طرفداری- روزهایی که بیسبال جای فوتبال در فرزندان ژاپنی جا خوش کرده بود «تاکاهاشی» انیمیشن فوتبالیست ها را با ایدههایی پنهان ساخت. از آینده نگری در آن کارتون که سال 2050 ژاپن قهرمان جام جهانی میشود تا میزوگی که با الهام بخشی از یوهان کرایوف شماره 14 بر تن می کرد فقط بخشی از ایده های تاکاهاشی بود. اما همه چیز برای ما یک کارتون بود. شبیه به عصر یک جمعه، وقتی که آقایان پدر بعد از دیدن اخبار دل از تلوزیون می کندند تا با یک فاصله ی چند دقیقه ای با هایدی و حنا به استقبال شاهکار تاکاهاشی بنشینیم. جایی که خالق اثر اعتقاد داشت وقتی تیم ملی ایران در جام جهانی 1978 به عنوان تنها نماینده آسیا در آن حضور داشت وقتی که شور و شعف مردم را می بیند به فکر ساختن آن می افتد. تفکراتی که ژاپن در فوتبالیستها (مانگا) بوجود آوردند نگاه فرزندان ژاپنی را تغییر داد. حالا مقایسه کنیم با تفکراتی که ما در فوتبال بوجود آورده ایم. نیازی نیست بیش از این از زندان آزادی و سایر استادیوم های کشور گفته شود. حتی پدری برایش سخت است فرزند خودش را به استادیوم و آن جو ملتهب ببرد. جوی که همه چیز در آن دارد، از دودهای سیگار تا فحاشی های جدیدی که اگر همانند امروز امکانش بود در فرهنگ لغت ثبتش هم میکردیم. تشویش، کری خوانی های زشت، فحاشی، درگیری و... ارمغانی است که فرهیختگان ایرانی با ادعاهای پرطمطراق به فرزندانمان هدیه میکنند.
برای آنکه کمی جزئی تر به شاهکار تاکاهاشی پی ببریم چند سکانس از بازی نیمه نهایی میان توکیو اف سی و شاهین را می نویسم (هرچه یادم می آید را می نویسم؛ سخت نگیرید).
تیم شاهین با عبور از فورانو و ماتسویاما به توکیو اف سی رسیده بودند. جایی که شاهزاده موساشی یعنی کاپیتان جون میزوگی اجازه بازی کردن را نداشت. نیمه اول یاران سوباسا اوزارا با 2گل برتری به رختکن رفته بودند و بازیکنان توکیو اف سی در غیاب کاپیتان شان حرفی برای گفتن نداشتند. اما از آغاز نیمه دوم اتفاقاتی افتاد که هنر خالق فوتبالیست ها تبدیل به اثری خاطره انگیز برای مردم جهان، و تلنگری به پسربچه های ژاپنی شود. باران شروع به باریدن می کند، کاپیتان میزوگی که با سری پایین از روی نیمکت تحقیر یارانش را می دید طاقت نیاورد به یکباره بلند شد گرمکنش را دراورد، و به روی زمین انداخت. همه بازیکن ها کاپیتان میزوگی را نگاه می کردند که مشت هایش را گره زده تا به بازی بیاید. با توصیه هایی که دکتر به او کرده بود میزوگی تنها اجازه پانزده دقیقه بازی کردن را داشت. مربی هم می دانست حتی اگر آن قلب در همین بازی، در همین باران بایستد نمی تواند مانع به بازی نیامدن یکی از ستاره های تورنمت دانش آموزی باشد. دکتر تیم به طرف میزوگی آمد تا تلاش کند او را از این تصمیم منصرف کند، اما میزوگی فریاد می زند «نه دکتر،دیگر نمی توانی جلویم را بگیری». همه بازیکنان به خوبی می دانستند دریبل زنی های کاپیتان میزوگی می تواند آنها را به بازی برگرداند.
البته دریبل های بسیار زیبایی را دیده ایم. از شاهکار فرناندو ردوندو مقابل منچستر یونایتد تا دریبل های مسخ کننده لیونل مسی. اما یکی از دریبل های جالب زمانی بود که کریستیانو رونالدو در دیدار برابر آلاوس در نزدیکی نقطه کرنر دریبلی مشابه دریبل میزوگی در کارتون فوتبالیستها را زد و حریف خود را پشتسر گذاشت. این حرکت هواداران مادرید را در سانتیاگو برنابئو به وجد آورد.
لابد تصاویر آن بازی ها جسته و گریخته در خاطرتان هست. جون میزوگی قدم زنان به درون زمین رفت و سوباسا اوزارا با مردمک چشمانی که می لغزید نگاهش می کرد. بازیکن های توکیو اف سی با دیدن کاپیتان شان به یاد روزهایی افتادند که در سرما و گرما صبح تا شب سخت ترین تمرینات را پشت سر گذاشته بودند، انقلاب نگاه شان حتی بیننده های تلوزیونی را هم به تردید می انداخت که اگر قرار است بازهم تیم شاهین و کاراکتر اول انیمیشن به فینال برسند پس چه دلیل قانع کننده ای برای شکست یکی از دوست داشتنی ترین کاراکترهای فوتبالیست ها یعنی جون میزوگی وجود دارد؟ در شک و تردید یکی دو جمعه دیگر رفت و آمد.
بازیکنان توکیو اف سی دست از ناامیدی برداشته اند و با مشت های گره زده و سرگرمه هایشان همراه کاپیتان شان راهی شدند. هنوز زمان زیادی از نیمه دوم نگذشته بود که کاپیتان میزوگی به سمت دروازه شاهین حمله کرد، موریزاکی درون دروازه ایستاده بود. میزوگی توپ را به هم تیمی اش آکیتا داد و با سرعتی باور نکردنی شروع به دویدن کرد. لحظاتی بعد هم تیمی اش اودا را صدا زد و او هم با ضربه ای محکم توپ را به آسمان فرستاد. آن توپی بود که در آسمان برای میزوگی پرواز می کرد، سوباسا و میزوگی با هم به پرواز درآمدند، اما این میزوگی بود که با ضربه قیچی استادیوم را به سکوت وا داشت. کاپیتان ها به زمین افتادند اما قلب میزوگی تراژدی پایان ناپذیر فوتبالیست ها بود. کاپیتان را بلند کردند تا از بازی خارج کنند، اما نه، او می خواست به بازی با حریفی که از مدت ها قبل به او فکر می کرد ادامه دهد.
در فوتبال گل های قیچی برگردان زیادی زده شده است که هرکدام زیبایی خاص خودشان را داشتند. اما یکی از گل هایی که خاطره انگیز مانده است مربوط می شود به همین تصویر. دیگو سوزا بازیکن تیم اسپورت رسیفر پس از پشتسر گذاشتن بازیکن سائو پائولو، گل زیبایی را به ثمر رساند. ضربه قیچی او بی شباهت به اثر تاکاهاشی نبود.
یا حتما در خاطر دارید که در جریان دیدار هال سیتی و لسترسیتی در لیگ برتر انگلیس، آبل هرناندس با کمک دیاموند، ضربه قیچی زدند که یادآور حرکت تارو میساکی و سوباسا اوزارو بود. کسپر اشمایکل در مقابل این حرکت کاری نتوانست انجام بدهد.
جمعه دیگر از راه می رسد. انیمیشن در شروع قصه یاداوری می کند رویای میزوگی یک جدال برابر با سوباسا است. با آخرین توصیه های دکتر در زمین مسابقه، میزوگی به خوبی متوجه می شود دیگر حق دویدن ندارد. گزارشگر از زمان اندک بازی می گوید. تله آفساید یکی دیگر از حربه های میزوگی در نیمه دوم بود. به طوری که سوباسا برای اولین بار در کارتون فوتبالیست ها کلافه و سردرگم می شود. هیچ بیننده ای تا آن روز سوباسا اوزارا اینقدر اسیر ندیده بود. تا اینکه با دفع اشتباه یکی دیگر از کاراکترهای خاص این اثر، یعنی ایشی زاگی توپ در چند متری میزوگی بر روی زمین می افتد.
البته صحنه های عجیبی از گلرها در تاریخ مانده، نمونه اش آنخل کمپوس دروازهبان تیم ملی فوتبال پرو در دیدار برابر اروگوئه یکی از بهترین مهارهای واکاشیزوما را به نمایش گذاشت. او در حالیکه از نیمه زمین خودی از بازیکن حریف جا مانده بود، توانست خود را به توپ برساند و مانع از باز شدن دروازهاش شد. اتفاقی که تا مدت ها آنخل کمپوس در مورد آن صحبت می کرد. نمونه دیگرش می توان به همین تصویر از ایکر کاسیاس اکتفا کرد.
بگذریم. دفع ایشی زاگی توپ را در چند متری میزوگی فرستاده بود. همه بازیکنان ایستاده بودند و کاپیتانی که در میانه زمین با موهای خیسش در باران نشسته بود و گویی قلبش نمی زد. مشخص بود میزوگی به روزهای سختش فکر می کرد. همین که بازیکنان شاهین به طرف توپ دویدند میزوگی هم به یکباره سرش را بالا آورد، دوید به طرف توپ و شوت سیمرغی را زد. توپ از کنار بازیکن ها با قدرت می رفت، همه می دانستند جانِ میزوگی با آن شوت در حال رفتن است. خلاصه آنکه موریزاکی حتی نتوانست توپ را ببیند. گلِ دوم زده شد و میزوگی در زیر باران، روی زمین با قلبی که اکراه برای زدن داشت، می افتد.
آندرس اینیستا در یورو ۲۰۱۲ برابر تیمهای ایتالیا و کرواسی همچون سوباسا در محاصره بازیکنان حریف قرار گرفت. این تاکتیک را میزوگی برای کنترل سوباسا به کار گرفت. اینیستا نیز این شرایط را چند بار تجربه کرد.
همانطور که راوی از ذهن بازیکنان حرف هایشان را می خواند با تعبیر ملتمسانه از جانب سوباسا شروع شد. سوباسا ملتمسانه می گوید «میزوگی»، و میزوگی در جواب می گوید : «دلت برای من نسوزه سوبا، ازت می خوام که بهترین بازیتو بکنی فهمیدی؟!». دو جمعه دیگر می گذرد که بالاخره روز موعود از راه می رسد. تلوزیون تصویری را نشان می دهد که حتی هوادار سوباسا هم دلش نمی خواهد میزوگی بازنده این دیدار باشد. میزوگی زخمی و خمیده، و سوبایی که می خواست کار را تمام کند. آخرین سکانس از شاهکار تاکاهاشی ست. سوباسا بازی را شروع کرد و به دلیل قولی که به میزوگی داده بود -ترحم نکردن به میزوگی- به سمت دروازه توکیو اف سی حمله را آغاز کرد. سوباسا پا به توپ به سمت میزوگی می رفت، به میزوگی نزدیک شد، اما میزوگی همانند مجسمه زیر باران خمیده ایستاده بود. سوباسا از کنارش به راحتی عبور کرد و میزوگی با سری پایین که موهایش صورتش را پوشانده بود همانطور بی نفس ایستاده بود. سوباسا با فریاد «این دیگه گله» یکی از همان شوت های چرخشی اش که تبحر خاصی در آن داشت را زد.
البته شاید خاطرتان باشد که دراکسلر در نخستین بازیاش برای پاریسنژرمن، ضربه عقابی شکل سوباسو را تکرار کرد. تصویر حرکت دراکسلر تا مدت ها سوژه شبکههای اجتماعی شد.
دیگر امیدی نبود، توپ با سنگینی باران به طرف دروازه می رفت. بازیکنان شاهین هیجان زده از اتفاقی که دارد کار را تمام می کند. همه به انتظار گل بودند که سایه ای جلوی توپ سنگین سوباسا ایستاد، او کاپیتان میزوگی بود که با قلبش به روی خطِ دروازه شیرجه زد و با پشتیبانی یاران اش با توپ به دیرک دروازه خورد و بر روی زمین افتاد و با صدایی لرزان به سوباسا می گوید: «گفتم نمیتونی به این راحتی شکستم بدی سوبا» . و اشک ها و فریادهای کاپیتان کاپیتان در زیر بارانی که پایانی نداشت.
شاید به خوبی در خاطرتان باشد که در دیدار بارسلونا و لوکوموتیو مسکو در سال ۲۰۰۲، هنگامی که بازیکن تیم مهمان به سمت دروازه بارسا شوت زد، کاپیتان آبی اناریها خود را در مسیر توپ قرار داد و مانع از باز شدن دروازه تیمش شد. پس از برخورد توپ به صورت پویول، مدافع اسپانیایی بر زمین افتاد. تماشاگران نوکمپ تحت تاثیر این حرکت قرار گرفتند. اتفاقی که یاداور شوت کاکرو یوگا به صورت ایشی زاگی بود.
افسانه انیمیشن فوتبالیست ها بی تکرار ماند، سال ها می گذرد و هنوز مادر پدرانی هستند که اگر بر حسب تصادف صحنه ای از شاهکار تاکاهاشی را از تلوزیون ببینند برای لحظاتی هم که شده میخکوب بمانند. اثر تاکاهاشی یک شاهکار برای بچه های ژاپنی بود، یک تلنگر و الهام بخشی از تیم ملی ایران بود. کاراکترهایی که ناامید نشدند، میل برای پیروز داشتند، اتحاد داشتند، و مهم تر آنکه بعد از هر فرودی دست از تلاش برنداشتند. همین دلایل کوتاه کافی بودند که خیلی از کودکان جهان در رویای خودشان یا کاپیتان سوباسا باشند یا کاپیتان کاکرو. اما خب کاپیتان ما چهارده می پوشید.
پی نوشت: سال نو بر تمامی کاربران عزیز مبارک. این یک یاداشت نسبتا طنز به مناسبت سال نو بود. پس سخت نگیرید.