"اگر لروی سانه به اندازه ی کافی برای حضور در ترکیب آلمان ها خوب نیست، جام را به آنها دهید!"
فردای آن روز که که "یواخیم لو" دست به قلم برد و روی اسم او خط کشید، ESPN اینگونه شگفتی خود را بروز داد... تیترها همواره رک و بی پرده سخن گفته اند...
تیترهای لعنتی، به اتفاق یوگی را نشانه رفته اند.
رسانه ها، پیش از آن نیز او را آماج حملات خود قرار داده بودند. اینکه چگونه "نیلز پترسن" گوی سبقت را از "ساندرو واگنر" ربود؟
چگونه قرعه ی نحس بلیط برگشت به نام مهاجم بلندبالای باواریایی ها زده شد؟
مگر او تمام نیم فصل را برای اثبات خود، پشت سر لواندوفسکی ناآماده آن روزها و غلتیده در حاشیه و کشمکشی بی انتها، مردانه نجنگیده بود؟
از سوی دیگر، تقریبا نیمی از گل های پترسن از روی نقطه ی پنالتی به سمت چهارچوب نواخته شده بود.
اما اکنون کسی از نبود "نیلز" صحبت و شِکوه نمی کند. به دنبال پسرک موفرفری و خوش ذوق می گردند.
آنها حمله کرده اند و حمله... کنایه ها زده اند... از زوال عقل یوگی صحبت کرده اند. گفتند سکان داری مانشافت، خسته اش کرده... رویای مادرید را در سر می پرورانده.
به انتخابش در درون دروازه نیش زده اند، که چگونه "تراشتگن" را پشت سر "مانوئل نویر" قرار داده؟
مارک تراشتگنی که در تمامی این فصل درخششی بی حد و حصر داشته، در نبردهای مهم ناجی کاتالان ها بوده و "سیلسن" را به نیمکت دوخته بود. حال آن که در آن سو کسی آخرین بازی نویر را به یاد نمی آورد.
اگرچه خط قرمز بر روی نام "سانه" تیر خلاصی به سوی همه و هر آنچه که پیش بینی میشد بود، اما معترضان را کمی به فکر فرو برد. اندکی آرام گرفتند.
تحلیل ها آغاز شد. همگان در سایه ی منطق شروع به بحث کردند. در سر "یوگی لو" چه میگذرد؟ ما (رسانه) کدام ظرافت ها را جا انداخته ایم؟ چه را فراموش کرده ایم؟
پس از آن که ژرمن ها به فتح جام بیستم نائل آمدند... وقتی طرفداران و عاشقان بی شمار، سرتاسر جهان را زیر پای خود به رقص درآورده بودند... در همان حال که همگی فریاد شادی سر می دادند و پایکوبی ها می کردند، "لو" به ضیافت بیست و یکم می اندیشید.
به نسلی که باید عوض میشد. به نسیم استعدادهای نابی که در بوندس لیگا شروع به وزیدن کرده بودند و بدل به طوفان شده بود. غنچه های نو رسی که راز و رمز به بار نشستن آنان در دست یوگی بود. جوانانی که به سان تیری در تپانچه، برای رها شدن، تنها منتظر اشارتی از "لو" بودند.
فاتحان جام و جنگاوران نبرد "ماراکانا"، بزرگانی که در ریو بدل به قهرمان شدند، با اعتماد به آن که یواخیم می داند که چه میکند، عنان تیم را به دست او سپردند و رفتند. پای به تاریخ نهادند و راه را برای جنگجویان جوانی که رویا بزرگ شدن در سر می پرورانیدند، باز کردند. کاپیتان "لام" عرشه ی این کشتی باشکوه را در سی و یک سالگی ترک کرد، پر مرته ساکر و شواینی در شرف سی سالگی، آقای گل جام های جهانی، میروسلاو کلوزه ی افسانه ای، در سی و شش سالگی ... همه رفتند با علم به اینکه یواخیم لو خواهد ماند. خواهد ماند و خواهد ساخت و به جلو خواهد راند.
پروژه بیست-هجده را کلید زد. پوست اندازی تیم شروع شده بود. یوگی روی به جوانان آورد. سیلی از نام های نو و نفس تازه ها را به سمت تیم سرازیر کرد. اسامی بی شمار بودند؛ جاشوا کیمیچ، سرژ گنابری، کریم بالعربی، ماتیاس گینتر، سباستین رودی، آنتونیو رودیگر، یوناس هکتور، نیکولاس سوله، جولیان وایگل، لئون گورتسکا، تیمو ورنر، جولیان برانت و البته لروی سانه.
لروی خوش تکنیک و خوش قریحه، راه و رسم درخشش را در شالکه آموخت. آنجا همگان را مات و مبهوت خود کرده بود. در آن پیراهن آبی کسی قادر به متوقف کردنش نبود. گویی بین بازیکنان لیز میخورد و جلو می رفت. نامرئی می شد و به ناگاه جلوی دروازه سر در میاورد. حدس اینکه حرکت بعدی او چیست، برای مدافعان عذاب آور شده بود. خیاط سرنوشت جامه ای در قواره ی یک ستاره برایش دوخته بود. مالکان ثروتمند و دست به نقد باشگاه های A کلاس، برایش صف کشیده بودند.
زوج مربی و بازیکنِ پپ-سانه، شاید بهترین سناریوی ممکن از بین تمامی احتمالات بود. گواردیولا می دانست او چه جواهر نایابیست.
پپ که از سردمداران مکتب آرتیست پرور فوتبال بود (همچون مسی، ژاوی، اینیستا و...) از او در بیست و یک سالگی بازیکنی در قامت یک ستاره ی تعیین کننده و هنرمند درآورد. عنصر آزادی و شور و حرارت را در وجودش نهاد. در همه جای میدان جولان می داد، می دوید، می چرخید، می رقصید. پا به توپ می شد، فضا سازی می کرد، گل میزد، پاس گل می داد. درحالی که فقط بیست و یک سال داشت ...
در منچستر سیتی به سرعت بدل به بازیکنی کلیدی و راهگشا در لحظات سخت بازی شد. آبی آسمانی ها در فصل 2017-2018 بی نظیر بودند. بی رحمانه بر همه ی تیم ها تاختند، دورازه ها را یکی پس از دیگری به آتش کشیدند، رقبا را به زانو در آوردند و جام را به چنگ آوردند. در حمله و دفاع درخشان بودند. آمار نجومی 79 تفاضل گل.
106 گل زده و تنها 27 گل خورده. میانگین 2.79 گل زده در هر بازی... بدین معنی که حریفان مقابل سیتی، از ابتدا باید انتظار گشوده شدن دروازه شان را برای سه بار بکشند! برخلاف همیشه در قلب دفاع و دروازه محکم و مطمئن نشان دادند و مدافعان گرانقیمت تیم، راه دروازه را بر حریفان بستند.
منچستر سیتیِ نسخه ی 2017-2018، نقطه ی عطفی در تاریخ لیگ انگلستان بود. به واسطه ی تمامی دستاوردهایشان؛ 32 برد در یک فصل، سه رقمی شدن امتیازات، رکورد سحرانگیز 100 امتیاز - و احتمالا برای مدت ها دست نیافتنی - ،فوتبال چشم نواز و زیبا و هرآنچه که از لحاظ تاکتیکی به فوتبال عرضه کردند. آن ها شاید شکست ناپذیر نبودند، اما قطعا فراموش ناشدنی خواهند ماند.
حال چگونه می توان در تیم بد بود؟ به هیچ شکل ممکن. محال بود. "سانه" نیز به طبع تیم، معرکه ترین فصلش را پشت سر گذاشت.
لقب بهترین بازیکن جوان فصل را دست آورد. عنوانی برازنده برای او. جایزه ای که سالها در سیطره ی بریتانیایی ها تاتهنام بود و دست به دست می چرخید. (به استثنا هازارد در 2013-14) گرت بیل، کایل واکر، دله آلی - دو بار - و هری کین. لروی به این روند پایان داد.
در طول فصل کارشناسان و تاکتیک نویسان، با القاب "Key Player" و "Game Changer" از وی یاد کردند. در لیگ 10 گل زد و 15 پاس گل داد. 14 گل و 19 بازی در کل فصل. و باید اشاره کرد که تنها پنج بازیکن در این فصل لیگ برتر موفق شدند آمار گل و پاس گل خود را دورقمی کنند...صلاح، استرلینگ، اریکسن،ماحرز و سانه.
محمد صلاح که بی شک هم اکنون الهه ی مصریان بر روی زمین است، کریستین اریکسن که لشکر تک نفره ی دانمارک را روانه جام جهانی کرده ... پیشنهاد از بارسلونا و رئال مادرید را در جیب خود می بیند، ماحرز که پیوستنش به سیتی از همیشه قریب الوقوع تر به نظر می رسد، رحیم استرلینگ که "گرت ساوت گیت" چشم امیدش را به ساق های او و حرکاتش در میدان بسته... و سانه. سانه ای که جام 2018 را نخواهد دید.
سوال اینجاست. خب چرا ؟؟
این حد از درخشش برای حضور یک بازیکن در ویترین بهترین ها و گل سرسبد دیدارهای فوتبال - جام جهانی - کافی نیست؟
پارادوکس یواخیم لو-سانه از کجا نشئت گرفته؟
حقیقت آن است که هیچ کدام از این دو، نتوانستند در طول زمان یکدیگر را متقاعد سازند. اعتمادی که هیچگاه شکل نگرفت. به رغم معرکه بودن هردو.
جرقه ی اولین اختلاف در جام کنفدارسیون های 2016 زده شد. تیم نو و جوانی که لو برای محک زدن عیار بازیکنان روانه رقابت ها کرد. جایی که سانه دعوت به تیم ملی را نپذیرفت. آلمان فاتح مسابقات شد و جام را به خانه برد. بدون سانه.
از عمل دماغ سانه گفتند... چیزی که ظاهرا برای یواخیم لو قابل هضم نبوده و آتش او را تندتر کرده.
"عمر مومانی" کاریکاتوریست GOAL با دستمایه شوخی قرار دادن فامیلی سانه (SANE) و تشابه آن با کامله ی INSANE به معنای دیوانه، به استقبال تصمیم یوگی رفت. اینکه او از این زاویه به سانه می نگرد.
اما در پس این پرده، پشت تمام این حواشی، یک مسئله حیاتی بیشتر از دیگر دلایل جلب نظر می کند. عدم تطابق سانه با تیم آلمان. همراه و همساز نشدن این دو.
از لحاظ تاکتیکی، سانه و آلمان به یک هارمونی مشترک دست نیافتند.
ارکستر مانشافت به رهبری یواخیم لو، و لروی سانه حکم نوازنده ی چیره دست و با استعدادی را داشت که می خواست تندتر از بقیه بنوازد. هنرش را به رخ همگان بکشاند. او زیر نظر پپ بداهه نوازی را آموخته بود، تک نوازی را ... اما در یک ارکستر مانشافت همه باید با هم بنوازند. آرام و باصلابت. به مانند آثار هموطنشان، بتهوون. باهم به فراز قطعه بروند، باهم فرود بیایند. یک ریتم و یک دست.
حقیقت این است که تاکتیک کلی و خط مشی در تیم ملی هر کشور، مهم ترین اصل است و در این امر سرمربی، بازیکنان را حول خواسته و مدل ذهنی خود انتخاب می کند. اما اگر مسی، سرمربیان آرژانیتن را وادار به محور قرار دادن او در تیم می کند، اگر هر مربی پرتغال قبل از صحبت از تاکتیک خود، ابتدا با رونالدو صحبت میکند، ولیکن سانه هیچگاه نزد سرمربی ژرمن ها به این ارج و قرب نرسید.
اگر گواردیولا به لروی فرصت و فضا داد تا آزادانه بازی خود را انجام دهد، یواخیم لو او را به بند کشید و آرام کرد. بازی کنترل شده طلب کرد. چیزی که با خلق و خوی سانه در تضاد بود و نتوانست از او بهترین بازی هایش را همچون پپ بگیرد.
تصاویر در بازی آلمان و اتریش که درنهایت به باخت ژرمن ها منجر شد، نشان داد که یواخیم لو در مکان غیرتخصصی و اشتباه از سانه بازی میگرفت. او ر در پستی متمایل به هافبک وسط بکار گرفت. جایی که سانه نمیتوانست بازی همیشگی و آزادانه ی خود را بروز دهد.
او در تیم کشورش نتوانست آن طور که در سیتی به نمایش گذاشته بود، بدرخشد. در 12 بازی، هیچ گلی به ثمر نرساند و تنها روی 1 گل موثر بود.
به گزینه های یواخیم لو در پست وینگر می نگریم. مارکو رویس، توماس مولر، یولیان برانت، یولیان دارکسلر.
سانه از تمامی آن ها بازی های بیشتری را به عنوان یار اصلی به میدان رفته...
در هر دو فاکتور تعداد گل و پاس گل از رقبا جلوتر بوده...
فقط از رویس شوت در چهارچوب در هر 90 دقیقه کمتر داشته....
در دریبل با اختلاف، با آمار استثنایی 3.2 دریبل در هر بازی، از فانتزی باز ترین بازیکنان اروپا به شمار میرود و در مجموع امیتاز بیشتری را از رقبا بدست آورده...
احتمالا رویس انتخاب اول یوگی برای پست وینگر چپ خواهد بود. مارکو که از نمادهای فوتبال آلمان امروزیست. با ذوق و قریحه، در خدمت تیم و رو به جلو.
فوتبال همیشه یک روی بیرحم دارد. در پس تمامی زیبایی ها و 90 دقیقه های نفس گیر.
همان بی رحمی که شورله و گوتزه را مجبور خواهد کرد که دیدارهای آلمان را همراه همسرانشان از قاب تلویزیون ببینند! قهرمانان دیروز. همان کسانی که گل و پاس گل پیروزی بخش در فینال را مقابل آرژانتین به ثمر رساندند.
میشاییل بالاک گفته که یواخیم لو خود را با خط زدن سانه تحت فشار قرار داده... و هیچ دلیل تاکتیکی و فنی پشت انتخاب برانت و حذف سانه نیست. حال باید این را نیز در نظر گرفت که جام بیست و یکم، هفتمین تورنمنتی است که آلمان با یواخیم لو گام به مسابقات می گذارد و در تمامی آن ها حداقل به نیمه نهایی راه پیدا کرده است. شاید بتوانیم دیگر حق بدهیم که او می داند چه میکند!