سه دهه پس از حسرت به ثمر رسیدن گل سوم سردار قلیچ برابر استرالیاییها، باردیگر در استادیوم یکصدهزار نفری جای سوزن انداختن نیست... بار دیگر دوم شهریور، بار دیگر مقدماتی جام جهانی و اینبار نسلی تازه.... |
بچههای دهه شصتی پای صندوق رای صف بستهاند. دستهای سرخ پنهان زیر دستکش کاموایی، برای اولین بار رای می دهند. داخل آن صندوق پارچه پیچ لاک و مهر قرمز. 18 سالشان شده دههشصتیها.
خرداد 1380، میشود مانیفست ظهور یک نسل جدید. سید محمد خاتمی با 21 میلیون رای رکورد میشکند و محمود احمدینژاد میشود شهردار تهران. یک نسل سردرگم. عاشق ژل زدن. بیخیال تابوها، سرخوش... نسلی که مجاهدشان نه از خلق که استعداد سوختهی خذیراوی است. نسلی که به جای بالا رفتن از دیوار سفارت آمریکا و صبح کردن شبها با رویای ممل آمریکایی، هاج و واج چشم میدوزد به سقوط برجهای دوقلوی منهتن...
نسلی که برایشان عربستان سعودی، نه تیم روستایی منفور جواد خیابانی است و نه وحشت نام ماجد عبدالله و نه فریاد الله اکبر اسکندر کوتی...درها را باز کنید. نسل عاشق بیکار شاعر حیران از ساعت 5 صبح جمعه 2 شهریور اطراف استادیوم یکصد هزارنفری میپلکد. ایران- عربستان سعودی. 2 شهریور 1380.
قدیمیترها بلیت 500 تومانی میخرند و در صف می ایستد. و جوانترها دنبال بالا کشیدن از در و دیوار ورزشگاه....مگر چه چیزشان از شهرام جزایری برای دور زدن قانون کمتر است؟
بیخیال برگزاری بازی در هوای 40 درجه در ساعت 2 ظهر! 130،000 نفر از هر جایی در استادیوم گرد هم میآیند. نسل جدید، برای تماشای تیم ملی جدید...
تابوها از بین رفته. خبری از احمدرضا درون دروازه نیست. خط ریشهای میرزاپور را نگاه کن. مرد اول روی نیمکت، به سادگی میخندد. سرمربی مان نه یک جنتلمن است و نه یک محافظه کار و نه اهل لاپوشانی است. پیرمرد، حرفهایش را رک و پوست کنده میگذارد در کاسه. لبخند و خطی روی اسم خداداد. لبخند و وعدهی همیشهی صعود. همان راه رسیدن به رویای 4 سال قبل با کرواتها...
بلاژویچ با علی نیکبخت و علی کریمی و سیروس دین محمدی و کاظمیان و کاویانپور پیش میرود. بچههایی که روزها روی چمن ورزشگاه با توپ میرقصند و شبها... زبانم لال، آن روزها تازه کلمهی پارتی را یاد گرفته بودیم...
تابوها از بین رفته. کاپیتانمان، اسطورهی تیم ملیمان و شهریارمان حالا با چهرهای تازه پای به زمین میگذارد. علی آقا، با سبیلهای تراشیده و صورت شش تیغ. رو در روی سامی الجابر. چشم در چشم 130 هزار نفر... دنیای ورزش در مطلع گزارش بازی مینویسد:
آنها که با فوتبال زندگی میکنند میدانند که عربستان برای نباختن و کسب مساوی به میدان آمده بود
و همشهری در گزارش بعد بازی به ریشههای استرس اشاره میکند:
آسیا چشم به این بازی داشت و جهان نیز در حاشیهی خبرهای عمدهاش به بازی ایران و عربستان حساس شده بود. عربستان رقیب همیشگی ایران در فوتبال آسیا و مسائلی که پنهان و آشکار جدا از ورزش در این زمینه وجود داشت بر حساسیت بازی افزوده بود. ...
زیبایی نیمهی اول را آفتاب داغ ذوب میکند. و استرس از هیچ کجا آمدهی بازی با سعودی. و برخورد اندیشههای سانتراچ یوگسلاو و چیروی کروات. نیمهی دوم، نیمهی ماست. نیمهی پنالتی که پنالتی نیست. نیمهی سوت زدن داور استرالیایی علیه سعودی و به نفع ما. بهت نگاه نیکبخت. صحبتهای نیکبخت پس از بازی وقتی از او دربارهی اشتباه داور میپرسند:
همیشه شعبون یک بار هم رمضون.
دایی، دروازهی بوبکار و نه الدعایه را باز میکند. دایی میشود مرد اول بازی. گل دوم از راه میرسد. باز هم دایی. 2-0. اولین برد خانگیمان برابر سعودی پس از 57.رویاها با بلاژ. رویاها با خاتمی...
رویای نسل تازه، خیلی زود بر باد میرود. در بازی برگشت و تساوی در جده. در منامه. وسط جهنم. 8 سال بعد و در ریاض. 8 سال بعد و در تهران. در روزهایی که علی آقای دایی روی نیمکت با کت و شلوار نشسته، خاتمی ممنوع التصویر است و محمود احمدی نژاد سرزدیه، سری به ورزشگاه میزند. 88. 92. 96. الهلال کجاست؟ بلاژویچ کجاست؟ رویاها کجاست؟