چرا طاهری به سمت دربِ خروجی هدایت شد؟
۱. فوتبال و اتفاق های فوتبالی ایران شبیه حال و هوای رشت ِ سالهای پیش است. صاف، ابری و بارانی و دوباره صاف در عرض ۲۴ ساعت؛ غیرقابل پیش بینی، متغیر و ناپایدار و مایی که انگشت حیرت به دهان خویش گرفته و تماشا می کنیم!
۲. همه چیز نرمال بنظر می رسد. تیم در صدر جدول است و جزو چهار تیم برتر آسیا و هوادارانی که سه سال است با همه حاشیه ها و دلهره های طبیعی و غیرطبیعی شادمان هستند و از موفقیت تیم لذت می برند. بخت و اقبال افول می کند. در آستانه مهمترین بازی بیست سال اخیر بازیکن کلیدی تیم محروم می شود و باشگاه نیز از دو پنجره نقل و انتقالات محروم. تیم حذف می شود و شایعه عدم تمدید و رفتن مربی تیم در پایان فصل به گوش می رسد که ناگهان خبر فوری تلخ فرامی رسد؛ مدیرعامل تیم رفتنی شد!
۳. پروفسور حسابی نقل می کند:
« روزی در آخر ساعت درس ، یک دانشجوی دوره دکترای نروژی ، سوالی مطرح کرد: استاد،شما که از جهان سوم می آیید،جهان سوم کجاست ؟؟ فقط چند دقیقه به آخر کلاس مانده بود.من در جواب مطلبی را فی البداهه گفتم که روز به روز بیشتر به آن اعتقاد پیدا می کنم.به آن دانشجو گفتم: جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند،خانه اش خراب می شود و هر کس که بخواهد خانه اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد.»
برای پیش بینی آینده ی مدیر باشگاه تیمت خیلی نباید نابغه باشی وقتی در ذهنت موفقیت هایش را یکی یکی ردیف می کنی. وقتی می بینی او بیش از مصلحت سنجی های احمقانه رایج در فوتبال به دنبال احقاق حقوق باشگاه است. اینکه به پشتوانه هوادارن تیمش آب در لانه مورچگان ریخته است و خواب را بر آنان حرام کرده است. به اقدامات طاهری درین چندماه اخیر توجه کنید؛
درگیری با شرکت خلق الساعه برهان مبین، چالش با صدا و سیما و داستان حق پخش تلویزیونی و تبلیغات محیطی، شکایت از همراه اول و درخواست پرداخت طلب ۸ میلیاردی باشگاه و قطع همکاری با آنان و انعقاد قرارداد با رقیب همراه اول، ایرانسل!
آیا برای کسی که با همین جسم و لاغر و زردش به جنگ با نهادهای قدرتمند رفته است می توان فرجامی جز شکست و غش ریسه کردن فاتحان جنگی، متصور بود؟؟
۴. موثق ترین علتِ استعفا کردن ((شما بخوانید استعفا دادن) طاهری را تصمیم مجمع مبنی بر بازگشت اسپانسر قبلی و قطع همکاری با اسپانسر جدید ذکر می کنند. از عجایب دنیاست مجمعی که کوچکترین کمکی به دو باشگاه بزرگ ایران نمی کند در تمام تصمیم های کلان این دو باشگاه دخالت می کند و نظر خودش را تحمیل می کند. متهمان بحران پرسپولیس را بشناسید:
#داورزنی؛ این مرد را بخاطر بسپارید؛ روزی که خواستید بیندیشید چرا و چگونه پرسپولیس مقتدر ۱۳۹۶ به لبه سقوط نزدیک شو نام متهم ردیف ِ اول را در ذهنِ خویش مرور کنید. کسی که روزی پستِ رییس تربیت بدنی در شهر کوچک داورزن برایش آرزوی بزرگی بود با بهره گیری از استعداد بالقوه و شایستگی تمام به مقامِ معاونت وزارت پر اهمیت ورزش و جوانان می رسد. پستی که آنقدر وسوسه کننده و جذاب است که معاونش به جای کمک به ارتقاء ورزش ایران و توجه به خواستِ مردم به اهداف و خواسته های شخصی بزرگ خود بیندیشد، به اسپانسرها و رانت ها.
#دومین متهم را نیز فراموش نکنید؛ همراه اول سپانسر ِ بدحساب و بدنام و اعوان و انصار دیگری که در کنار ِ خود دارد که هم قدرت مالی دارند و هم اهرم فشار به هنگام رودررویی با کسانی که موی دماغ آنان می شود.
#سلطانی فر نیز سومین متهم این سناریو است. وزیرِ دولت تدبیر و امید که ایستاده و همچون مترسک مزرعه این اتفاق ها را تماشا می کند. احتمالا اخرینِ اقدامِ انقلابی او بستن کامنت هایِ بیشمار هواداران پرسپولیس است که در صفحه شخصی او هشتگ #طاهری_باید_بماند را کامنت می کنند!
۵. منصور بن حلاج عارف نامی را برای اعدام آماده می کردند. مجریان دستور دادند او را پیش از اعدام با سنگ بزنند. مردم بر ایشان سنگ ها زدند و منصور کلامی نگفت. شبلی دوست ِ او پاره کلوخی بر او پرت کرد و منصور ناله سر داد. علت را پرسیدند. گفت: از آن که آنها نمیدانند، معذورند؛ از او سختیم میآید که او میداند که نمیباید انداخت!
به پست های اینستاگرامی عباس پهلوان مرید هدایتی و وحید اسماعیلی لیدر ِ پرسپولیس نگاهی بیندازید. به آنان که اشل کوچکی از دوستان در پوست میش است و شادمان از رفتنِ طاهری بر طبلِ شادانه خویشتن می کوبند!
بیچاره من و تو هوادار ساده دل که نرد عشق باختیم و بد باختیم!
۶. ممکن است با فشار ِ هواداران باشگاه و قدرت افکار عمومی بازهم رفتنِ طاهری عقب بیفتد اما در نهایت این کارشکنی و جفاها بیشتر و بیشتر می شوند و وقیحان دوباره دُشنه های خود را برای خراشیدن جسم و روح تیم و هواداران تیزتر از پیش خواهند کرد. شاید هدف طاهری از رفتن این است که پرسپولیس در امان باشد، شاید او را دربن بستی قرار دادند که مجبور به رفتن شده است. شاید پرسپولیس جان سالم ازین مهلکه به در برد و ..
هزاران شاید دیگر می توان ردیف کرد و امیدوار شد و دوباره لبخند زد ولی آوارگی و دلهره و ترس از بی فردایی، افقِ پیش روی مای تنها و خسته است، مای دلخوش به دلخوشی های کوچک. آری این مضحکه و معرکه ادامه دارد تا زمانی که در برین پاشنه می چرخد!