کاش تقویم آبان 98 نداشت
هرگز از مرگ نهراسیدم اگرچه دستانش از ابتذال شکننده تر بود هراس من باری همه مردن در سرزمینی است که مزد گورکن از آزادی مردمان افزون باشد
امروز نوزادی را دیدم که مرده به دنیا آمده بود در گوشش گفتم چیزی را از دست ندادی (آلبرو کامو)
(تا جایی که یادمه این خاک همیشه ندا میداد یه روز خوب میاد)
آخرین حضور 3 سال 2 ماه قبل
عضویت از 3 سال 3 ماه قبل