مطلب ارسالی کاربران
نژادپرستي بيگانگان در برابر نژادستيزي ايرانيان(1)
نژادپرستي بيگانگان در برابر نژادستيزي ايرانيان(1)
سورنا فيروزي* :
چندی است که بررسی تبار ایرانیان ارزشمند شده است. در كنار آن، بمباران اين موضوع در ذهن ايرانيان كه بحث از نژاد يك ملت، بيمعنا، غير اخلاقي و از مد افتاده است، نيز يك الگوي روشنفكرانهي سده›ي بيست و يكمي نمايش داده شده است. مصداق اين الگو را نيز تبليغات منفي بر ضد «راسيسم» در غرب و ديگر نقاط جهان معرفي ميكنند.
اين نوشته دربارهي اهميت يا بيارزش بودن هويت تباري يك ملت گفتمان ميكند، در دو بخش آماده شده كه در تارنماي امرداد در دسترس خوانندگان است.بخش نخست اين نوشتار در زير آمده است.
ديگران راسيسم را نژادآزاري ميشناسند نه نژادپرستي
ترجمهي نادرست فارسي از واژهي راسيسم به نژادپرستي، موجب شده است كه در ايران، نسبت به همهي مبحثها و گفتمانهاي در پيوند با تبار وهويت تباري ايرانيان، به شدت واكنش نشان داده و آنرا برابر با راسيسم بدانند. اين برخوردهاي تند از سوي دو گروه «ناآگاهان بيغرض» و «تجزيهطلبان نژادساز» در ايران ديده ميشود.آنها كار را به جايي رسانيدهاند كه از سال ١٣٩٠ خورشيدي، در ميان اين همه كشور در دنيا، برخي رسانهها و پژوهشگران و پژوهشگرنماها رو به انكار شگفتآور هويت تباري ايرانيان (آريايي بودن يا نبودن)بياورند! نخستين پرسش اين است كه اگر به طور كلي، بحث از نژاد و تبار در مفاهيم امروزي، ياوهگويي است، چرا اين همه تلاش و دست پازدن در جهت پيش كشيدن مسالهي تعلق يا وابسته نبودن ايرانيان به يك نژاد پيش كشيده ميشود و اين جريانها شدت گرفتهاند؟ پاسخ روشن است، دلايل سياسي است. به ديگر سخن، در جهان باختر(:غرب) و نيز خاورميانه، راسيسم، نژادآزاري است و نژادآزاري مورد نكوهش قرار گرفته است و نه نژادپرستي. پيرو يكسري قوانين، هر انساني ميتواند تابعيت هر كشوري را بهدست آورد و شهروند آن كشور شود. براي نمونه، من و شما ميتوانيم با برخوردار شدن از يك سري پيشبايستها (شرايط)، به تابعيت قطر و چين و روسيه و فرانسه درآييم و اينگونه شهروند آنها شده و از حقوق شهروندي اين كشورها برخوردار ميشويم. اما به معني اين نيست كه يك عرب، يك چيني، يك روسي و يك فرانسوي و وارث تاريخ و فرهنگ گذشتهي آنها بهشمار آييم. از اينرو است كه در كشوري مانند آلمان برخي از شهروندان تركتبار خوانده ميشوند چون تركهايي هستند كه تنها شهروندي آلمان را دارا هستند نه وارث تاريخ و فرهنگ گذشتهي آن كشور. در اين رويكرد، نه تنها هويت نژادي عرب، ترك و غيره مورد انكار و توهين قرار نگرفته است، بلكه بحث تنها بر سر اين است كه يك شهروند آلمانيتبار حق ندارد يك شهروند تركتبار در آلمان را بيازارد و يا از حقوقش بازدارد به ديگر سخن، راسيسم يا نژادآزاري ممنوع است نه افتخار به تبار و هويت تباري!
در جهان امروز، به روشني ما اتحادیههایی برساخته از ریشه و نامهای نژادی به صورت کاملا خوشنام و قانونی را میبینیم، چون «اتحادیهی عرب» که در آن، گروهی از کشورها که میپندارند به شوند(:دلیل) زبان، تبارشان نیز عرب است، گرد هم میآیند. حتا سازههایی با نامهای نژادی نیز داریم که «برجالعرب» نامدارترین آنها است. يا لباسهايي به نامهاي نژادي يا کشورهایی با نامهای نژادی چون فرانسه، انگلستان، ژرمنی، روسیه، ترکیه، امارات متحدهی عربی و عربستان آشکارا نامهایی نژادیاند که نمایانگر هویت تباری ساکنان و مالکان بومی آنها هستند. هیچ شخصیت و یا نهاد حقوقی در جهان دست به گلایه یا ریشخند این نامها و باورهای پشت آن نزده است. با وجودي كه وارون ايران، اين كشورها استعمارگر بوده و با وارد كردن شماري برده، بافت بومي خود را برهم زدهاند، اما توانستند با مطرح كردن مسالهي مبارزه با راسيسم و پشتيباني از حقوق شهروندي، احترام و هويت تباري گذشتهي خود را نيز حفظ كنند. از نگاه ديگر، آنها توانستند با شفافسازي مرزهاي اين مفاهيم، دستاوردهاي فرهنگي گذشتهي نياكان خود و نيز اصالت مالكيت خاكشان را نيز در گرو خود نگه دارند.
داستان در ایران ما چگونه است؟
در کشور ما، به شوند نبود دانش ژنتیک در روزگار «گیرشمن» و «دایسون»، تفسیرهای باستانشناسی به تفاوت تباری میان نخستین ساکنان فلات(بومیان فرضی)با ساکنان آن در هزارهي دوم و یکم پ.م(آریاییها) رای دادهاند. این رای به شوندهاي(:دلایل) سفالشناسی، معماری گورها و زبانشناسی بوده است! از دید این باستانشناسان، چون سفال از فلان رنگ به فلان رنگ درآمده و یا شگرد پخت و زینتش دگرگون شده، تبار نیز باید دگرگون شده باشد! رخدادي كه ميتوانسته تنها يك نوآوري فرهنگي باشد و يا ويژهي جمعيتي ديگر از همان نژاد به شمار آيد. همچنین چون نامهای ساکنان هزارههای دورِ باختر فلات ایران، ناآریایی دانسته شدهاند، از نظر تباری نیز آنها را ناآریایی دانستهاند. باستانشناسی نشان میدهد که بیشینهی نبشتههای کهن منطقه، از میانرودان بهدست آمده که زبانهای ناآریایی داشتهاند. شوند این ناآریایی بودن نامها را میتوان چیرگی فرهنگی و زبانی مردمان میانرودان بر همسایگان (سرزمینهای باختر فلات ایران) دانست؛ همانند دگرگون شدن زبان مصریان به عربی. بنابراین، چگونه میتوان تنها برای رواج نامهای ناآریایی و ناهندواروپایی در میان ساکنان یا فرمانروایان باختر فلات، رای به هویت تباری آنها داد؟
ژنتیک تبار ایرانیان
دانش ژنتیک، یک دانش «صفر یا یک» است. بدین مفهوم که هیچ چیز در آن گنگ نیست و با سلیقهی یک فرد یا یک جناحِ علمی و سیاسی، نمیتوان نظریهسازی کرد. برپایهی مهمترین دادههای این دانش از «كاوالي اسفورتسا» و «رگويرو» و برخي ديگر، مردمان ایران از يكنواختي تباري برخوردارند و چند نژاد نيستند. همچنين آنها با برخي هند و اروپاييزبان هاي اروپايي نيز نزديكي ژنتيكي دارند. تا زمانی که دانش ژنتیک و دادههای استوار آن وجود دارند، نظریههای یادشدهی زبانشناسی و سفالشناسی، نادرست است.
*كارشناس ارشد ژنتيك و كارشناس ارشد باستانشناسي