مطلب ارسالی کاربران
دو خورشید برای دو ملت... این دو خورشید را نام ببرید.
((علی با خوشحالی درحال رفتن به خانه بود چون امروز بادکنکهای بیشتری فروخته بود در آن طرف خیابان پسربچه هایی بودند که شادمان از مدرسه به خانه برمیگشتند. )) مدیر مدرسه به نفتالی گفته بود از فردا دیگر نمی توانی به مدرسه بیایی)). محمد پدر علی با ناراحتی به خانه بر میگشت چون مدیر اداره هنگام بازدید از محل کار محمد را ندیده بود او مشغول خواندن نماز ظهر بود. توسط اداره اخراج شده بود. )) بنیامین پدر نفتالی به دلیل سیاست های پاکسازی نژادی در آستانه اخراج از کشور. و فرستادن به اردوگاه کار اجباری بود.) بنیامین دست نفتالی را گرفت و به کنیسه رفت. آنجا مردم خبر از خورشیدی میدادند که بر سر این قوم ستم دیده در حال طلوع بود.)) محمد دست علی را گرفت و به مسجد رفت آنجا نیز شور و هیاهویی بر پا بود خورشید مهربان این ملت ستم دیده هم در حال طلوع بود.