مطلب ارسالی کاربران
آنالیز بازی بایرن مونیخ-دورتموند
آنالیز بازی بایرن مونیخ-دورتموند
نویسنده:مجتبی مرشدنژاد
جدال دو تیم فوق العاده «بازی عرضی» در اروپا باعث می شود تیمی احتمال موفقیت در بازی را بیشتر کند که قدرت ویژه ای از خود در بازی تبدیلی از عرض به طول نشان دهد.روی کاغذ؟دورتموند.چون هم نسبت به بایرن نفرات باکیفیت تری در پست های جلو در ایجاد تناسب صحیح بین سرعت و طول دارد و هم توخل با آگاهی از این موضوع،سیستم تیم را بصورت ۵-۵ترسیم نمود که بازی دایره ای پنج نفر جلو باعث می شد تیم با سرعت توپ را به جلو ببرد،خلق موقعیت کند.با این دو عامل دورتموند در عمل نیز در انتقال توپ،انتقال نفرات،انتقال وضعیت و گارد گروهی از عرض زمین خودی به طول زمین بایرن باکیفیت تر نشان داد.اما چرا با توجه به برتری تاکتیکی دورتموند نتوانست برنده بازی باشد؟به دلیل عدم تداوم برتری،به دلیل عدم انجام تغییرات در زمانهای لازم.اجرای سیستم ۵-۵در تایم اول توسط توخل باعث شد که تیم بتواند روش پرسینگ«نیمه تو نیمه»را پیاده کند،روشی که در آن تیم پرس کننده همزمان هم طراحی حمله حریف را پرس می کند،هم توسعه حمله و همچنین تمام کنندگی حمله حریف را،یا به اصطلاح بهتر همزمان شما هم ۱/۳هجومی را پرس می کنید و هم ۱/۳میانی و دفاعی را و بله باید گفت این بهترین شیوه دفاعی جهت مهار یا کنترل یا قطع حمله بایرن بود که توسط زردپوشان طراحی شد.چرا؟چون روش حمله ای بایرن مبتنی بر تغییرات پیاپی از یک سیستم به سیستم دیگر همراه با حفظ توپی است که در زمین خودی انجام می دهد تا پیشروی با پاسهای پرتعدادش را شروع کند،تغییر مداوم از ۴۳۳به ۳۳۴به ۴۲۳۱ به ۳۲۵ به ۳۵۲ به ۳۴۳،تغییر مداوم از این سیستم به آن سیستم و حالا نوبت دیگریست.به شکلی که گاهی در یک سانس حمله بین ۳تا۵سیستم مشاهده می شود،هدف از این برنامه تاکتیکی خلق کانالهای جدید،فرصت خلق فرمهای تمرین شده جدید و از همه مهمتر ایجاد استقرارهای جدید بازیکنان در نقاط متفاوت و مختلف است که پیش از هر چیز قرار است باعث غافلگیری دفاعی حریف شود،باعث فریب دفاعی حریف شود و خب باید گفت باعث غافلگیری و فریب دفاعی حریفان نیز می شود اما دورتموند،نه.چون سیستم پرسینگ نیمه تو نیمه با حضور پنج بازیکن در هر نیمه زمین،به همان مقدار که از پنج نفر جلو می خواهد بصورت دایره ای و با پویایی و حرکت های پرتعداد بین نفرات و کانال های بازی حریف،دفاع را انجام دهد،به همان مقدار نیز از پنج نفر عقب زمین می خواهد یک خط عرضی را تشکیل داده و با دقت و آگاهی محیطی نسبت به حفظ این خط تلاش نمایند و همین امر موجب می شود به علت اینکه پنج نفر کاملا عرض را پوشش داده و قصد انحراف در آن را ندارند تغییر سیستمهای پرتعداد و حرکتهای بدون توپ و تغییر جاهای مکرر تفاوتی در نگرش دفاعی نیمه عقب زمین پدید نیاورد و خب ضربه ای نیز از این موضوع نخورد.در حالی که اگر همین پنج نفر بصورت دو خط ترسیم می شدند برابر این روش کاملا دچار فروپاشی دفاعی می شدند.دورتموند در نیمه اول توانست یک برتری نسبی را با تکیه به این روش دفاعی و انجام مستمر بازی طولی با توپ برخلاف روش حفظ توپ معمولشان به دست آورد،اما بایرن در نیمه دوم با تغییرات صحیح برتری بسیار قاطع تری را به دست آورد.با استفاده از غریزه فنی بازیکنان و با استفاده از داگلاس کاستا.آنچه که در تیم بایرن مونیخ موج می زند،سرشار است،وجود بازیکنانی تکنیکی،خلاق،فانتزی می باشد،بازیکنانی که علاوه برتمام خصوصیات خوبی که دارند،از یک ویژگی فوق العاده بهره مند هستند:توانایی صادرکردن پاسهای با نمره چهار و پنج،یعنی بهترین پاسها،دفاع خراب کن ترین پاسها،فوق العاده،فوق العاده،فوق العاده.ویژگی که به علت فلسفه بازی طبقه به طبقه تیم،بسیار کم مورد استفاده قرار گرفته است،اما هروقت مورد استفاده قرار گرفته،فوق العاده بوده و فوق العاده و فوق العاده.مانند نیمه اول بازی برگشت برابر اتلتیک که کاملا ساختار دفاعی حریف را چند تکه کردند و موقعیت های بسیار آفریدند و اکنون مانند نیمه دوم این بازی.سه مرحله تاکتیکی برای بایرن وجود داشت،گرفتن بازی از دورتموند،شکست سیستم پرسینگ نیمه تو نیمه آنها و خلق موقعیت خطرناک.خب روش پاسهای کلیدی نمره چهار و پنج بایرن را به هر سه خواسته رساند،یک خط عرضی چهار نفره روی خط پنج نفره دفاع دورتموند طراحی شد و نفرات عقب زمین،ویدال و آلونسو و فیلیپ لام،در یک سوم دفاعی به محض پرس دورتموندی ها،پاسهایشان را صادر می کردند،با هدف فرود پشت خط عرضی دفاع دورتموند،با هدف فرود در منطقه حرکتی داگلاس کاستا،و زدن هدف نیز با موفقیت صورت می گرفت چون بازیکنان توانایی استادانه ای در صادر کردن پاسهای کلیدی داشتند.اما چرا برای کاستا؟چون کاستا تنها بازیکنی در میان خط عرضی چهار نفره جلو متشکل از خودش و ریبری،لواندفسکی و مولر بود که هم سرعت بیشتری داشت،هم در صورت تک به تک شدن توانایی تمام کنندگی داشت و هم در صورت قرار داشتن مدافع جلویش توانایی تغذیه بازیکنان را دارا بود.باید گفت این بهترین سیستم حمله ای برای شکست سیستم دفاعی دورتموند بود که به محض شروع نیمه دوم قدرت ویژه خودش را با خلق چند موقعیت خطرناک نشان داد،اما وقتی تیمی همچین ضد سیستمی را اجرا می کند باید قبل از اینکه حریف به تحلیل بپردازد و پادزهر را تزریق نماید ضربه نهایی را بزند،اما این تنها کاری بود که بایرن همراه با چند تغییر تاکتیکی زیبا در نیمه دوم انجام نداد و توخل با دادن طول به تیمش که روش دفاعی مثبتی برابر حمله با پاسهای مستقیم می باشد توانست این روش را خنثی کند.وقتی خط عرضی پنج نفره دورتموند به چهار نفر عقب و یک نفر جلوی آنها تغییر چینش داد تا تیم از خط چهار نفره تهاجمی حریف فاصله گرفته و رو به عقب بیاید تا درصورت ارسال پاسهای کلیدی پشت آنها،به علت فاصله کم با دروازه،از پوشش دادن دروازه بان بهره مند گردند را می توان دقیقا آن زمانی دانست که گره های تاکتیکی بازی با افزایش زیادی مواجه گردید و پنالتی ها چشمک می زدند،زیرا از یک طرف پرسینگ از جلو دورتموندی ها به خطوط عقب بایرن اجازه نمی داد انتقال پوزیشن به زمین حریف و پیاده سازی مالکیت محاصره ای را اجرایی نمایند و در سمت دیگر عقب کشیدن و افزایش طول واحد تیم که توسط خط دفاعی صورت پذیرفت نیز اجازه حمله با پاسهای کلیدی در عمق را نیز برای بایرن غیرمثبت کرده بود.در این هنگام به صورت طبیعی از بایرن مونیخ انتظار می رفت با ایجاد تغییرات تاکتیکی چه در روش بازی تیم و چه در نفرات تیم،فعالیت های حمله ای مثبت خود را افزایش دهد،اما پپ گواردیولا همچنان به سیاق قبل که می توان از بازی برگشت برابر یوونتوس در حالت مثبت و بازی رفت برابر اتلتیک در حالت منفی به عنوان نمونه های والای آن نام برد اصرار داشت در حالی که مالکیت کامل توپ را دارد و شرایط تغییرات حمله ای فراوان،اما بصورت سرسختانه در پی باز کردن دفاع حریف با پاس-پاس باشد،اصرار به حمله کردن به همان صورتی که قبل از عقب رفتن خط دفاعی حریف از آن بهره می جست.پاسها از ۱/۳دفاعی برای تقاطع ۱/۳هجومی در سمت راست آن صادر می شدند،برای داگلاس کاستا،اما این بار با یک تفاوت اصلی،این بار جلوی کاستا برای حرکت سریع طولی باز نبود و وی در عرض تا مرکز حرکت می کرد تا راه نفوذی پیدا کند،اما پیدا نمی کرد چون دقیقا بین وی و مولر و لواندفسکی و ریبری،تراکم سنگینی از مدافعان دورتموند وجود داشت و امکان پاس عمقی؟نه،امکان شوت؟نه،امکان حرکت فردی در عمق؟هرگز و نه این نفرات به توپ نزدیک می شدند تا امکان کار ترکیبی وجود داشته باشد و نه مطابق اصول معمولی یک تهاجم معمولی در فوتبال،وقتی که بال راست صاحب توپ می باشد هیچگونه اورلبی توسط مدافع راست روی دست وی صورت نمی گرفت زیرا فیلیپ لام در گروه طراحی حمله در زمین خودی قرار داشت تا برتری شش نفره برابر پنج نفر پرس کننده از دست نرود و بعد از صادر شدن پاس برخلاف بازیکنان دورتموند که سریع به عقب برمی گشتند وی توانایی جهت اضافه شدن سریع السیر به تهاجم با اورلب را به علت سنش نداشت،می توانستیم شاهد تغییراتی مثل انتقال ویدال به زمین حریف و یا ایجاد زوج نزدیک به هم بین ریبری-کاستا و یا انتقال حمله بصورت نوبتی از یک جناح به جناح دیگر علاوه بر تمام نکات مثبتش،جهت بازیابی توان به عنوان نکته مثبت باشیم اما اصرار و اصرار و اصرار و خب عدم خلق موقعیت و گل نزدن.اما در این میان یک پرسش به قدر کافی آزاردهنده می باشد:دورتموند اصرار زیادی به کشاندن بازی به ضربات پنالتی داشت،آیا می توان باور کرد که توخل نسبت به کیفیت بسیار فاصله دار بازیکنان بایرن با بازیکنان خود در ضربات پنالتی و حتی کیفیت دروازه بانان آگاهی نداشته است!!!!!پس چگونه این اصرار عجیب غریب را داشت؟