مطلب ارسالی کاربران
فکر میکنم پس بازی میکنم؛پارت اول
آندرهآ پیرلو ۱۳۹۶/۰۷/۲۷ ۲۰:۳۲
به نام خدا
سلام
قرار بود که کتاب «من فکر میکنم پس من بازی میکنم» رو تو سایت قرار بدم. یکی از دوستان توصیه کردند که کتاب را به صورت بخش به بخش در اختیار یکی از مدیران سایت قرار بدم تا به اسم خودم روی صفحه اصلی قرار بده ولی خب اینطوری تگ اختصاصی کاربران ویژه میخورد و اکثر دوستان نمیتونستند از کتاب استفاده کنند و به همین دلیل تصمیم گرفتم که تو بخش کاربران سایت قسمت به قسمت قرار بدم تا همه بتوانند از کتاب استفاده کنند.در آخر هم از دوستان عزیز و فالوور های محترم میخوام که به دوستان دیگشون تو سایت توصیه خواندن مطلب رو بکنن تا بازدید بره بالا تا بتونم خودم رو به عنوان نویسنده تو سایت ثابت کنم.در ضمن بعد از این پنجشنبه شب ها ساعت ۲۰:۳
با تشکر از همگی مصطفی سلگی
در ابتدا میخوام که نقد کارشناسان رو برای شروع کار کنم تا یک نگاه کلی هم به داستان کتاب داشته باشید:
اغلب فوتبالیستهایی که به سالهای پایانی فوتبال خود نزدیک می شوند، چند فصل پیش از آویزان کردن کفش های خود، ترجیح می دهند در لیگهایی بازی کنند که در سطح پایینتری از سری آ، لالیگا یا بوندسلیگا و... قرار دارند. بازی کردن در این لیگ ها و با این تیم ها آنها را از آن فشردگی لیک های سطح بالا که امکان دارد به لحاظ بدنی تاب تحملش را نداشته باشند، دور می کند و در عین حال به آنها فرصت می دهد کماکان ستاره بودن و قرار داشتن در مرکز توجه در این سالهای آخر را نیز حفظ کنند، نه اینکه با نیمکت نشینی احتمالی در باشگاهی که روزگاری ستاره بی رقیب آن بودند، غرورشان خدشه دار شود.
شاید به همین دلیل آندره پیرلو نیز مثل خیلی از این ستاره ها ترجیح داده بعد از جام جهانی ۲۰۱۴ در نیویورک سیتی بازی کند. باشگاهی در آمریکا که هم خودش و هم لیگی که در آن حضور دارد بسیار با باشگاه هایی همانند یونتوس ، میلان و سری آ فاصله دارد. این تقدیری گریزناپذیر در ورزش حرفه ای ست، به خصوص در فوتبال که بازی بی رحمی است.
در روزگار اوج فوتبالش به او لقب «مترونوم» داده بودند. پیرلو از آن بازیکنانی است که وقتی به جلو حرکت می کند، کل تیم را با خود به جلو می برد، در واقع او مانند مترونوم در موسیقی که سرعت نواختن آهنگ را تنظیم میکند، آهنگ حرکت کل تیم را تنظیم می کنند. یکی از بازیکنان محوری که بود و نبودش توی زمین می تواد معادلات را به شکلی تعیین کننده تحت الشعاع خود قرار دهد.
«فکر می کنم پس بازی می کنم» کتاب خاطرات چنین بازیکنی ست. کسی که شاید به شهرت نامدارانی چون پله، فرانس بکن بائر و یا مارادونا نباشد؛ اما بی شک درمیان علاقمندان فوتبال ایتالیا که درایران نیز فراوانند، چهرهای فراموش نشدنی محسوب می شود. چنانکه مترجم این کتاب خود نیز از علاقمندان فوتبال ایتالیا و آندره پیرلو بوده و این علاقه نقشی اساسی در ترجمه کتاب خاطرات او بازی کرده است.
معمولا رسم بر آن است که ورزشکاران در روزگار بازنشستگی دست به قلم برده و خاطرات خود را مکتوب می کنند، زمانی که هم فراغت لازم را دارند و هم فاصله گرفتن از آن ایام باعث می شود کمتر ملاحظات پیرامونی را در نوشتن دخیل کنند، بنابراین معمولا خاطراتی که در ایام بازنشستگی نوشته می شوند به نتیجه بهتر و غنی تری می انجامند.
از چنین نقطه نظری هم که به این کتاب توجه کنیم، باز نمی توان منکر آن شد که حاصل کار پیرلو یک استثنا و اثری متفاوت و خواندنی ست. به خصوص اینکه پیرلو در نوشتن خاطراتش راهی متفاوت را برگزیده است. او نخواسته تنها خاطرات یک فوتبالیست را به عنوان گوشه هایی از تاریخ این ورزش مکتوب کند. هدف او نوشتن اثری بوده که به نقش فوتبال در زندگی یک انسان توجه داشته، تاثیری که این ورزش می تواند بر روح احساس فرد بگذارد و برعکس.
اگر چه پیرلو در نوشتن این کتاب الساندرو آلچیاتو یکی از ورزشی نویسان معروف ایتالیایی را در کنار خود داشته، اما او ترجیح داده به جای اینکه صرفا راوی باشد، خود نوشتن کتاب را برعهده گیرد و الساندرو آلچیاتو تنها روتوش نهایی آن را برعهده بگیرد. این ویژگی باعث شده خاطرات پیرلو تنها شرح اتفاقاتی که بر او گذشته نباشد بلکه به شکلی محسوس به خود او شباهت داشته و بازتاب دهنده احساسات درونی او در لابلای جملات این کتاب باشد. حتی عشقی که پیرلو به تیم ملی ایتالیا دارد و بازی متعصبی که در چنین مواقعی در میدان از خود به نمایش می گذارد در این کتاب به روشنی منعکس شده است.
از دیگر سو آنچه به جذابیت بیشتر کتاب انجامیده آشنایی خواننده با شخصیت های آشناییست که درباره آنها سخن گفته شده است و حتی خوانندگان جوان کتاب نیز بسیاری از اتفاقات و همچنین مسابقاتی را که از آنها صحبت شده به خاطر دارند و حالا به همراه پیرلو از دریچهای دیگر مروری خاطره برانگیز بر آنها دارند.
پیرلو این کتاب را در زمانی نوشت که امیدوار بود که چندی بعد به همراه تیم ملی ایتالیا در جام جهانی ۲۰۱۴ با کسب عنوانی شایسته، خداحافظی فراموش ناشدنی و پرغروری را با تیم ملی داشته باشد، اما بخت با او یار نبود ایتالیا در همان مرحله گروهی حذف شد، به دلیل همین ناکامی پیرلو خداحافظی اش را دو سال دیگر به تأخبر انداخت با این امید که در یورو ۲۰۱۶ این ناکامی را با کامیابی جایگزین کند.
در چنین حال و هوایی چزاره پراندلی مربی وقت تیم ملی ایتالیا یادداشتی درباره توانایی های شاگردش نوشته و اشاراتی به روزگار جوانی او کرده، با این باور که هنوز مانده تا دوران بازنشستگی پیرلو فرا برسد. بازیکنی که لااقل در آن زمان (۲۰۱۳) به زعم او هنوز در تیم ملی ایتالیا بی رقیب بود.
متن کتاب در بیست فصل نوشته شده است و در پایان کتاب هم آلبومی از عکس های دوره های مختلف زندگی و فوتبال او ضمیمه شده است. زبان پیرلو هم ساده و موجز است و به دلیل پرهیز از زیاده گویی حجم هر فصل به گونه ای ست که با توجه به ترجمه خوشخوان کتاب در یک نشست کوتاه می توان آن را خواند.
مخاطب این کتاب در لابلای این صفحات به حاشیه ها و متن این مستطیل سبز و توپ گرد می پردازد، بیش از هر چیز در می یابد که فوتبال تا چه اندازه در آمیخته با زندگی ست و چگونه زندگی و گذشته آدمها نیز می تواند در آن دخیل باشد. آندره پیرلو فرزند یکی از خانواده های ثروتمند ایتالیاست، فوتبال برای او همانند بچه های فقیری که به ستاره های نامداری بدل شدهاند، راهی برای گریز از فقر و رنجهایی زندگی نبوده است، بلکه عشقی عمیق بوده که در وجودش درونی و نهادینه شده بوده است. او تنها به خاطر خود فوتبال و عشقی بدان داشته، کوشیده و مرزهای موفقیت را پشت سرگذاشته است. به دلیل برخورداری از چنین حسی، در کتاب او بیش از هر چیز به خود فوتبال توجه شده، کتابی که در آن فوتبال خود زندگی ست.