سلیقه ها در دنیای فوتبال بسیارند و هرکس طبق باور و روحیه خود زندگی می کند، برخی متمایل به زندگی آرام و بی حاشیه و برخی دیگر علاقمند به جنجال و سر و صدا های رسانه ای اند، کدام را می توان را سرزنش کرد؟ دسته اول یا دسته دوم؟ کدام درست است؟ واژه درست چیست؟
همواره نظریه ها نسبی هستند، خوب و بد در شرایط خاص جای خود را به یکدیگر می دهند و همان مسئله ای که تا دیروز خوب بود، می تواند امروز تحت شرایطی دیگر بد قلمداد شود، این همان نسبی بودن خوب و بد است، چرا که هرگز در تاریخ خوب یا بد مطلق وجود نداشته است!
یک سوال ساده از خود بپرسیم؛ چرا تشویق های ایسلندی را از مردمان این کشور به ارث گرفته ایم؟ آیا رفتاری ناهنجار را در ورزشگاه های خود از ایسلندی ها به نمایش گذاشته ایم یا درست؟ جواب بسیار ساده است! ما بهترین های آنان را به اجرا گذاشته ایم، چرا که این اتفاق از سوی همگان مورد مقبول واقع شده است.
ادعا به حمایت از لیونل مسی و کریستیانو رونالدو می کنیم؛ اما ما همان هایی هستیم که در صفحات مجازی آنها به بی احترامی های بی دلیل علیه شان می پردازیم و در عین حال در دیگر صفحات به حمایت یکی از این دو در برابر ستاره دیگر می پردازیم و با انواع اقسام الفاظ رکیک از خجالت یکدیگر در می آییم!
هواداران بارسلونا و رئال مادرید
هواداران بارسلونا و رئال مادرید
امروز رونالدو می کوبد و فردا مسی پاسخ می دهد، مسی امروز توپ طلا را از آن خود می کند و فردا کریستیانو رونالدو عنوان مرد سال فوتبال جهان را تصاحب می کند، آیا این اتفاق جدید است؟ کدام یک برای سال ها مطلقا خوب بوده اند؟ پس چرا عقیده شخصی خود را به صورت مستقیم باید به خورد همدیگر بدهیم؟
هواداران آژاکس به همان اندازه محترم هستند که یونایتدی ها در طول تاریخ بوده اند! این قدرت نسبی است! حواشی نسبی اند، برتری مسی به رونالدو و رونالدو به مسی نسبی است اما همیشه منطق حکمفرماست! سواد ما همیشه از روی منطق مان قضاوت می شود نه بر روی الفاظ رکیکمان! چه بسا که با الفاظ رکیکمان دیگر هواداران هم سلیقه خود را هم شرمنده خواهیم کرد!
چه بخواهیم و یا چه نخواهیم دنیای فوتبال برای یک دهه گذشته به صورت علنی تقسیم به دو قسمت شده است، رئال مادرید و بارسلونا؛ کریستیانو رونالدو و لیونل مسی! این مسئله غیر قابل انکار است، با یک نظر سنجی ساده می توان به این واقعیت رسید که دنیا فوتبال تحت سیطره آنهاست، اما آنها بخشی از این دنیای بی کران هستند! نمی توان همه هستی را در خدمت آنها دانست و سلیقه خود را به زور و نادرستی در واقعیت اعمال کرد.
در فوتبال اروپا تیفوسی ها و هواداران پر پا قرصی وجود دارند که برای تیم خود سال هاست با فلسفه و فرهنگ خاص خود به حمایت می پردازند و در این راه فرهنگ های جالبی را نیز به وجود آورده اند، برای مثال هواداران بشیکتاش در رقابت های لیگ قهرمانان اروپا سبک حمایت خود را با شیوه هرچه جذاب تر به قاره سبز به خوبی معرفی کردند، چرا که سبک حمایت آنها هرگز بازدارنده و غیر اخلاقی نبود، بلکه فرهنگ جدیدی را نیز از خود به جای گذاشتند!
آستانه تحمل هایمان بسیار پایین است، برای نام ها به یکدیگر اهانت می کنیم و بی آنکه اطلاع دقیقی از ماجرا ها داشته باشیم انگشت اتهام را به سوی یکدیگر نشانه می رویم؛ نام این مسئله را هرگز تعصب نگذاشته اند و نمی گذارند، در ایران ما هوادارانی از رئال مادرید و بارسلونا وجود دارند که حاضرند با پرداخت هزینه های گزاف، برای فصلی کوتاه عضو باشگاه هواداری تیم محبوبشان باشند و تنها بر روی باشگاه خود تمرکز دارند و عاشقانه از کودکی تا به امروز لحظه به لحظه 90 دقیقه های پر هیجان را تجربه کرده اند، نام آنها را چه می گذاریم؟ هوادار واقعی چه کسی است؟ تعریف ما از هوادار چیست؟
می توانیم هرگاه که نتیجه یک بازی باب میل مان نبود آن را بکوبیم و با الفاظ رکیک به نظریه پردازی مشغول شویم؟ می توانیم هنگامی که سخن و یا نقل قولی از یک ستاره علیه ستاره محبوبمان مطرح شد به رویکرد همیشگی مان بازگردیم به روش غیرر منطقی و دور از ادب را به کار بگیریم؟ تنها سلاح ما آیا زبان تند است؟ پس منطق ما در کجای این زندگی به کار گرفته می شود؟
می توانیم برای سال ها جهان سومی هواداری کنیم و به دنبال رونالدو علیه مسی فحاشی کنیم و پشت سر مسی به پیکره هواداران رونالدو خنجر بزنیم! به یاد داریم .. اتفاقی تلخ که حتی متعصب ترین هواداران مسی و رونالدو را به شوک فرو برد! روزی که دو دوست بر سر رونالدو و مسی دچار درگیری شدند و دوست دوران کودکی در یک لحظه تبدیل به یک مقتول شد تا دیگری آلت قتاله به دست مفهوم بسیار تلخی را از فوتبال و ستاره هایش به جا گذاشت!
با خود مرور کنیم، آیا ارزش آن را دارد که با سخنان احساسی همه چیز را به زیر سوال ببریم؟ مگر فوتبال برای هیجان و لذت از آنچه که ما زیبایی می نامیم نیست؟ پس چرا زشتی های این گونه در ذوق ما می خورد؟