشاگرها نشستيم. سالن شلوغ
شده بود و مسابقات كشتي آغاز شد.
اون روز ابراهيم چند تا كشتي گرفت و خيلي خوب حريف ها رو مي زد تا اينكه يكدفعه نگاهش به ما افتاد كه توي
تماشاگرها تشويقش مي كرديم. بعد هم با عصبانيت به سمت ما آمد. از اينكه به آنجا رفته بوديم خيلي ناراحت شده بود
و گفت:" چرا اينجا اومدين !؟"
گفتيم:"هيچي، دنبالت اومديم ببينيم كجا مي ري".
بعد گفت: "يعني چي ؟ اينجا جاي شما نيست، نبايد مي اومدين. زود باشين بريم خونه "
گفتم: "مگه چي شده "، جواب داد: "نبايد اينجا بمونين، پاشين، پاشين بريم خونه "همينطور كه حرف مي زد بلندگو
اعلام كرد كشتي نيمه نهائي وزن 74 كيلو آقايان هادي و تهراني.
ابراهيم يك نگاه به سمت تشك انداخت و يك نگاه به سمت ما، بعد هم چند لحظه سكوت كرد و رفت سمت
تشك. ما هم حسابي داد مي زديم و تشويقش مي كرديم . مربي ابراهيم هم مرتب داد مي زد و مي گفت چكار بكن. ولي
ابراهيم فقط دفاع مي كرد و نيم نگاهي هم به ما مي انداخت. مربي كه خيلي عصباني شده بود داد زد: "ابرام چرا كشتي
نمي گيري؟ بزن ديگه".
ابراهيم هم با يك فن زيبا حريف رو از روي زمين بلند كرد و بعد از يك دور چرخيدن او را محكم به تشك كوبيد. بعد
هم از جا بلند شد و از تشك خارج شد.
اون روز از دست ما خيلي عصباني بود. فكر كردم از اينكه تعقيبش كرديم ناراحت ولي وقتي تو راه برگشت صحبت
مي كرديم گفت: "آدم بايد ورزش رو براي قوي شدن انجام بده نه قهرمان شدن منم اگه تو مسابقات شركت ميكنم مي خوام فنون
مختلف رو ياد بگيرم وهدف ديگه اي ندارم ".
گفتم: "مگه بده آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناسنش؟". بعد از چند لحظه سكوت گفت: "هركس ظرفيت
مشهور شدن رو نداره، از مشهور شدن مهمتر، اينه كه آدم بشيم".
اون روز ابراهيم به فينال رسيد ولي قبل از مسابقه نهائي، همراه ما به خانه برگشت و عملاٌ ثابت كرد كه رتبه و مقام
برايش اهميت ندارد.
ابراهيم بعدها كشتي گير باشگاه اقبال تهران شد ولي هميشه مي گفت: "نبايد ورزش هدف زندگي آدم باشه".
صلوات