مطلب ارسالی کاربران
سینوهه؛فصل چهارم؛تحصیل در دارالحیات؛بخش اول
استادان مدرسه طبی دارالحیات، پزشکان سلطنتی بودند و کمتر در دارالحیات حضور بهم می رسانیدند. برای اینکه بیمـاران
توانگر به آنها مراجعه میکردند و اوقات آنها طوری صرف مداوای بیماران می گردید که فرصتی برای حضور در دارالحیات باقی
نمیماند.
ولی گاهی از اوقات که اطبای عادی از عهده مداوای بیماران بر نمی آمدند از اطبای مزبور درخواست میکردند که بدارالحیات
بیایند و بیماران را مداوا کنند و بدین ترتیب د ر شهر طبس بیبضاعتترین بیماران، در صورتی که اطبای دیگر نمی توانستند
آنها را معالجه کنند از علم و تجربه یک پزشک سلطنتی استفاده میکردند.
با اینکه در طبس فقیرترین اشخاص می توانستند وارد دارالحیات شوند و در آنجا مورد مداوا قرار بگیرند من آرزو نمی کـردم
که بجای آنها باشم و از درمان مجانی استفاده کنم.
برای اینکه اطبای جوان و محصلین دارالحیات انواع داروهای جدید را در مورد این بیماران فقیر بکار می بردند که بدانند اثـر
دارو چیست؟ همچنین وقتی میخواستند که یک مجروح را مورد عمل جراحی قرار بدهند یا جمجمه یک نفر را بـشکافند یـا
شکم بیمار دیگر را باز کنند بدون توسل به داروهائی که درد را از بین میبرد، مبادرت به این عملیات مینمودند.
آن داروها گران تمام میشد و فقراء قوه خریداری دارو را نداشتند و دارالحیات هم داروهای مزبـور را در دسـترس بیمـاران
نمیگذاشت و گاهی که انسان وارد دار الحیات میشد فریادهای جگرخراش مجـروحین را کـه تحـت عمـل جراحـی بودنـد
میشنید.
دوره تحصیلات مدرسه دارالحیات طولانی بود زیرا محصل علاوه بر فرا گرفتن علم طب و فنون شکافتن سر و شکم و معالجه
ریه و کبد و کلیه و مثانه و امراض زن ها و امراض مربوط به زایمان، می باید اثر تمام داروها را بداند و اطلاع داشته باشد چگونه
داروهای مزبور را از گیاهها بدست میآورند و چه موقع باید گیاه را چید و چگونه آن را خشک کرد . محصل مدرسه دارالحیات
باید بداند که هر گیاه طبی در کجاست و چه فصل چیده میشود و در نظر اول باید خود گیاه را و خشک شدۀ آن را بشناسد.
مثلاً سی نوع ریشه گیاه طبی را مخلوط می کردند و مقابل محصل میگذاشتند و میگفتند این ریشهها را از هم جدا کنیـد و
من بشما اطمینان میدهم که گاهی اطبای سلطنتی هم راجع به ریشۀ گیاه ها اشتباه میکردند زیرا ریشه بعـضی از گیـاه هـا
طوری بهم شبیه است که نمیتوان آنها را تمیز داد.
در این گونه مواقع وسیله شناسائی ریشه های گیاههای طبی، این است که طبیب ریشه گیاه را در دهان قرار بدهد و بجود و از
روی طعم آن بفهمد که از چه گیاه است.
بعضی از اطبای سلطنتی بر اثر سالخوردگی، دندان نداشتند و مجبور بودند که ریشه گیا ه را بکوبند و وقتی خوب نرم شد آنرا
بدهان ببرند و از روی طعم ریشه، بگویند که از کدام گیاه است.
در دارالحیات مشگلترین موضوعهای تحصیلی عبارت از این بود که ما بتوانیم بوسیله انگشتان و چشم های خود، رد بیمـاری
را احساس کنیم و بدانیم کجای بیمار درد میکند و درد مزبور ناشی از کدام بیماری میباشد.
چشمها و صورت او پی بمرض ببرد و هنگامی که انگشت ها را روی بدن بیمار میکشد درد او را احساس نماید وبهمین جهـت
در بین محصلینی که وارد دارالحیات می شدند جز چند نفر از آنها بقیه طبیب واقعی نبودنـد بلکـه پزشـک ظـاهری بـشمار
میآمدند. حتی اگر طبیب سلطنتی هم میشدند، باز فاقد شم شناسائی امراض بودند.
در دارالحیات دو نوع امراض مورد مطالعه قرار میگرفت یکی بیماریهایی که ناشی از جسم است و این بیماریها بر اثـر غـذای
پخته و پیری تولید میشود.
و دوم بیماریهای ناشی از روح زیرا روح مولد بیماری میشو د و برای اینکه تولید بیماری کند، این وظیفـه را بـارواح کوچـک میسپارد و ارواح مزبور آنقدر کوچک هستند که صدها هزار از آنها را می توان روی وسعتی بقدر ناخن جا داد ولی هر یـک از
آنها به تنهائی میتوانند، مسبب یک بیماری شوند.
ما در دارالحیات میباید بدانیم چگونه دردها را بوسیلۀ دواهای مسکن تسکین میدهند و چه باید کرد که وقتی سر یا شـکم
یک نفر را میشکافند او احساس درد نکند. ما میباید بدانیم چگونه باید بعضی از دردها را افزایش داد زیرا بعضی از امراض را
نمیتوان معالجه کرد مگر بوسیله افزایش درد . یکی از رشتههای تحصیلی این است که چگونه ما یک مرض را بوسیلۀ ایجـاد
یک مرض دیگر معالجه نمائیم.
بدین طریق که یک مرض خطرناک را بوسیله ایجاد یک بیماری بی خطر درمان میکردیم و بعد مرض بدون خطر را با سـهولت
معالجه مینمودیم.
ما باید بفهمیم که کدام قسمت از اظهارات بیمار حقیقی و کدام قسمت غیر واقعی یعنی ناشی از تصور و تخیل اوست.
زیرا بیمار مثل موجودی که گرفتار ارواح موذی شده دچار خیالات و تصورات وحشت آور میشود و دردهای واهی در کالبدش
بوجود میآید و دردهای مزبور را با دردهای واقعی اشتباه مینماید، آنوقت اظهارات او طبیب را دچار اشتباه می نماید و از روی
سهو مبادرت بمعالجه میکند و مریض را میمیراند. وقتی من در دارالحیات بودم، باین حقیقت پی بردم که مسئلۀ استعداد در
تربیت پزشک بسیار اهمیت دارد. من متوجه شدم آنقدر که استعداد در تربیت پزشک اهمیت دارد، تحصیلات دارای اهمیـت
نیست.
زیرا اگر محصل دارای استعداد نباشد، دارالحیات که بزرگترین مدرسۀ طبی جهان است، نمی تواند او را یـک طبیـب واقعـی
کند.
کسی که وارد دارالحیات میشود باید عاشق طب و حاضر شود که در راه این علم، همه چیز خود را فدا کند و در درجـۀ اول،
باید استراحت خویش را فدا نماید.
من در دارالحیات فهمیدم که موظع اعتماد بیمار نسبت به طبیب، از لحاظ معالجه بسیار مهم است و بیمار باید ایمان داشـته
باشد که طبیب معالج او حاذق و بصیر و مصون از اشتباه است.
بهمین جهت پزشک نباید اشتباه کند چون اگر اشتباه کند اعتماد بیماران از او سلب می شود و هر دوائی که این طبیب بـرای
ناخوشها تجویز نماید بدون اثر است.
من هنگام تحصیل در دارالحیات فهمیدم که معنای این جمله که (اطباء دسته جمعی بیماران خود را دفن می کنند) چیـست؟
زیرا در خانههای اغنیاء که چند طبیب برای معالجۀ بیمار احضار می شوند، وقتـی طبیـب دوم و سـوم مـیآینـد و مـشاهده
میکنند که طبیب اول اشتباه کرده اشتباه او را بروز نمیدهند تا اینکه اعتماد مردم نسبت به اطباء متزلزل نشود.
اطبائی که به منزل اغنیاء میروند طبیب سلطنتی هستند و وقتی که مردم بفهمند یک طبیب سلطنتی اشتباه کرده اعتمـاد
آنها نسبت به تمام اطباء متزلزل میشود.
عمده این است که مردم هرگز پی به اشتباه یک طبیب نبرند چون، اگر بدانند که یک طبیب اشتباه کرده فکر می کنند که هر
طبیب ممکن است اشتباه نماید.
این است که هر طبیب دقت دارد که اشتباه طبیب دیگر را مسکوت بگذارد تا اینکه مردم نسبت بخود او بی ایمان نشوند و لذا
میگویند که اطباء دسته جمعی بیماران را دفن میکنند.
در دارالحیات گرچه مستخدم هست ولی مستخدمین مزبور کار نمی کنند زیرا در آنجا تمام کارها بر عهده محصلین تازه وارد
است.
جوانی که برای تحصیل وارد دارالحیات می شود از پستترین مستخدمین جزء، پستتر میباشد و بدترین و کثیفترین کارها
را باو رجوع مینمایند.
فقط فرزندان اشراف و کاهنین بزرگ به مناسبت این که ثروت دارند، مستثنی می باشند ولی آنها هم کارهای خود را محول به
محصلین کم بضاعت مینمایند. در نتیجه یک محصل کم بضاعت، هم خدمتگذار دارالحیات میشود و هم خدمتگذار توانگر.
قبل از اینکه تحقیقات طبی در دارالحیات شروع شود، باید شاگرد از فن نظافت مستحضر گردد و این حقیقت در مغز او فـرو
برود که هرگز، در هیچ مورد، نباید یک کاردسنگی یا فلزی را بکار برد مگر این که قبلا در آتش نهاده باشند.
https://www.tarafdari.com/node/831086
آموزشگاه مقدماتی پزشکی؛بخش دوم
https://www.tarafdari.com/node/830378
آموزشگاه مقدماتی پزشکی؛بخش اول
با تشکر
مصطفی سلگی