سال پیش!کودکی و اشتیاق بزرگ شدن!آرزوی همه بچه ها فوتبالیست شدن بود!.آن موقع خانه ها مثل الان خالی از مهمان نبود.همه چیز نسبت به الان فرق داشت=کِیف بازی کردن پلی استیشن 1 چیزی از فیقا 15 این روزها کم نداشت!همه دلخوشیمان شوت زدن با باتیستوتا بود و فیکس گذاشتن مهدوی کیا در منتخب جهان!یا قهرمان کردن ایران در جام جهانی-هر چند که درجه سختی را یواشکی روی “آسان” میگذاشتیم تا کسانی که شاهد حماسه سازی مان بودند سرِکِیف بیایند و باورکنند که در فینال با اقتدار 9-2 برزیل را بردیم!در همان روز ها بود!مهمانی در منزل خاله ی عزیز و جمع شدن مجدد کل فامیل کنار هم!آن موقغ مثل الان آمار همه ی فوتبال ها را نداشتم!اما پسر خاله ارشد که یک یوونتوسی سرسخت بود مجبورمان کرد که بساط عیش و نوش(همان سونی 1)را بعد از 40 ساعت بازی کردن جمع کرده و بگذاریم بزرگتر ها فوتبالشان را ببینند!
آن موقع به لطف 99 فقط تیم های ملی را میشناختم!چه توقعاتی از یک پسر 7 ساله داشتید؟مانند استاد علیفر!(:)))) همه بازییکنان را میشناختم!؟
به هرحال با هزار و یک ترفند تلوزیون را از چنگامان در آوردند!
“شبکه 3″
بازی تیم های رئال مادرید -منچستر یونایتد مرجله یک چهارم نهایی لیگ قهرمانان اروپا!
+من:بازی چه تیماییه!؟
-پسر خاله ارشد:رئال با منچستر!
+من:رئال دیگه چیه!؟
-پسر خاله ارشد:یه تیمه دیگه!رونالدو داره!کارلوس داره!زیدان داره!فیگو داره!
+من:ااااااهههه!چقدر قوین!نکنه منتخب جهانن!؟
این حرف من خنده کل جمع را در پی داشت!
به هر حال بازی شروع شد!
همان اوایل مسابقه:”گل استثنایی از فیگو”
نمیدانم چرا-اما وجودم از شدت غرور لرزید.با این که تا قبل از آن شب کوچک ترین شناختی نسبت به رئال نداشتم اما انگار سال هاست که دیوانه وار طرفدارش هستم!
آن شب گذشت و رئال 3-1 برد!
جرقه مادریدیستا شدن در من آن شب زده شد!
گذشت!تا بازی برگشت!
اولد ترافوردی که توسط قهرمان آن روز های من-رونالدو-تسخیر شد!هت تریکی که رئال را به نیمه نهایی رساند!و البته-من را هم “رئالی”کرد!
*
داستان رئالی شدن از 8 آوریل رقم خورد!از آن روز به بعد حتی یک بازی رئال را هم از دست ندادم.با هر گلی که زده میشد به بالا میپریدم و هر گلی هم که میخورد مرا ناراحت میکرد!هر سال زندگیم که میگذشت عشقم به رئال مادرید بیش از پیش میشد!از بالا و پایین پریدن سرِ گل ره یس و قهرمانی با دون فابیو گرفته تا خاطره 4 تایی کردن های بارسایی با رونالدینیوی آماده آنروز ها!
شکست های تلخی هم تجربه کردم.از باخت های سنگین به بارسا بگیر-تا طلسم شدن مقابل یوونتوس و رم!
باخت دردناک به بایرن منفور و دورتموند خوبه آن روز هارا هم نمیتوان فراموش کرد!
و حالا به همه آرزو هایم با رئال رسیده ام!
طلسم یوونتوس را شکستیم!لیورپولی که در سال 2008 بد ترین شب زندگی من را رقم زد را در آنفیلد به خاک سیاه نشاندیم!کوپا بردیم!لیگ بردیم!سوپر کاپ اسپانیا و اروپا را بردیم!جام باشگاه های جهان هم هست!و البته” لا دسیما”را بردیم!
در نیوکمپ بارسا را سلاخی کردیم!حماسه های “کالم دَون” توسط کریستیانو و “رفت و برگشت”کردن بارسا توسط واران را دیدیم!
طی 4 روز 2 بار بارسا را بردیم!کریستیانو 2 توپ طلای دیگر گرفت!
درست است که این روز ها توسط اتلتیکو اذیت میشویم اما داغ قهرمانی در اروپا را روی دلشان گذاشتیم!
به هر حال همیشه دنیا به کام نیست!روز های سختی را داشتیم!اما هوادار واقعی کسی است که با هر شکست عشقش به تیمش بیشتر شود.وگرنه “حذب باد”بودن را که هنر نیست!
من به خودم افتخار میکنم که نه حذب بادم!نه گلوری هانترم!و نه پلاستیک فنم!من از ابتدا رئالی بودم!رئالی هستم و رئالی خواهم ماند!
اصلأ چه تیمی بهتر از رئال برای طرفداری کردن!؟
مثلا طرفدار یوونتوسی میبودم که بوی گند مافیایش همه ایتالیا رو برداشت و به سری بی ایتالیا سقوط کرد!؟
و یا طرفدار بایرن مونیخی میشدم که هوادارانش جز نژادپرستی کاری بلد نیستند!؟
یا طرفدار تیم منچستر السیتی میشدم که میخواهند تاریخ را با پول بخرند!؟
یا طرفدار سبک زیبای فوتبال چلسی میشدم که با ضد فوتبال قهرمان اروپا شدند!؟
یا مثلا طرفدار بارسایی میشدم که دروگبا بیاید و در مورد من بگوید:”همه طرفداران بارسا کودکانی هستند که فوتبال را دیروز برای اولین بار دیده اند”!؟
تیمی که هوادارانش سر خوک به سمت کاپیتان سابقشان پرت میکنند-شعار “پوتا پوتا” برای تیم مقابلشان از دهانشان نمی افتد!؟
و یا مثلا امثال غربتی های میشدم که در ویسنته کالدرون به سمت کریستیانو فندک پرت میکنند!؟
خیر…برای من تنها یک تیم قابل ستایش است!
“باشگاه فوتبال رئال مادرید”
چگونه میتوانم دوستت نداشته باشم!؟