حالا او تنها مربی زندهی ژرمنهاست که جام جهانی را بالای سر برده. مردی که بدون او چیزهای زیادی در دنیای فوتبال فرق داشت. مردی که بدون او ژرمنها موفقترین تیم اروپا در قرن بیستم، هیچ جام ملی در قرن بیست و یک به دست نمیآوردند. و ازسویی دیگر... مردی که با ورود او، مانشافت با ستارگان موطلایی، به تیم 72 ملت تغییر یافت. آلمان او با ستارگان دو رگه در جای جای زمین فاتح جام جهانی شد و تاریخ فوتبال آلمان، به دوران قبل و پس از او تقسیم شد.
آلمان تیمی که تا جام جهانی 2014، در تمام جامهای جهانی قرن جدید یک پای نیمه نهایی بود و پس از آن، رنگ صعود از دور گروهی را ندید. آلمان، که قبل از جام جهانی 2014 با سلسله ای از بزرگترین مهاجمان دنیای فوتبال، میرو کلوزه بیرهوف، کلینزمن، فولر، هروبش، رومنیگه، گرد مولر، زیلر، ران و... پای ثابت رکوردهای گلزنی در تورنمنتها بود، حالا با عملکرد تیم ورنر و کلی هاورتز مایه خندهی طرفداران نسل جدید فوتبال شد. آلمان که مهد دروازه بانان تراز اول دنیای فوتبال بود حالا از اشتباهات مانو نویر پیر بی جانشین رنج میبرد. آلمان برنده بازی که 22 نفر به دنبال یک توپ میدوند ، حالا حتی در روزهای خوب خود نیز شکست میخورد.
و تمام اینها، در دو سوی مرزی است که یک نفر وسط آن ایستاده. یوگی لوو را که از یاد نبرده اید؟
یواخیم لوو در جشن مفصل و فاخر 125 سالگی اتحادیه فوتبال آلمان با حضور تمام بزرگان تاریخ مانشافت، غایب بود و یک هفته بعد، در مصاحبه ای مفصل با کیر، علت آن غیت را مسائل شخصی عنوان کرد. طولانی ترین مربی دوران جدید تاریخ مانشافت با 14 سال سابقه نشستن روی نیمکت ژرمنها، حالا زندگی دیگری را توجه میکند و به قول خودش "آنچه را در طول سالهای مربیگری از خانواده دریغ کرده بود" به آنها ارزانی می دارد. یوگی، این روزها، میهمان بارانی گوش طبقات بالای ورزشگاهها ست و مهم تر از آن یک مرد خانواده. گهگاهی نامش برای هدایت تیمهای کوچک و بزرگ مطرح میشود و خیلی زود شایعات تکذیب.
در آستانهی تولد 65 سالگی، هفته نامه کیکر، پای به خلوت سرمربی قهرمان جام جهانی گذاشته و با او از هر دری سخن میگوید، از خاطرات گذشته کودکی که دو قهرمانی آلمان در ادوار جام جهانی را از تلویزیون تماشا کرده تا نظرات او راجع به ستارگان نسل جدید فوتبال آلمان، جمال موسیالا و فلو ویرتز. از تاثیر لوو در انقلاب ورود بازیکنانی با تابعیتهای دوگانه به تیم ملی آلمان تا صحبت از رشد روزافزون بازی توسط فیفا و یوفا.... بخشهای مختلف مصاحبه هرکدام با سوالاتی کامل و جوابهای روشن لوو خواندنی است. خب، 1315 از آخرین روزهایت مانشافت توسط لوو گذشته و حالا او هم مثل ما، سرمربی تیم ملی آلمان نیست!
زندگی و خاطرات
آقای لوو، جشن تولد 65 سالگی تان را چطور برگزار خواهید کرد؟
فعلا در یک گروه کوچک با خانواده و نزدیکترین دوستانم. شاید در تابستان با دوستان دیگر جشن بزرگتری بگیرم.
1315 روز از آخرین روز مربیگری شما می گذرد. زندگی روزمره شما چگونه است؟
اکنون، زمان بیشتری برای اختصاص به دوستان و خانواده دارم. کسانی که برای مدت طولانی از آنها دور بودم، وقتی برایشان نگذاشتم و اکنون باید با گپ و گفتهای طولانی، گوش دادن به حرفهایشان و رسیدگی به نگرانی های آنان از آنها قدردانی کنم. آنها هستند که همیشه در کنار من بودند و خواهند بود. وقتی شما به یک شخثصیت مشهور تبدیل میشوید، حریم خصوصی تان از بین میرود. از طرفی، کار به عنوان یک مربی تیم ملی تمام وقت شما را می گیرد. شما مدام درگیر چشماندازا و اهدافتان هستید، چارچشمی حواستان به بازیکنان است و باید کادر مربیان اطرافتان را نیز پایش کنید. این یعنی هیچ فرصتی برای اطرافیان شما نیست.
آیا زندگی بدون فوتبال برای شما وجود دارد؟
راستش نه! فوتبال زندگی من است و به هر بهانهای به سراغش میروم. غالبا هر کسی مرا میبیند، درباره فوتبال از من میپرسد. یک مورد همین امروز و خود شما! اخیراً چندین بار برای فیلم مستندی از جام جهانی 2014 که در حال ساخت است دعوت شدهام.
من از کودکی عاشق توپ بودم، سپس به عنوان بازیکن، و بعدها به عنوان مربی. توپ فوتبال همیشه من را مجذوب خود کرده. البته خارج از زمین فوتبال مجذوب چیزهایی هستم و در معاشرت با دوستان و آشنایانی که کمتر اهل فوتبال هستند، راجع به آنها حرف میزنیم. با این وجود، فوتبال همیشه در قلب من است و همینطور خواهد ماند. فرقی نمیکند در حاشیه باشم یا نه. فوتبال آنقدر لحظات فراموش نشدنی و خاص به من داده که دوست ندارم آن را فراموش کند..
آیا خاطراتی از مسابقات جام جهانی 1974 و 1990 را به خاطر دارید؟
اولین خاطراتم از جام جهانی به 1970 مکزیک باز میگردد. سپس و در 14 سالگی، جام جهانی 1974 را در خانه تجربه کردم. هنوز به یاد دارم که 30، 40اتاق نشیمن خانه ما را پر میکردند. همه جور مردم از روستا می آمدند تا بازیها را با هم تماشا کنند. به عنوان یک نوجوان، تمام آرزوی من این بود که فوتبالیست شوم.
آیا مقابل بازیکنی از تیم قهرمان جهان در سال 1974 بازی کرده اید؟
وقتی در سال 1981 به آینتراخت فرانکفورت آمدم، برند هولزنباین به تازگی بازنشسته شده بودبدشانس بودم که با او هم بازی نشدم. اما و زمانی که در کارلسروهه بودم، یکی از بازیکنان تیم قهرمان جام جهانی 1974 به تازگی از نیویورک به آلمان بازگشته بود و من در بازی برابر هامبورگ، با فرانتس بکن باوئر روبرو شدم!
جام جهانی 1990 برایم متفاوت بود. در آن زمان بازیکن شافهاوزن سوئیس بودم، و همزمان در تلاش برای اخذ مجوزهای مربیگری. به همین دلیل دیدگاه کاملا متفاوتی نسبت به بازی های آن تورنمنت داشتم.
آنسوی نیمکت
این روزها هنگام پخش بازیهای زنده، دوربینها تصویر شما را شکار میکنند. چگونه تصمیم می گیرید کدام بازی ها را تماشا کنید؟
لزوماً برنامه ثابتی ندارم. اغلب برای تماشای بازیهای فرایبورگ به ورزشگاه میروم. همچنین به اشتوتگارت و گاهی بایرن یا فرانکفورت. به علاوه، دهها باز یاز تلویزیون. فوتبال در زندگی من حضور پررنگی دارد
و تیم ملی؟
سال اول پس از بازنشستگی، برایم سخت بود. بعد از اینکه مدت زیادی با تیم و بازیکنان همراه بودم و لحظات فراموش نشدنی زیادی را تجربه کردم. وقتی مربی تیم ملی بودم، پیگیری اخبار تیم از تلویزیون برایم تنش زا بود، ما اکنون با فراغ بال آن را دنبال میکنم.
در طول یورو 2024، حقیقتا از بازگشت تیم ملی به سطحی که انتظارش را داشتیم خوشحال بودم. با این حال هنوز هم بازیها را با نگاه یک مربی میبینم اگر من بودم، چطور یک چالش تاکتیکی را در طول بازی حل کردم؟ با وجود اینکه مدت زیادی است از نیمکت دورم، همچنان مربی هستم. حتی از راه دور. افکارم حول بهبود تیم در بازی می چرخند. نمیتوانم این حس را از بین ببرم
شیرین شیرین، تلخی بی پایان
فتح جام جهانی، قله هر مربی فوتبال است. آیا به بازنشستگی پس از سال 2014 فکر کردید؟
بعد از فینال ریو به این موضوع فکر نکردم.. از سالها قبل در مسابقات یورو و جام جهانی دستاوردهای خوبی داشتیم و اغلب یک پای نیمه نهایی بودیم ما برای چندین سال جزو بهترین تیم های ملی جهان بودیم و معیاری برای دیگران و سرانجام، آن روز تمام اهداف ما محقق شده بود.
ای در ابتدا این افکار برایم راضی کننده بود، اما با گذشت زمان چیزهایی فرق کرد. من به جزییات اندیشیدم و پس از یک هفته سرخوشی به چاه سقوط کردم. از خودم پرسیدم: آیا هنوز هم میتوانم پیش بروم؟ در آن زمان من فاقد انگیزه و ایده جدید بودم. سالها بود که روی یک فلسفه کار کرده بودیم و ما، کل تیم مربیگری در کنار مدیر تیم، بیرهوف، علیرغم تمام مشکلات به آن فلسفه وفادار ماندیم.
سپس ناگهان مجبور شدم باید مسیرهای جدیدی را در پیش بگیرم و محرک های جدیدی را تعیین کنم. چیزی که رسیدن به آن در اوجبرایم دشوار بود. من جاه طلبی لازم برای کسب موفقیت را داشتم اما فاقد ایدهای درخشان بودم. به همین علیرغم میل به حفظ تیم در همان سطح و تمام انرژیهای مثبت، شک و تردید به خود در من آغاز شد...
تا چه زمانی؟
پس از جام جهانی 2018، زمان درستی برای استعفا بود. ما در دور گروهی جام جهانی حذف شده بودیم. اما من و بیرهوف می خواستیم این درد را التیام بخشیم. بیش از هر زمان دیگری خشمی در من وجود داشت که می خواستم آن را به انرژی پیشران تیم بدل کنم. دو یا سه سال گذشت تا دریابم این رویکرد اشتباه بوده و آن تابستان وقت استعفا. حقیقت اینست که پیش رفتن با آن تجربه منفی اصلا خوب نیست. درست این بود که راه را برای کسی هموار کنم که ایده های جدیدی دارد و میتوانست با از آن نسل طلایی قهرمان جهان فاصله بگیرد.
مدیران
در دوره مربیگری شما، کرسی ریاست فدراسیون فوتبال آمان دستخوش تغییرات زیادی شد. جنگ قدرت در راس فدراسیون را چگونه تجربه کردید؟
من از تئو زوانزیگر سپاسگزارم. او در سال 2006 به من اعتماد کرد، می خواستم بعد از جام جهانی همراه با یورگن کلینزمن استعفا دهم. اما زوانزیگر مرا تشویق کرد که بمانم. ولفگانگ نیرزباخ نیز در لحظات سختی مانند حذف در نیمه نهایی یورو 2012 از من حمایت کرد، او یک مدیر عالی بود، دیوانه فوتبال. همیشه کنار تیم.
آینده
در مورد هدف ناگلزمن برای قهرمانی در جام جهانی 2026 آمریکای شمالی پس از حذف از یورو 2024 چه فکر می کنید؟
در ابتدا کمی تعجب کردم که او بلافاصله بعد از بازی با اسپانیا چنین هدفگذاری را مطرح کرد.. به عنوان سرمربی، معمولا پس از حذف، فرصت صحبت از آینده را ندارید زیرا نخست باید گذشته را پردازش کنید. وقتی از یک تورنمنت حذف می شوید، بار بسیار سنگینی بر دوش شماست
گمان میکنم هدف ناگلزمان از اعلام این هدف در این مقطع، حفظ روحیه مثبت به وجود آمده پس از بازیهای یوروست. به همین دلیل فکر می کنم به طور کلی ایده خوبی است که حداکثر هدف را همیشه در هدف گذاری خود مطرح کنید. آلمان خواسته هایی دارد و انتظاراتی. بازی با اسپانیا نشان داد ما دوباره قدرت هماهنگی خواستهها و انتظاراتمان را یافتهایم.. این نقطه تعیین کننده یورو 2024 برای من بود. پیشرفتی که میتوان ادامه آن را در جام جهانی 2026 دنبال نمود.
آینده فلوریان ویرتس و جمال موسیالا را چطور میبینید؟
هر دو بازیکن استثنایی هستند. سختی میتوان محدودیتی برای آنها قائل شد. آنها هنوز در سنین پایین هستند، اما تفاوتها را رد زمین رغم میزنند و ستونهای باشگاه خود هستند. مردم از بازی آنها لذت میبرند: استایل آنها، ظرافت آنها، هوش آنها. سرعت، موقعیت گل، تکنیک.
این واقعیت که موسیالا اکنون برای انگلیس بازی نمی کند دستاورد شماست....
و قبل از یورو 2020 همراه الیور بیرهوف در مونیخ او را ملاقات کردیم. این تنها بار در دوران مربیگری من بود که به بازیکنی قول دادم با ماندن در جایی که هست موفقیتش تضمین میشود. موسیالا در آن زمان بازیکن ذخیره بایرن بود، اما استعداد او را قبلاً دریافته بودم. می دانستیم که می تواند ف تیم ملی بازیکن مهمی باشد. مشکل این بود که او در در انگلیس دوستان زیادی از جمله بلینگام داشت. هم بازی موسیالا در تیم زیر 21 سال انگلستان. بنابراین مجبور شدم برای ماندن او شخصا اقدام کنم.
چطور او را متقاعد کردید؟
من به او قول دادم که برای بازی های ملی بعدی به تیم ملی دعوت میشود. مادر جمال نیز آنجا بود. زنی روشنفکر و آینده نگر که به خوبی متوجه آنچه ما میگفتیم میشد. ما به آنها گفتیم - درست مانند مسوت اوزیل یا ایلکای گوندوگان – در نهایت تصمیم گیرنده نهایی خود موسیالاست و اوست که باید با قلب خود انتخاب کند...
شما به اوزیل اشاره کردید بازیکنی که زمانی نماد موفقیت قومیتهای متفاوت در تیم ملی بود و امروز به شکلی دیگر از او یاد میشود...
در زمان مربیگری من در تیم ملی، مسوت پنج بار بازیکن سال آلمان شد. او هدیه ای باورنکردنی برای تیم بود، بازیکنی باورنکردنی. من از اتفاقات بعد از 2018 محکوم شدم زیرا او بدون خداحافظی از تیم ملی که ،سال ها حکم خانواده او را داشت جدا شد. او دلخور شد و در آن زمان طوفانی بر سر او و ایلکای آوار شد. من نمیخواستم پایان آنها در تیم ملی به آن شکل رقم بخورد. با این حال، یک برخورد امروز عده ای با اوزیل شرم آور است: او قهرمان جهان است، متعلق به یک نسل طلایی است و در سال های بعد از 2006 یک بازیکن استثنایی.
در سال 2010 شما نشان شایستگی کشور را دریافت کردید. چگونه چنین جوایزی را حفظ می کنید؟
باید دنبالش بگردم! حتی نمی دانم مدال طلای جام جهانی 2014 را کجا گذاشتم! چنین چیزهایی برای من اهمیت چندانی ندارند، ترجیح می دهم آنها را در قلبم حمل کنم. نشان شایستگی افتخار بزرگی است، اما من آن را بیشتر به عنوان جایزهای برای کل تیم میبینم که به عنوان نماینده آنها به من اهدا شد.
دستیار سابق شما هانسی فلیک این روزها سرمربی بارسلوناست . چه حسی نسبت به این موضوع دارید؟
بارسلونا باشگاهی است که در آن فلسفه بالاتر از هر چیز دیگری قرار میگیرد. به نظر من هیچ باشگاه دیگری در جهان چنین تعهدی در به اوج رساندن جوانان نداشته. این منحصر به فرد است.
من بارها آنجا بودم و جلسات تمرینی تیم های پایه را دیدم. چیزی که همیشه من را مجذوب خود کرده است. من برای هانسی بسیار خوشحالم که آنجاست و می تواند با بسیاری از بازیکنان جوان کار کند. کار کردن در بارسلونا برای هر مربی یک امتیاز است. هانسی از این موضوع آگاه است. او این کار را فوق العاده انجام می دهد.
آیا یک چالش جدید در فوتبال حرفه ای برای شما مطلوب است؟
خوشبختانه، من به اندازه یک مربی جوان فشار "اگر کاری گیر نیاورم آینده ام چه میشود؟" را حس نمی کنم. پس از جدایی از تیم ملی به زمان نیاز داشتم تا از همه چیز فاصله بگیرم، تامل کنم و احساساتم را نظم بخشم. در طول سال ها آموخته ام که باید با دقت به گذشته ام بیندیشم.
در طول دو سال گذشته چند پیشنهاد وجود داشته است، اما علاقه ای به آنها نداشتم. یک مزیت پا به سن گذاشتن این است که بتوانی با آرامش به چنین چیزهایی نگاه کنی. با این حال من گزینه های هیجان انگیز را بررسی خواهم کرد.
تعداد تیمهای جام جهانی و رقابت های باشگاهی اروپا افزایش یافت و جام جهانی باشگاه های هم به تورنمنتهای تابستان اضافه شده. نظرتان راجع به این گسترش در فوتبال امروز چیست؟
کمی از مرزها عبور کرده ایم. فشار جسمی و روحی افزایش یافته است. این یک مشکل بزرگ است. من نمی دانم که بازیکنان چند سال می توانند چنین فشاری را تحمل کنند. ما همیشه خواهان عملکرد عالی هستیم. اما تعداد بازی ها و سفرهای خارجی به شکل افراطی زیاد است. ، حتی اگر فوتبالیست ها بهترین از هر حیث باشند و خوب تمرین کنند.
اگر کسی در 18 سالگی اینطور به میدان برود، آیا می تواند کیفیت خود را حداقل تا 28، 9 سالگی حفظ کند؟ میدانم که پول زیادی در این تجارت وجود دارد. اما هنوز نقش اول را بازیکنان ایفا میکنند. به همین دلیل است که باید در جایی به این گسترش نامعقول پایان دهیم. فینال لیگ ملتها در ابتدای ژوئن برگزار می شود و جام باشگاه های جهان یک هفته بعد آغاز می شود. و خیلی زود فصل بعدی و ....
پس از یک فصل با شاید 50 بازی، این یک برنامه شلوغ تر از حد عادیست. من به طور مستقیم درگیر این موضوع بودهام. اینکه پس از یک فصل طاقت فرسا بازیکنان را به سطحی مناسب از انرژی برسانیم کار دشواری است. ایجاد توازن بین منافع باشگاه ها و تیم ملی دشوار است.
آیا به فرمت جدید لیگ قهرمانان عادت کرده اید؟
اکنون تیم هایی وجود دارند که - با تمام احترامی که برایشان قائل هستم - لزوماً نباید در کلاس برتر باشند. طرفداران سرگرمی با کیفیت بالا می خواهند. اما من مرتباً از افرادی که قبلاً علاقه زیادی داشتند میشنوم که تیمهای خوب، باید با تلاش رسیدن به سطح بالا در آنجا باشند نه افزایش سهمیهها. از طرفی حق پخشها و تبلیغات به شکل سرسام آوری زیاد شده و این همه چیز را برای سیاست گذاران این روند توجیه میکند.
میانگین سنی مربیان بوندسلیگا 43.6 سال است. نسل ژابی آلونسو، سباستین هوئنس، دینو تاپمولر و جولیان شوستر چه چیزهای جدیدی را به فوتبال آلمان تزریق کرده ؟
این پیشرفتی خوب و جالب و البته با اهمیت است. این نسل چیزهای تازهای را به ارمغان آورده، انعطاف پذیری ، خلاقیت... همه آنها دارای یک فلسفه روشن همراه با سطح بالایی از تنوع تاکتیکی هستند، و این ثمره مثبت سیستم آموزش مربیان است. آنها به بازیکنان نزدیک می شوند که در دنیای امروز بسیار مهم است. جوانی یک سرمربی یک مزیت است زیرا میتواند با جوانان 18 و 19 ساله پیوند نزدیکی برقرار کند وبه زبان آنها صحبت کنند.
چیزی که مرا تحت تأثیر قرار می دهد این است که این مربیان جوان فرهنگ بازیگوشی را پرورش می دهند. من آن را دوست دارم. می توانید ببینید که چگونه تیم ها در عرض چند ماه پیشرفت زیادی کرده اند. نه به این دلیل که آنها به به اصطلاح "فضیلت های آلمانی" را در اولویت اصلی را داده اند، بلکه به این دلیل که راه حل های غیر متعارف را پرورش می دهند. من به آنها میگویم بازیگوشی...
به عنوان مثال، لورکوزن از نظر مهارت های بازی بسیار قوی تر از دوران پیش از ژابی آلونسو است. این به آنها اجازه داد تا قدمی بردارند تا قهرمان آلمان شوند و در رقابتهای اروپایی یک تیم جنگجو باشند باشند. چنین چیزی را در مقیاس کوچکتر در اینتراخت یا اشتوتگارت نیز میبینید
به نظر می رسید تیم ها یک شبه بهتر شدند.
دقیقا. زیرا مربیان جوان، سراغ کلیشهها نرفتهاند : باید شور و اشتیاق بیشتری نشان دهیم، باید بجنگیم. این پیشرفت از طریق پر و بال دادن به بازیگوشی پسران حاصل شده و تیم ها را به سطحی بالاتر رسانده. آینده متعلق به چنین طرز فکری است...