طرفداری- هفتم ژوئیه 2010 بود. روزی که ژرمن ها در نیمه نهایی جام جهانی در استادیوم موسا مابیدا مقابل تک گلی که از کارلس پویول دریافت کرده بودند مقابل اسپانیا شکست خوردند. حتی شکست دادن اروگوئه در ورزشگاه نلسون ماندلا و کسب مقام سومی هم از سرافکندگی مردان آلمان نکاسته بود. روزی که ژرمن ها به مقام سومی جام جهانی رسیده بودند اما آنقدر شرمسار بودند که بدون اطلاع دادن به مردمشان افریقای جنوبی را ترک کردند و شبانه به خاک مونیخ بازگشتند. مقام سومی جام جهانی برای خیلی از تیم ها و ملت ها افتخاری بزرگ محسوب میشد اما گویی برای ژرمن ها اینگونه نبود. آنها به آلمان بازگشته بودند اما بدون استقبالی. تنها تصاویری که مخابره میشد چندتصویر درهم شکسته در فرودگاه بود که بازیکنان آلمانی چمدان به دست با سری پایین خودشان را به اتومبیل شان می رساندند. مساله آنجا بود که مردان آلمانی بدون آنکه توجیهی داشته باشند انتظارات را از هواداران شان به شکلی تحسین برانگیز بالا برده بودند. همه فوتبال دوستان به خوبی می دانستند شکست مقابل اسپانیا هرگز یک فاجعه محسوب نمی شد نشان به آن نشان که اسپانیا قهرمانی جام جهانی شد اما این مساله هم ذره ای از سرافکندگی بازیکنان آلمان کم نکرده بود.
نیم فصل به پایان رسید و پرسپولیس طبق عادتی که در این سالها به هواداران اش داده باز رکورد شکسته است. پرسپولیس باز هم برد همانطور که هواداران خوش ذوق اش بادی در غبغب می اندازند و می گویند «همان همیشگی». تفاوتی ندارد خوزستان سنگ پرتاب کند یا رشت امان کاپیتان حسینی را آنگونه ببُرد که حسین ماهینی شبانه توییت بگذارد و بنویسد این برد تقدیم به کاپیتان جلال حسینی. آنها در آزادی و بیرون از آزادی پیروز می شوند. پرسپولیس تبدیل به یک ماشین جنگی شده که به بیرون از تهران می رود امتیازات را درو می کند و برمی گردد، و داخل خانه شان به همان جمله برانکو ایوانکوویچ باید اکتفا کرد «میزبان خوبی هستیم اما هرگز اجازه نمی دهیم مهمان مان به خانه مان بیاید کتک مان بزند و برود». سومین فصل هم نسبتا رویایی دارد سپری می شود. در این وانفسا دیگر تفاوتی ندارد دکتر طاهری به چه دلیلی رفته باشد و با چه توصیه ای حمیدرضا گرشاسبی بر صندلی مدیریت تکیه بزند، یا از محرومیت مهدی طارمی چندماه دیگر مانده و یا علیرضا بیرانوند می ماند یا نمی ماند. آنچه که اهمیت دارد درخشش علی علیپور و اوج گیری محسن مسلمان و مهم تر از آن تمدید قرارداد برانکو ایوانکوویچ است.
با صراحت پیشبینی کردن نشان از تفکری کوچک دارد اما باید اعتراف کرد پرسپولیس بی تردید چندهفته زودتر قهرمانی خود را جشن می گیرد، به قول هواداران امروزی که دوباره خواهند گفت «همان همیشگی». اما مساله برای پرسپولیس فراتر از نگاه به لیگ برتر ایران شده است. قدمی که پرسپولیس ِ برانکو در این سالها برداشته سقف رویای هواداران را به شکلی ارتقا داده است که از عهده هیچ کدام از مربیان پیشین پرسپولیس برنیامده بود. از مربیانی که با ماژیک روی تخته، برد مقابل رقیب سنتی را می نوشتند تا مربیانی که برای نایب قهرمانی سجده شکر سر داده بودند. جمله ای کلیشه ای اما مملوس تر از گذشته برای پرسپولیس امروز رسمیت پیدا کرده است؛ «قهرمانی در آسیا». این دیگر رویا نیست، آنقدر دست نیافتنی نیست که از عهده پرسپولیس برنیاید. شکست در نیمه نهایی مقابل الهلال اتفاق تلخی بود اما در پشت آن اتفاق مسائلی نهفته است. این اتفاق زمانی ارزش بیشتری پیدا می کند که فراموش نشود که در مرحله گروهی پرسپولیس با اما و اگر صعود کرده بود. شکست مقابل الهلال در نیمه نهایی جام باشگاه های آسیا همان اندازه که زننده بود یک اتفاق مهم دیگری را در درون اش داشت. و آن هم اندوه بازیکنان پرسپولیس و برانکو پس از بازی بود. شاگردان برانکو هرگز پا عقب نکشیدند حتی وقتی حذف شان در بازی رفت تکمیل شده بود، آنها یک لحظه به این فکر نکردند که حضور در نیمه نهایی پایان قصه است حتی وقتی پنالتی اشتباه علیه شان در بازی برگشت گرفته شد و عملا کارشان را یکسره کرده بود. آنها هرگز چنین تفکری نداشتند که خواب نیمه نهایی را هم هواداران شان نمی دیدند. آنها تا آخرین ثانیه هم به رغم حذف جنگیدند.
انتقادی که به صدرنشینی پرسپولیس می شود همان جمله کلیشه ای است که می گویند «لیگ مدعی ندارد». اعتقادی وجود دارد مبنی بر اینکه لیگ برتر خالی از مدعی است. بیاییم روراست باشیم، در نگاه اول آن جمله کلیشه ای درست و منطقی به نظر می آید. تیم شایسته لیگ آزادگانی که امسال به لیگ برتر صعود کرده، شده است مدعی صدرنشینی. سپاهان و زلاتکو کرانچار آنگونه جوان گرایی کرده اند که حتی گرفتن سهمیه هم غیرممکن که نه اما سخت به نظر می رسد. تراکتورسازی با محرومیتی که گریبان اش را گرفته است و اختلافاتی که از باشگاه مخابره می شود عملا هیچ شباهتی به مدعی ندارد. استقلال تهران هم شاید خوش بینانه نگاهی به جام حذفی داشته باشد و رتبه ای آبرومند در انتهای فصل. ذوب آهنِ امیر هم هیچ نشانی از مدعی ندارد، نه ذوب همان ذوبِ سابق است و نه ژنرال همانند گذشته جاه طلب است. با احترام به پیکان تهران، فولادخوزستان، پدیده مشهد چنین تیم هایی هم آنطور که باید نمی توانند ادعای قهرمانی داشته باشند.
این انتقادی به صدرنشینی پرسپولیس بود که از سوی کارشناسان، پیشکسوتان، خبرنگاران و حتی هواداران مطرح شده است اما سوال اینجاست که آیا استقلال که باعلیرضا منصوریان سودای قهرمانی را در سر داشت می توانست مقابل پرسپولیس برانکو بایستد؟ با علم بر اینکه در یکی دو فصل پیش علیرضا منصوریان با نفت تهران و استقلال تهران مقابل پرسپولیس ِ برانکو نتایج بسیاری مناسبی را کسب کرده بود. اما قرار بر این است رک باشیم. آیا علیرضا منصوریان با همراهی علی چینی و محمدخرمگاه توان ایستادگی مقابل پرسپولیس و کادرفنی کلاس جهانی اش را داشت؟ آیا اختلاف استراتژی های منصوریان و برانکو برای هواداران دو تیم مشهود نبود؟ آیا استقلال با مربی دویست و هشتاد هزار دلاری می تواند مقابل یکی از برترین تیم های تاریخ پرسپولیس و مربی یک میلیون دلاری اش بایستد؟ این یک شوخی زشت با هواداران فوتبال است، یک سواستفاده از احساس هواداران است.
استقلالِ منصوریان و استقلالِ شفرد تنها یک تفاوت دارند. پیشرفتی که پرسپولیس را از دامان افشین پیروانی، علی دایی، حمیدرضا استیلی و حتی یحیی گل محمدی رها کرد امروز گریبان استقلالی را گرفته است که هواداران اش از امیر و صمد و پرویز به ستوه آمده بودند. لازم بود علیرضا منصوریان درس عبرتی شود برای پاشازاده ها و مجیدی ها که سودای نشستن بر روی نیمکتی را دارند که سالها در حال درجا زدن بود. ورود یک مربی خارجی در استقلال شاید جا پای پرسپولیسی باشد که معنای پیشرفت را آهسته آهسته به هواداران و فوتبال دوستان نشان داد. حال با این تفاسیر کدام هواداری می تواند به صدرنشینی پسران ِبرانکو ایرادی وارد کند؟ آیا سبک بازی پرسپولیس تحسین برانگیز نیست؟ آیا قدرت تاکتیک پذیری شاگردان برانکو به وضوح مملوس نیست؟
چهارسال بعد آلمان ها بازگشتند و کرکره مهد فوتبال را آنگونه پایین کشیدند که فیلیپه اسکولاری به همراه کاپیتان های اول، دوم و سوم تیم اش، و پیرمرد جام به دستِ روی سکوها شرمسارترین لحظات قرن را تجربه کنند. ژرمن های بی رحم در روزی که عطر کودسال مکزیکی در ماراکانا برخواسته بود مقابل آرژانتین هم پیروز شدند و اینبار با استقبال میلیونی به خانه هایشان بازگشتند. مساله تفاوت فوتبال ملی و باشگاهی نیست، مساله حتی تفاوت تورنمت جام جهانی با جام باشگاه های آسیا هم نیست، بلکه مساله ای که حائز اهمیت است سطح تفکر تیمی و در مقابل انتظاراتی که در هواداران پدید می آید است. تفکری حرفه ای که مربی به بازیکنان القا می کند. امروز شاید صدرنشینی لیگ برتر با همه شیرینی ای که برای هواداران پرسپولیس دارد آن رویدادی نیست که باید باشد، سقفی رویای هواداران پرسپولیس اعجاب آور اوج گرفته است، انگار که دیگر هیچ آرزویی غیر ممکن نباشد.
مایکل جردن می گوید: «من بیش از 9000 شوت در بازی هایم داشتم. تقریباً 300 بازی را باختم. 26 بار به من اعتماد کردند که شوت برد را بزنم و آنها را از دست دادم. من بارها و بارها در زندگی ام باختم. به همین دلیل است که موفق می شوم». حال بازنده های همیشگی همان بازیکنان پرسپولیس هستند که امروز با تفکری نسبتا اروپایی و اصولی محترم تر و هدفی بزرگ تر پیش می روند.
چه بسا اگر آقای حسین هدایتی به شهرت کافی رسیده اند پرسپولیس را راحت بگذارند، و اگر آقای جعفر کاشانی با مصاحبه های دلخراش اش دخالتی در امور فنی نداشته باشند و جناب حمیدرضا گرشاسبی پرقدرت تر از از مدیر پیشین به کار خود رسیدگی کند تردیدی نیست که پرسپولیس ِ برانکو این بار نیمه نهایی آسیا را هم به سلامت عبور می کند. لحظه ای که پرسپولیسی ها همانند ژرمن ها بازگشته بودند اما مردمی ساده لوح به خیال پایان یک رویا برای مهاجم سعودی ها جشن گرفتند و هزاران کامنت «مبروک سیدی» در شب تحقیر ملت ایران سر داده بودند، جایی که صدای آژیر قرمز را نشنیدند، جایی که آنها این موضوع را درک نکردند که دیگر سقف رویایی برای تیمی که ایستاده در صدر است وجود نخواهد داشت.