جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم تو را
ور قصدِ آزارم کنی هرگز نیازارم تو را
گرچه هرگز او نمیگیرد زحال ما خبر درد او هرشب خبر گیرد زسر تا پای ما
چهها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم
طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
غلط میگفت خود را کشتم و درمان خود کردم
آخرین حضور 23 دقیقه 7 ثانیه قبل
عضویت از 5 سال 5 ماه قبل