این مقاله در ادامه تنها وضعیت یک تیم را مورد بررسی قرار خواهد داد اما توضیح شرایط موجود از زاویه ای متفاوت می تواند به روشن تر شدن چرایی نگارش مقاله های این چنینی کمک کند. بوندس لیگا روبات قهرمانی است که متاسفانه "قلب طلایی" آن از کار افتاده و فعلا دوران حکمرانی "مغزها" و تاخت و تاز "گرگ ها" را تجربه می کند. در جزیره باز هم داستان تکراری است: قرمزهای بندرنشین گرفتار سونامی اند، توپخانه گلوله ندارد، شیاطین سرخ سینه خیز بالا می روند و "بیزینس" حرف اول و دوم را می زند. حتی سوسن ها سپید طراوت گذشته را ندارند. در لالیگا ماجرا جالب تر است. سه کوماندو برای زنده ماندن میان "زامبی ها" چشم ها را بسته اند و به اطراف خود شلیک می کنند و "خفاش ها" منتظر از پا افتادن "پسران ماتریس" هستند که خود انتظار زخمی شدن همشهری خود و رقیب کاتالان را می کشد. در لوشامپیونه شهر شلوغ شده و هفت تیرهای همه پر است. کمی آن طرف تر اما سری آ روزهای خوبی ندارد. بانوی پیر حکومت نظامی کرده است و "گرگ ها" تشنه خون در شهر پرسه می زنند. "افعی" (نراتزوری) زهر ندارد و "غول های ایتالیایی" به اغما رفته اند.
حقیقت ناراحت کننده این است که میلان شرایط اسف باری را تجربه می کند. باید صادقانه بگوییم چراغ های قرمز روشن شده اند. نتایج ضعیف، بی ثباتی، شرایط مالی فاجعه بار و مدیریت بحران بی اثر از عوامل انکار نشدنی به وجود آمدن شرایط حاضر هستند. توپ را باید در زمین همه انداخت، از کادر فنی و بازیکنان بگیرید تا مدیریت و دو صد البته سایه شوم طبیعت فوتبال. آخرین مورد چندان کنترل شدنی به نظر نمی رسد اما شاید با بررسی موارد دیگر بتوان به پاسخ کوتاهی در مورد آینده احتمالی این تیم رسید.
برلوسکنی – گالیانی؛ دندان های پوسیده یا باتجربه های کاربلد؟
زوج مدیریتی میلان از ابتدای نشستن آقای سیاستمدار بر صندلی ریاست تیم در بیستم فوریه 1986 همواره در کنار یکدیگر بوده اند. روسونری با مدیریت برلوسکنی و گالیانی افتخارات زیادی کسب کرده است. میلان برلوگالی هشت بار اسکودتو را فتح کرده، پنج قهرمانی لیگ قهرمانان اروپا و پنج قهرمانی سوپرجام اروپا را جشن گرفته و شش بار سوپرجام ایتالیا را بالای سر برده است. دو عنوان قهرمانی در جام های بین قاره ای، یک قهرمانی جام حذفی ایتالیا و یک قهرمانی جام باشگاه های جهان را نیز به آن ها اضافه کنید.
هنرهای برلوگالی به همین جا ختم نمی شود. زوج مدیریتی میلان همواره تلاش کرده اند بهترین بازیکنان را برای تیم استخدام کنند. مثلث هلندی در اوج "ویرانگری" به میلان می آیند. دونادونی، بوبان، آلبرتینی، بیرهوف، شوچنکو، روی کاستا، دیدا، نستا، پیرلو، سیدورف، کاکا، ابراهیموویچ، کافو، رونالدینیو، بکام، رونالدو... از این اسم ها فاکتور بگیریم. دو سه فصل اخیر شرایط به گونه ای پیش رفته که میلان تبدیل به کاروانسرای بازیکنان کم کیفیت و بی تاثیر شده است. بیرشا و کنستانت را می توان مشت های نمونه خروار نامید. بالوتلی علیرغم استعدادهای انکار نشدنی اش گرفتار حاشیه می شود و تیم را ترک می کند، مصدومیت های پی در پی ال شراوی، پاتزینی و دی شیلیو؛ بالارفتن میانگین سنی و درجه کیفی عملکرد خط دفاعی تیم که روزگاری بزرگانی چون باره زی، مالدینی، نستا، کاستاکورتا، استام، کافو، تاسوتی و دیگران امنیت دروازه را تامین می کردند؛ نوسان های حالا دیگر عادت شده بازیکنانی چون مونتولیوو، هوندا، مونتاری، آباته و حتی دی یونگ نیز بی تاثیر در نتایج ضعیف میلان نبوده است.
چه کسی را باید مقصر به وجود آمدن این شرایط دانست؟ عدم توانایی سران تیم در مدیریت بحران یا همان سایه شوم فوتبال؟ برلوسکنی شرایط مالی چندان خوبی ندارد. هفته هاست شایعات فروش سهام باشگاه شنیده می شود اما آقای رئیس در حالی تمایلی به واگذاری سهام باشگاه ندارد که این جسم مریض تنها با تزریق مستقیم پول با حجم کلان به زندگی باز خواهد گشت. این در حالی است که گالیانی و باربارا برلوسکنی در هفته گذشته رسما از ساخت ورزشگاه اختصاصی میلان صحبت کرده اند که این مسئله سوالات بسیاری در مورد آینده میلان در ذهن ها ایجاد می کند.
اینزاگی؛ هنوز وقت سوپر شدن فرا نرسیده بود مستر پیپو!
حکایت میلان و سرمربی هایش جالب است. پس از رفتن کارلتو، میلان چهار سرمربی متفاوت را در راس کادر فنی خود دیده است. اگر از آلگری فاکتور بگیریم، سه سرمربی دیگر مردان جوان شیک پوشی بوده اند که آن ها را باید دسته های چاقوی میلان نامید. لئوناردوی خوش تیپ برزیلی، سیدورف شوالیه هلندی و اینزاگی سوپر پیپوی پرشور سه مردی بوده اند که تجربه نشستن روی نیمکت تیمی را داشته اند که روزگاری با گلزنی برای میلان به سینه خود می کوبیدند. سران میلان از ژوئن سال 2009 که لئوناردو را به جای کارلتو انتخاب کردند شاید هیچ گاه آینده ای این چینی را متصور نبودند.
تغییر سرمربی در چند فصل اخیر را می توان از دو جهت بررسی کرد:
الف) جوانگرایی در راس کادر فنی
تجربه، دانش و درک درست فوتبال مدرن از مهم ترین ویژگی های سنجش مربیان است. سه بازیکن سابق میلان را با کدام ویژگی بسنجیم؟ گواهینامه حرفه ای مربی گری در سری آ الزامیست و لئوناردو در حالی روی نیمکت میلان نشست که مدرک حرفه ای درجه یک یوفا را نداشت. هرچند وی به دلیل سابقه قهرمانی درجام جهانی (به عنوان بازیکن) معاف شد اما این نکته هیچ گاه نتوانست در نتیجه گیری مرد خوش پوش برزیلی تاثیر مثبتی ایجاد کند. وی در 48 بازی، 23 بار پیروزی را جشن گرفت، 13 مساوی به دست آورد و 12 بار نیز تسلیم حریفان خود شد. با این حال نتیجه گیری لئونارد در نراتزوری به مراتب بهتر از روسونری بود.
پس از دوره کوتاه مدت لئوناردو، نوبت به ماکس آلگری رسید، مردی که نتایجش در کالیاری کارنامه قابل قبولی برای نشستن روی نیمکت میلان نبود. آلگری در همان اولین فصل میلان را به هجدهمین اسکودتو رساند، سوپرجام ایتالیا را با شکست دادن اینتر رقیب سنتی در ورزشگاه ملی پکن (2-1) فتح کرد و جایزه بهترین مربی سال سری آ را به دست آورد. پس از آن دوران رکود آلگری با شروع تغییر نسل آغاز شد. میلان آلگری در دوفصل پیاپی به ترتیب دوم و سوم شد و در آخرین فصل حضور سرمربی 47 ساله ایتالیایی (و سیدورف در ادامه) سری آ را با رتبه هشتم به پایان رساند تا سران میلان وی در 13 ژانویه 2014 از کار برکنار کنند.
کلارنس سیدورف 14 ژانویه، تنها یک روز پس از اخراج آلگری کفش هایش را آویخت، چمدانش را بست تا 16 ژانویه روی نیمکت میلان بنشیند. همه چیز برق آسا رخ داد و شوالیه هلندی در یک چشم به هم زدن مرد اول نیمکت میلان نام گرفت. دوران مربی گری ملی پوش سابق هلندی درست در یک جشم به هم زدن دیگر به پایان رسید و سیدورف تنها پس از چهارماه از کار برکنار شد. کاپیتان سابق و شماره ده سال های نه چندان دور میلان 22 بار در طول چهارماه روی نیمکت روسونری نشست و تنها 11 بار پیروزی را جشن گرفت.
پس از برکناری سیدورف شایعات فراوانی پیرامون انتخاب سرمربی جدید به وجود آمد اما در نهایت "سوپر پیپو" مرد خوش شانسی بود که نامش با نیمکت میلان گره خورد. اینزاگی که پس از بازنشستگی در تیم های پایه میلان مربی گری کرده بود این بار سکان دار تیم اصلی شد، آن هم در شرایطی که میلان از نظر در اختیار داشتن بازیکنان طراز اول و درخور نام تیم سال های نوری با ایده آل ها فاصله داشت. سوپر پیپو که سابقه ده قهرمانی در رقابت های مختلف با میلان در کسوت بازیکن را در کارنامه دارد تا به این مقطع از فصل جاری ضعیف عمل کرده است. وی در 22 بازی تنها هفت بار طعم پیروزی را چشیده است. اساسا مقایسه اینزاگی و سیدورف چندان منطقی نخواهد بود اما اشاره ای کوتاه ضروری و به جا به نظر می رسد.
ب) مدیریت شرایط اسفناک مالی
جای هیچ شکی نیست که سرمنشا بحران مالی میلان شخص برلوسکنی است. اگر بخواهیم جرم های مختلف نخست وزیر سابق ایتالیا را فهرست کنیم روزها وقت و صدها صفحه لازم خواهد بود تا حق مطلب ادا شود. باید صادق بود. بازگویی شرایطی که برلوسکنی به عنوان نفر اول در آن ها دخیل بوده لازم است. فرار مالیاتی، پول شویی، سوء استفاده از قدرت، اختلاس، فساد، افترا، شهادت کذب در دادگاه، اخاذی، سازش با مافیا و بهره کشی جنسی تنها قسمتی از اتهام هایی است که برلوسکنی به خاطر آن در بیش از 2500 جلسه دادگاه حاضر شده است. آقای رئیس برای تبرئه شدن بیش از 170 میلیون یورو به وکیل های خود پرداخت کرده است.
یکی از اتهامات فوتبالی برلوسکنی رشوه دادن (پنج میلیون یورو) به سران باشگاه تورینو برای به خدمت گرفتن جیان لوئیجی لنتینی بود که در سال 1992 اتفاق افتاد. این انتقال 13 میلیون پوندی لنتینی را تبدیل به گران قیمت ترین فوتبالیست جهان در سال 1992 کرد. در چهارم ژوئیه 2002 برلوسکنی به دلیل تغییر قانون حقوقی "مرور زمان" که توسط کابینه خودش به تصویب رسیده بود تبرئه شد.
اصلی ترین دادگاه مربوط به بحث فعلی (بحران مالی میلان) به پرونده شرکت رسانه ای فینینوست برمی گردد. برلوسکنی مالک این شرکت در رقابت با شرکت سی آی آر (Compagnie Industriali Riunite) در سال 1991 برای خرید سهام شرکت موندادوری با زد و بند و پرداخت رشوه پیروز می شود. کارلو دی بندتی رئیس وقت شرکت سی آی آر شکایتی را تنظیم می کند. رای دادگاه با پرداخت رشوه به قاضی به سود فینینوست صادر می شود. دادگاه های سال 2007 و 2009 رای را به سود شرکت سی آی آر صادر می کنند. طبق قوانین کشور ایتالیا فرد متهم می توانند دو بار قبل از صدور رای نهایی به دادگاه استیناف شکایت کند. دادگاه سال 2011 شرکت فینینوست را محکوم به پرداخت 560 میلیون یورو (رقمی بالغ بر 804 میلیون دلار) به شرکت سی آی آر کرد. این در حالی است که رای نهایی دادگاه ایتالیا در مورد این پرونده در سپتامبر 2013 صادر شد که طبق آن شرکت فینینوست محکوم به پرداخت 494 میلیون یورو به شرکت سی آی آر شد.
برلوسکنی محکوم به پرداخت رقم فوق الذکر شده است و این نکته آینده میلان را تحت تاثیر قرار داده است. سرمایه شرکت فینینوست که توسط خانواده برلوسکنی اداره می شود رقمی بالغ بر 5 میلیارد یورو (6.6 میلیارد دلار) برآورد می شود. این در حالی است که ارزش سهام این شرکت روز به روز سقوط می کند. میلان می خواهد ورزشگاه جدیدی بسازد که ظرفیتی بین چهل و دو هزار تا پنجاه هزار نفر خواهد داشت. به نظر می رسد سران میلان می خواهند با واگذار کردن حق اسم ورزشگاه به شرکت هواپیمایی امارات بخش بزرگی از هزینه های ساخت و ساز را تامین کنند. شاید بتوان همین شرایط مالی را دلیل اصلی به خدمت گرفتن مربیان کم تجربه و کم قیمتی چون لئوناردو، آلگری، سیدورف و اینزاگی دانست.
تمام این شرایط را یک طرف بگذارید. سوال اصلی هنوز بی جواب مانده است. راه حل خروج میلان از بحران فعلی چیست؟ اگر بخواهیم منطقی پیش بینی کنیم باید بگوییم میلان حداقل دو فصل دیگر را نیز دست به عصا و کم فروغ در رقابت ها ظاهر خواهد شد چرا که برلوسکنی (بخوانید بهترین مدیر تاریخ فوتبال در رده باشگاهی!) نه تن به فروش سهام باشگاه خواهد داد و نه پولی در اختیار دارد که برای بهتر شدن وضعیت تیم خرج کند. متاسفانه میلان و هوادارانش باید فعلا به خریدهایی چون جرمی منز، السیو چرچی و ماتیا دسترو قانع باشند و نیمکت تیم را صندلی یک تاکسی قراضه بدانند. شاید پس از تکمیل ورزشگاه جدید (احتمالا 2019 یا 2020) و پرداخت تمام بدهی های برلوسکنی شرایط برای بازگشت شکوه و قدرت غول های ایتالیایی فراهم شود. لیاقت این میلان همان رتبه یازدهم، دوری از لیگ قهرمانان و حذف شدن در جام حذفی است. ترحم رواست، سکوت کنیم و فاتحه بخوانیم.