فكر ميكنم اوايل سال ٢٠٠٨ يا اواخر سال ٢٠٠٩ بود! يكي از بازيهاي دوستانه يا رسمي!
تركيبي نا اشنا از المان،اسامي با تلفظ و ساختار غير الماني،غير اصيل ! تا چند دقيقه قادر به تمركز به روي بازي نبودم،عادت نداشتم يك بيگانه ي غير الماني را جاي قهرمان هاي الماني ببينم،و شايد هم واقعا نميخواستم باور كنم كه ديگر سال ٢٠٠٢ گذشته است!!
حس عجيبي در من ايجاد شده بود. آن المان را باور نداشتم.نميپسنديدم. انگار كه من از الماني ها الماني تر بودم. آن هم كشور و مردمي كه نمونه ي بارز وطن خواهي و وطن دوستي بوده اند! چطور ميشد باور كرد؟
به راستي مرزها كجا بود؟
حروف الفبا؟تلفظ اسم ها؟ رنگ پوست يا محل تولد؟ از آن مهمتر ؛ چالش ها و فرصت ها چه بودند؟ پذيرفتن يك اسيايي يا افريقايي به جاي يك ژرمن مو بور چشم ابي به راستي براي المانها چه هزينه هايي داشته است؟
شايد از خودشان بپرسند :" به راستي ما بازيكن مستعد الماني در اين پست نداشته ايم كه اين بيگانه اكنون پيراهن مارا به تن كرده؟". سوال،سوال درستي است،منطقيست. اما خروجي اين اين تيم چه بود؟ يك نسل طلايي كه با كوشش ها و البته اندكي شانس قهرمان جهان شد! كاري كه تيم هاي خيلي الماني تر با هدايت الماني ترين سرمربيان از انجامش عاجز بود.
از خود ميپرسم،ايا روزي كسي كه در عربستان متولد شده ويا در عراق رشد كرده و يا حتي در افغانستان فوتبال بازي كرده،اگر روزي پيراهن تيم ملي من را بر تن كند، ... او را دوست خواهم داشت؟
خود آن بازيكن چطور؟ چه حسي خواهد داشت؟ احساس معلق بودن از بي هويتي يا مغرور از آفرينش لحظه اي تاريخي و ابدي؟ از خود ميپرسم،مرز هاي *من*كجا هستند؟ اگر كشورم در حال جنگ بود و ناچار به كوچم كرد،و يا پدر و مادرم تصميم به مهاجرت گرفتند،و يا شايد حتي به اميد اينده اي روشن به كشوري ديگر پناه برم... من كجا خواهم بود؟
در كشور مقصدي كه شرايط شكوفاييم را محيا كرد،عدالت را به من هديه داد،عدالت چه خواهد بود؟ حالا كه مشهور و توانا هستم،انتخاب درست كدامين است؟ به كشوري كه از آن زاده و يا فراري شدم يا بازگردم و يا در كشوري كه مرا بال پرواز داد بمانم؟ من مديون كدام خاك هستم؟ خاكي كه مرا متولد ساخت و يا خاكي كه چمن را برايم روياند؟ راستي،بازخورد جهان و مردم چه خواهد بود؟ انتخاب كداميك مرا با تعصب جلوه خواهد داد و كداميك مرا به نفرين گوتمني (١) دچار خواهد كرد؟ يك نفرين شده ،يك قهرمان! چقدر سفيد،چقدر سياه!
حقيقتا،گناه به اصطلاح خودمان "دو رگه ها" چيست؟ و گناه انهايي كه حتي يك رگ را هم ازشان دريغ ميكنيم چيست؟!!!
مرزهاي دنياي *ما* كجاست؟ مرز كشور ها پيشكش!
زيدان،زلاتان يا اوزيل و يا شايد ديگو كاستا،سامان طهماسبي و يا لوئيس مونتي؟ دسته بندي هاي ٣ تايي ؟ هر شش عدد كنار هم چطور؟ سوال اينجاست،استعداد ها و فرصت ها و افتخارات و يا اجبار ها و تصميم ها و كينه ها؟
كمي بيشتر دنياي امروز را *درك* كنيم. مرز ها و بي مرزي هارا. روح و رسالت ورزش را هم همين طور.عشق به فوتبال در قلب ها ، عميش تر از ريشه ي شجره نامه هاست. باشگاه هاي فوتبال چندين مليتي در خانه اي به نام استاديوم خانگي با اعضايي هزار رنگ و نام،متحد،برابر و برادر نشان از تغيير دنياي امروز ماست.
در ديدي وسيع تر و ژرف تر،شايد روزي فرا رسد كه در جاي جاي دنيا قهرمانان،فارغ از هرچيز در همه جا توسط همه كس تشويق شوند،تكريم شوند،انجا كه نه تنها قوميت بل مليت ها نيز جان باخته اند. روزي كه اساطير ما نيز حتي ديگر فقط به ما تعلق نخواهند داشت و بلكه جهاني اند.
نيچه و زرتشت،حسين و گاندي. اسامي كه دو به دو از لحاظ تلفظ و املاء و جغرافيا متناقض نما هستند و اما دنيايي مشتركات دارند،گويي كه شايد حتي. اهل يك خانواده بوده اند!!
راستي،چندين ساليست كه از ٢٠٠٨ و ٩ ميگذرد.من همچنان طرفدار مانشافت هستم،به همان كيفيت گذشته. ديگر اسامي و رنگهاي عجيب نميبينم. همه چيز مثل گذشته عاليست،يك *آلمان* قدرتمند كه اينده اش را روشن تر از زمان حال ميبينم!
هرچه ميخواهي مرا بخوان،
گو آواره،گو خانه به دوش!
اما من،د ر بيان انديشه ام آزادم.
به هر كجا كه ميروم،خانه ام آنجاست؛
كه بالين من باشد...(٢)
(١) اشاره به نفرين مشهور بلا گوتمن.
(٢) Metallica-Wherever I May Roam
آذر ٩٥ ،مهران