تیره روزی های منچستر یونایتد درست از بعد از رفتن فرگوسن آغاز شد، از زمانی که مرد اسکاتلندی که در 20 سال گذشته توانسته بود آنها را به قطب اصلی فوتبال انگلستان بدل کند خودش جانشین بعدی قلمرو تحت امرش را انتخاب کرد و آن جانشین کسی نبود جز دیوید مویس، مربی اسکاتیش تافی ها، کسی که همواره با تیم متوسطی مانند اورتون، توانسته بود نتایج تقریباً خوبی را بگیرد، نتایجی که البته هیچگاه منجر به قهرمانی نشده بودند و فقط در حد نگهداشتن اورتون در نیمه بالایی جدول پرمیر لیگ و یا نهایتاً رسیدن به جمع 4 تیم اول جدول بودند.
یقیناً اگر در انتهای فصل قبل کسی بجز آلکس فرگوسن با آن درجه از مقبولیت در میان هواداران یونایتد و کارشناسان فوتبال، دیوید مویس را برای نشستن بر روی نیمکت منچستر یونایتد انتخاب می کرد، در همان زمان هجمه ای شدید بر علیه او و انتخابش به راه می افتاد که شاید باعث می شد مویس خیلی پیش ترها در آن زمان که چند بازی داخل خانه را پشت سر هم واگذار کرد مجبور به رفتن شود. اما هوادارن یونایتد به واسطه اعتماد بسیار زیادی که به انتخاب پیرمرد اسکاتلندی داشتند، بدون ذره ای درنگ تصمیم او را مبنی بر جانشینی مویس پذیرفتند و تمام حمایتشان را مانند زمان خود فرگوسن در پشت سر سرمربی جدید قرار دادند. اما آیا دیوید مویس شایستگی حمایتهای بی وقفه هواداران تیمش را دارد؟
تجربه ثابت کرده است که بعضی از مربیان توانایی کار کردن در تیمهای بزرگ و کلنجار رفتن با ستارگان نامدار را ندارند، دیوید مویس هم به ظاهر یکی از همان مربی هاست. در علم ژنتیک نظریه ای وجود دارد مبنی بر آستانه توان ژنتیکی یک فرد، یعنی هر شخصی بسته به نوع ژن موجود در بدنش در یک زمینه خاص، تنها می تواند تا یک حد مشخصی در آن موضوع پیشرفت و اوج گیری داشته باشد و حالا با دیدن نتایج فاجعه بار مویس در یونایتد و مقایسه آن با شرایط تیم قبلی او یعنی اورتون، شاید بتوان نظریه آستانه ژنتیکی را اینجا هم در مورد کسی مانند مویس به کار برد. یعنی اینکه او حد توانش کار کردن و موفق بودن در تیم سطح متوسطی مانند اورتون است، نه تیم صاحب نام و معتبری مانند منچستر یونایتد. این به عنوان این است که مویس از لحاظ شرایط روحی و روانی و حتی شاید مسائل ذاتی نهادینه شده در ناخودآگاهش، نمی تواند که با فشار بی نهایت کار کردن در تیمی مانند یونایتد کنار بیایید.
زمانی که فرگوسن وارد اولدترافورد شد یونایتدها اوضاع وخیمی داشتند، اما فرگوسن توانست با تکیه بر قدرت روحی اش که باعث جاه طلبی های بی پایان او بود، منچستر را در طی یک پروسه چندین ساله تبدیل به بهترین تیم انگلستان بکند، اما حالا شرایط برای دیوید مویس متفاوت است، او تیمی در اوج را تحویل گرفته است و به نظر می رسد که خود او هم در پس زمینه های ذهنی اش، خودش را در حد سرمربیگری یونایتد نمی داند. او بدون شک نامش را کوچکتر از چیزی می بنید که به عنوان هدایت کننده میراث فرگوسن خوانده می شود. هنگامی که به چهره آچمز شده مویس بر روی نیمکت شیاطین سرخ نگاه میکنیم به خوبی می شود به عمق تفکر او مبنی بر کوچکی نامش در برابر عظمت منچستر پی برد. به ظاهر او هنوز هم باورش نشده است که به عنوان جانشین فرگوسن بر روی نیمکت موفقترین تیم دو دهه اخیر انگلستان قرار گرفته است. چهارچوب فکری او هنوز در دوران کاری اش در اورتون باقی مانده است.

برای برون رفت منچستر از این بحران دو راه وجود دارد، اول اخراج دیوید مویس و آوردن نامی بزرگتر از او که توانایی کار کردن در تیم سطح بالایی مانند یونایتد را داشته باشد، کسی در حد خوزه مورینیو و یا پپ گواردیولا، دوم پایین آوردن سطح تیمی منچستر یونایتد تا سطح تفکر دیوید مویس. یعنی خروج چندین ستاره بزرگ و جایگزینی چند بازیکن جوان و کم نام و نشان و متوسط که تحت تاثیر نام منچستر و البته سرمربی آن باشند، این امر باعث می شود که مویس از لحاظ روحی در شرایط برتری نسبت به تیمش قرار بگیرد و از قید و بندهای ناخودآگاه دست و پا گیر ذهنی اش رهایی پیدا کند. مویس در صورت ماندن احتیاج دارد که مانند فرگوسن خودش نسلی جدید را پرورش بدهد، نسلی که مطیع او باشند و پیشرفتشان در منچستر و فوتبال سطح اول جهان را مدیون شخص مویس باشند. کسانی مانند دوران جوانی گیگز، اسکولز، روی کین، برادران نویل و... که به کمک فرگوسن تبدیل به نسل طلایی منچستر شدند و همه عناوین ممکن را کسب کردند. در غیر اینصورت باید گفت که بعید به نظر می رسد که مویس توانایی این را داشته باشد که بتواند یونایتدها را به سر منزل مقصود برساند و ادامه دهنده راه پر افتخار آلکس فرگوسن باشد.
تنها کافی است به تک خرید ابتدای فصل مویس در منچستر توجه کنید، مارونه فلاینی شاه مهره اورتون در زمان مربیگری مویس، کسی که همه کاره خط میانی تافی ها بود، بازیکنی در سطح متوسط رو به بالا و نه در حد تیمی مانند یونایتد که همین می تواند نشان دهنده سطح تفکرات سرمربی شیاطین سرخ برای کار کردن با بازیکنان مورد نظرش باشد. حتی شاید بتوان گفت خوان ماتا که زمانی بهترین بازیکن چلسی بود هم در زمستان و در هنگام ملحق شدن به منچستر، به واسطه نیمکت نشینی های زیادش در تیم مورینیو، از سطح یک ستاره به یک بازیکن متوسط رسیده بود و آن فرم گذشته اش را نداشت. هرچند که همان او در چندین بازی منجی مویس و تیمش شد، اما این روزها حتی ماتا و رونی هم دیگر فروغ یک ستاره را در ترکیب یونایتد ندارند.
منچستر یونایتد مویس در این فصل تقریباً همه چیزش را از دست داده است، حذف از جم حذفی و اتحادیه، قهرمان نشدن در لیگ برتر و نا امیدی از کسب سهمیه فصل بعد لیگ قهرمانان، و در آستانه حذف قرار گرفتن از مرحله یک هشتم نهایی این فصل معتبر ترین رقابتهای باشگاهی جهان همه و همه کارنامه مردی است که ظاهراً اشتباهی بر روی نیمکت تیم پرافتخار منچستر یونایتد قرار گرفته است. عملکرد دیوید مویس در تمامی بازیهای این فصل بیانگر این مطلب بوده است که او تنها در صورتی می تواند نقش اول تئاتر رویاها باشد که شرایط بازیگری در صحنه این تئاتر عظیم را مشابه تفکرات او آماده کنند، وگرنه در غیر این صورت تنها چیزی که انتظار پروژه مویس و یونایتد را در آینده خواهد کشید، شکست و سرخوردگی خواهد بود.